ـ ﷽ ـ
صادق آهنگران تو یه تیکه از شعرش میخونه،
شمعِ شبهای دوعیجی میشدیم؛
میدونید این مصرع یعنی چی؟!
عراق تو منطقه دوعیجی بمبِ فسفری مینداخت.
فسفر وقتی با اکسیژن هوا ترکیب بشه
شعلهور میشه، رزمنده ها که زیر این بمب
ها گیر میکردن، فسفر به تنشون میچسبید،
و با هیچ وسیلهای دیگه خاموش نمیشد و اونا
میسوختن و میسوختن و میسوختن...
و صبح، باد خاکسترهاشون رو میبرد!
به خدا قسم که ما خیلی مدیونیم!
چه خونهایی ریخته شد تا ماها شاید
بیدار بشیم، تا شاید بیایم پایِ کار...
شهدا شرمندهایم😓
#امام_زمان
#قیام_مهدیاران
#لبیک_یا_خامنه_ای
#هفته_دفاع_مقدس
"بهترین از بهترین ها اینجا دیدن بفرمایید"
〖 @Ghiammhdiyaran 〗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 آخرین مرحله قبل از ظهور زمانی است که شیعه ولایت اجتماعی پیدا میکند و نائب #امام_زمان عج حکومت میکند و مرحله بعد ظهور حضرت مهدی علیه السلام است.
#هفته_دفاع_مقدس برهمه منتظران و ولایتمداران گرامی باد🌺🍃🌺
@Ghiammhdiyaran
زیباست👍
حتما تا اخر بخوانید
من جوانی بودم که سالها با رفتارم
دل امام زمانم رو به درد آوردم
و خیری برای خانوادهام نداشتم
همش با رفقای ناباب و اینترنت و ...
شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب
زمانی که فضای مجازی و شبکههای اجتماعی
اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی
بینصیب نماندم
و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر
اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمیدهند
تا یه روز تو یکی از گروههای چت یه آقایی
پستهای مذهبی میذاشت، مطالبش برام
جالب بودند رفتم توی پی وی اون شخص
و مثل همیشه فضولیم گل کرد
و عکس پروفایلشو بزرگ کردم
عکس شهیدی دیدم که غرق در خون
بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش
افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود
که حدس زدم باید بچههای او باشند
و زیر آن عکس یه جملهای نوشته شده بود:
«میروم تا حیاوغیرت جوان ما نرود»
ناخودآگاه اشکم سرازیر شد، دلم شکست
باورم نمیشد دارم گریه میکنم اونم من
کسی که غرق در گناه و شهواته
منه بیحیا و بیغیرت
منه چشم چرون هوس باز
از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای
مجازی و گناه و رفقای نابابم متنفر شدم
دلم به هیچ کاری نمیرفت
حتی موبایلم و دست نمیگرفتم
تصمیم گرفتم برای اولین بار برم مسجد
اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم
ولی احساس آرامش معنوی خاصی میکردم
آرامشی که سالها دنبالش بودم ولی هیچ جا
نیافتم حتی در شبکههای اجتماعی
از امام جماعت خواستم کمکم کنه
ایشان هم مثل یه پدر مهربان
همه چیز به من یاد میداد
نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و...
کتاب میخرید و به من هدیه میداد، منو در
فعالیتهای بسیج و مراسمات شرکت میداد
توی محله معروف شدم
و احترام ویژهای کسب کردم
توسط یکی از دوستان به حرم حضرت
معصومه برای خادمی معرفی شدم
نزدیکای اربعین امام حسین یکی از خادمین
که پیر بود بمن گفت: دلم میخواد برم کربلا
ولی نمیتونم، میشه شما به نیابت از من بری؟
خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم
زبونم قفل شده بود! من و کربلا؟
زیارت امام حسین؟ اشکم سرازیر شد
قبول کردم و باحال عجیبی رفتم
هنوز باورم نشده که اومدم کربلا
پس از برگشت تصمیم گرفتم برم حوزه
علمیه که با مخالفتهای فامیل و دوستان
مواجه شدم اما پدرم با اینکه از دین
خیلی دور بود و حتی نماز و روزه نمیگرفت
قبول کرد
حوزه قبول شدم و با کتابهای دینی انس
گرفتم در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام
خدارو میکردم و حتی سراغ دوستان قدیمی
ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام رو
با خدا آشتی بدم
یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن
گریه میکنن منم گریهام گرفت
تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه!
