کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️#درسگفتار_شرح_الاسماء_الحسنی جلسه : ۱۳۰ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شه
درسگفتار شرح الاسماءالحسنی،(شرح دعای جوشن کبیر جلسه ۱۳۰
یا ذا العظمة و السلطان، یا ذا الرأفة و المستعان
يا ذا العظمة والسلطان في القاموس السلطان الحجة وقدرة الملك ويضم لامه والوالى والثانى هو المراد هنا يا ذا الرافة والمستعان الرافة كما في بعض كتب اهل اللغة ارق من الرحمة لا يكاد تقطع في الكراهة والرحمة قد تقطع في الكراهة للمصلحة والمستعان هنا مصدر ميمى يا ذا العفو والغفران سبحانك الخ يا من هو رب كل شئ في السلسلة الصعودية يا من هو اله كل شئ في السلسلة النزولية يا من هو خالق كلشئ في عالم الخلق يا من هو صانع كلشيئ في عالم الامر الا له الخلق والامر يا من هو قبل كل شئ قبلية بالحق والحقيقة وقبلية سرمدية لادهرية ولازمانية لان المرتبة الاحدية والوجود المجرد عن المجالى والمظاهر اولى المراتب في السلسلة الطولية قبل الدهريات والزمانيات كان الله ولم يكن معه شئ وكذا الوجود الذى هو ذاته واشراقه قبل كل اسم وصفة وعين ومهية بجميع انحاء القبليات لان الوجود الحق وامره بما هو داخل في صقعه وساقط الاضافة وعن المهيات كما قيل التوحيد اسقاط الاضافات ولا حكم له في نفسه اذلا نفس له بهذا النظر قبل كل تعين إذ الاطلاق عن جميع القيود حتى عن هذا قبل التقييد والصرف قبل المخلوط فالوجود قبل كلشيئ عينا كما ان عنوانه ابده البديهيات واول كل تصور ذهنا فالمعنون مبدء المبادى واول الاوايل والعنوان اول الاوليات ولذا قال (ع) ما رايت شيئا الا ورايت الله قبله على بعض الروايات كما مر في اول الشرح
✅ @ghkakaie
«بسم الله الرحمن الرحیم»
🗒 #یاد_ایّام
🖋فصل چهارم: سفرهای علمی خارج از کشور
قسمت دوازدهم: انگلستان ۳ (پیاپی پنجاه و دوم)
دانشگاه کمبریج: دانشکدهٔ الهیات و مرکز گفتوگوی بین ادیان ابراهیمی
۱- در رشتههای علوم یا فنی و مهندسی، یعنی رشتههای غیر علوم انسانی، معمولاً هدف از سفر مطالعاتی استفاده از امکاناتی است که بعضاً در مملکت خودمان وجود ندارد؛ مانند حضور در آزمایشگاهها، دسترسی به مواد آزمایشگاهی، استفاده از تجربیات صاحب نظران و متخصصان در طرحهای تحقیقاتی و سرانجام ارائهٔ نتیجهٔ تحقیقات و کارهای آزمایشگاهی در قالب یک یا چند مقاله علمی. اما در مورد رشتههای علوم انسانی، برخورد و
شناخت انسانها و آشنایی با فرهنگها و اندیشهها اهمیت درجه اول را دارد. اینان نیز آزمایشگاهشان کتابخانه و مواد آزمایشگاهیشان کتاب و مقاله است. اما در مورد این رشتهها، ارائهٔ یک مقالهٔ علمی بهعنوان نتیجهٔ طرح تحقیقاتی نمیتواند توجیهی کافی برای سفر مطالعاتی با آن هزینههای گزاف باشد؛ چرا که با استفاده از امکانات موجود در ایران و بهخصوص اینترنت (البته به شرطی که فیلتر نبوده و پر سرعت باشد)، این کار به آسانی در خود مملکت قابل انجام است. ولی آنچه مربوط به شناخت انسانها و فرهنگهاست از راه اینترنت بهدست نمیآید. بنابراین برای رشتههای علوم انسانی جنبههای فرهنگی سفر مطالعاتی، یعنی شناخت تفاوتها و تشابههای فرهنگیِ کشوری که به آن سفر کردهایم با سرزمین اسلامی خودمان، آشنایی با نظام آموزشی و پژوهشی کشور مورد تحقیق، حضور در جمع استادان و دانشجویان، داد و سِتَد فرهنگی، معرفی ایران و اسلام در وهلهٔ اول و معرفی دانشگاه اعزام کننده در وهلهٔ دوم، شناخت فرهنگ خودمان از دریچه چشمِ اندیشمندان غرب و شناخت فرهنگ بیگانه و غرب با حضور در جمعهای دوستانه و حتی جمعهای خانوادگی، از اهمیت خاصی برخوردار است. به اعتقاد حقیر، در فرصت مطالعاتی، این جنبهٔ فرهنگی برای رشتههای علوم انسانی، اهمیتش به هیچ وجه کمتر از جنبه نخست (تحقیق آکادمیک) نیست.
