🔸️پوشش ضعف مدیریت فرمانده و تقویت غیر مستقیم آن🔸️
📜 حمید با نامه ای از آقامهدی آمد:
"برادر صمدلویی!
بدینوسیله برادر حمید باکری بعنوان جانشین شما در گردان حضرت قائم (عج) معرفی می شوند."
_چی؟؟؟
آقا حمید شما جانشین کل لشگری! با اون مقام و جایگاه بیای بشی معاون گردان من؟!! حتما اشتباه شده!
_ نه اشتباهی نشده. حتما داداش مهدی اینطور صلاح دیده
_ آخه مگه میشه؟ اشتباه شده. من باید حتما با آقا مهدی صحبت کنم...
_برادرصمدلویی! اگه بری مثل اینه که به من اهانت کردی!
از برگزاری رزم های شبانه میشد فهمید عملیات در پیشه. بعدها فهمیدیم آقامهدی برای پوشوندن ضعف های گردان، برادرش حمید رو از جانشینی لشگر آورده جانشین این گردان کرده که بطور غیرمستقیم ما رو برای عملیات پیش رو آماده کنه!
اگر چه با این کار شان و جایگاه آقاحمید نادیده گرفته میشد، اما آقاحمید و آقامهدی میخواستند با این کار، گردان ما رو تقویت کنند.
#اسوههای_مدیریت
┄┅═✧❁🇮🇷❁✧═┅┄
🆔 Eitaa: Eitaa.com/ghkabiri
💡اگه همین الان عمرم تموم بشه، جواب خدا رو چی بدم؟
🔹 سال ۱۳۶۴ طی سفری که به لبنان داشتیم، بهطور غیررسمی میهمان «ژنرال طلاس»، وزیر دفاع وقت سوریه در منزلش شدیم.
صیاد اصرار داشت که به جنوب لبنان برود و طلاس میگفت: خطر دارد و نمیشود. شما دو، سه روزه آمدهاید اینجا تفریح کنید و حالا که در جنگ نیستید، بروید زیارت. من هم سفارش میکنم شما را به جاهای دیدنی ببرند.
🔸 صیاد گفت: «ما زیارت رفتیم. همرزمان من در سپاه و بسیج همه در جنگ هستند و من بنا به اوامر امام و رئیس جمهورم به این سفر آمدهام و الان هم کار سیاسی من تمام شده است.
اگر همین حالا خداوند عمر مرا به پایان ببرد، باید بگویم در حال انجام دادن چه کاری بودم؟ زمانی که دوستان و فرزندان من میجنگند، بگویم من در حال تفریح در دمشق بودم؟ حالا که نمیتوانم در آنجا بجنگم، این جا بین رزمندگان شما حضور پیدا میکنم تا اگر لحظهای دیگر در این دنیا نبودم، لحظهی مرگ پاسخی برای حضرت حق داشته باشم.»
#اسوههای_مدیریت
┄┅═✧❁🇮🇷❁✧═┅┄
🆔 Eitaa: Eitaa.com/ghkabiri
🌀 امربه معروف استادانه
🔹 یک روز در یکی از قرارگاهها، صیاد شیرازی از من پرسید: «فلانی! میزان شرکت رزمندهها در نماز جماعت به چه صورت است؟»
گفتم: «اکثر رزمندهها در نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشا شرکت میکنند، ولی تعداد شرکتکنندگان در نماز جماعت صبح کم است.»
ایشان گفت: «به همه اعلام کن که فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند.» و من این کار را کردم.
🔹 صبح همه در حسینیه حاضر شدند و صیاد بلند شد و گفت: «برادران! شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبههی اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید، ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان، شما را به نماز جماعت میخواند، توجه نمیکنید!»
این کار خیلی حاضران را تحت تأثیر قرار داد.
#اسوههای_مدیریت
┄┅═✧❁🇮🇷❁✧═┅┄
🆔 Eitaa: Eitaa.com/ghkabiri