گل من اخم نکن ، اخم تو پایان من است
غم تو خاتمهی چشمهی باران من است
اوج دلتنگی من لحظهی بی هم نفسیست
چشمهی عشق تو چون شمع فروزان من است
گذرت نیست به این کوچه نمیدانم من
که چرا هجر تو مجموعهی زندان من است
غم دل خوردن و از اشک حکایت کردن
سرنوشت من و باران زمستان من است
@gheshae_80
اما او خلاصه میشد در جسارت .
حرف زور دیوانهاش میکرد ، فریاد میکشید ،
کتک کاری راه میانداخت ولی نمیترسید .