گفتم بابا چی شده؟
گفت پسرم ازت ممنونم
گفتم برای چی؟
گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم
تو رو میدیدیم با مرکبی از نور میبردن بهشت
و ما رو میبردن جهنم و هر چه به تو اصرار
میکردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی
و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت
بعد من
یه آقای نورانی آمد و بهت گفت: آقا سعید!
همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین
بهشت و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی
پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه سعید قبل
نیستی همه دوستت دارن تو الآن آبروی مایی
ولی ما برات مایه ننگیم
میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی
به ما هم یاد بدی
منم نماز و قرآن یادشون دادم
و بعد از آن خواب پدر و مادرم نمازخوان
و مقید به دین شدند
چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم
یه روز توی خونشون عکس شهیدی دیدم که
خیلی برام آشنا بود گریهام گرفت
نتونستم جلوی خودم رو بگیرم
صدای گریههام بلند و بلندتر شد
این همون عکسی بود که تو پروفایل بود
خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی
شده؟ مگه صاحب این عکس و میشناسی؟
و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم
خودش و حتی مادرش هم گریه کردند
مادر خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟
گفتم: نه
گفت: این پدرمه
منم مات و مبهوت دیوانه وار فقط گریه
میکردم مگه میشه؟
آره شهیدی که منو هدایت کرد آدمم کرد
آخر دخترشو به عقد من درآورد
چند ماه بعد با چند تا از دوستانم برای
مدافعان حرم اسم نوشتیم تابستون که شد
و حوزهها تعطیل شدند ما هم رفتیم
خانمم باردار بود و با گریه گفت:
وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن
نه خدماتی پس چرا میخوای بری؟
همان جمله شهید یادم اومد و گفتم:
«میرم تا #حیاوغیرت جوانان ایران بماند»
💥ویژه
#هفته_دفاع_مقدس
شهیدبرزگر🌷🌷🌷
@Ghiammhdiyaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥خدا لعنت کنه کسانی رو که خیانت میکنن به خون شهدا...
💥حتما ببینید 👌
💥شهدای ما اینگونه زندگی کردن😭
خیانت نکنید به خون شهدا
جواب شهدا رو چی میدین⁉️
خیانت فقط اختلاس نیست❌
❌بد حجابی هم خیانت به خون شهدااست..
✅بابد#حجاب برخورد قاطعانه کنید ..
شهدا شرمنده ایم...😔💔
لعنت به کسانی که سکوت میکنند ..
#امر_به_معروف را فراموش نکنیم👌
#هفته_دفاع_مقدس گرامی باد🌷🍃🍃🌷
@Ghiammhdiyaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ۱۰ ثانیه حرف های امروز رهبر رو اصلا اصلا از دست ندید که قوت جبهه مقاومت است و بر خلاف بعضی ها که از ضعف حزب الله و مقاومت صحبت میکنند ،رهبری میگوید تا امروز پیروزی از آن جبهه مقاومت و حزب الله #لبنان بوده است.
#هفته_دفاع_مقدس🌷
#نشر_حداکثری@Ghiammhdiyaran
besharateZohoor-hajati.mp3
1.9M
✅ بشارت بزرگان در مورد نزدیکی ظهور
✋بشارت رخ دادن ظهور در زمان رهبریامامخامنهای توسط تعدادی از علما و عرفا
از زبان حجت الاسلام مير احمدرضا حاجتی، امام جمعه موقت اهواز در سال ۱۳۸۹
✅دلم میخواد درحد عالی و زیاد
این پست رو منتشر کنیدا.➰️همه جا ببینمش😍
#امام_زمان
#هفته_دفاع_مقدس گرامی باد🌷🇮🇷
#نفوذ ونفوذی هم چهره خبیث وخائنشان
رسوای عالم میشه
👆👆👆👆@Ghiammhdiyaran