۲- مرکز اصلی فعالیت بنده در دانشگاه کمبریج، دانشکدهٔ الهیات (Divinity) بود. همانطور که گفتم، طرح تحقیقاتی بنده در باب گفتوگو بین ادیان ابراهیمی بود. در دانشکدهٔ الهیات، علاوه بر تعقیب این طرح، تجارب دیگری نیز به لحاظ ساختار آموزشی، پژوهشی و اداری را از این دانشکده، به دست میآوردم. در این دانشکده، چهارده استاد با تخصصهای مختلف، و بیست و چهار دانشیار و استادیار، تدریس میکردند. برخی از آنها را قبلا نام بردم. پروفسور ژولیوس لیپنر، متخصص آیین هندو بود و درس ادیان مقایسهای را برای دانشجویان تدریس میکرد. خانم پروفسور جانت ساسکیس متخصص متون مقدس مسیحی، پروفسور داگلاس هدلی Doglass Hedley متخصص فلسفهٔ دین، پروفسور دافی (Duffy) متخصص تاریخ مسیحیت، پروفسور دیوید فورد متخصص کلام مسیحی، خانم پروفسور آنا ویلیامز Anna Williams متخصص کلام عرفانی، و پروفسور تیم وینتر (عبدالحکیم مراد) متخصص اسلام شناسی بودند. بنده به تناسب کار و تحقیقاتم در کلاسهای این استادان حاضر میشدم و از محتوای آموزشی و نیز روش تدریس آن اساتید بهره میبردم و متقابلا آنها نیز از حضور بنده در کلاسهایشان که منجر به بیان مطالب از منظری دیگر میشد، استقبال میکردند. به یکی دو نمونه از آنها اشاره میکنم.
۳- در دانشکدهٔ الهیات کمبریج پروفسور تیم وینتر اسلامشناسی تدریس میکرد. در آن زمان از مسلمان شدنش بیست و پنج سال میگذشت. البته همانطور که قبلا گفتم تسنن را انتخاب کرده و امام جمعهٔ اهل سنت در کمبریج بود. مردی بسیار دوستداشتنی بود.در ابتدای ورودم، دو جلسه با وی بحث و گفتوگو داشتم. ولی اواخر اکتبر (آبان) همان سال برای گذراندن یک فرصت مطالعاتی عازم ترکیه شد و بهجای وی، دکتر تونی استریت Tony Street استرالیایی، دروس وی (اسلامشناسی) را تدریس میکرد. وی هم در استرالیا و هم در کمبریج تدریس داشت. به هیچ دینی متدین نبود. یعنی لائیک محض بود. مطالعاتی در زمینهٔ فلسفهٔ اسلامی و بهخصوص منطق داشت. سوادش در زمینهٔ مسایل اسلامی، بههیچوجه قابل مقایسه با تیم وینتر نبود. ولی تواضع علمیاش مثالزدنی بود. در ضمن کلاسهایش در اسلامشناسی، چندین جلسه از بنده دعوت کرد تا برای دانشجویان، تدریس کنم (البته قربةً الی الله!). بنده هم از خدا خواسته، قبول کردم. بهخصوص که دیدگاههای شیعی در سرفصلهای دروس، خیلی کمرنگ بود. خود پروفسور استریت نیز در کلاسی که تدریس میکردم حضور داشت و از گفتن نمیدانم، سؤال از بنده و تشکر از حقیر، در سر کلاس و در حضور دانشجویان هیچ ملاحظه یا واهمهای نداشت. این کلاسها بسیار مورد استقبال دانشجویان قرار گرفت.
همین امر باعث شد که پروفسور هدلی در یکی از مباحث کلاسیاش در مورد فلسفهٔ دین، در دورهٔ فوق لیسانس، در موضوعی که مرتبط با عرفان بود، از بنده دعوت کند تا یک جلسه برای دانشجویانش در مورد عرفان اسلامی کنفرانس بدهم. با توجه به تجربهٔ قبلیام در آمریکا، و تجربهٔ فعلیام در کمبریج، به این نتیجه رسیدم که ما در زمینهٔ عرفان اسلامی، حرفهای زیادی برای گفتن داریم که مورد استقبال محافل دانشگاهی غرب است. پروفسور لیپنر، رئیس دانشکدهٔ الهیات دانشگاه کمبریج نیز همین نکته را به حقیر یادآور شد.
۴- از کلاسهای دیگری که حاضر میشدم کلاسهای پروفسور لیپنر بود. با ایشان بیش از سایر استادان دانشکدهٔ الهیات رفیق شده بودم. البته نه بهخاطر اینکه رئیس دانشکده شده بود، بلکه بسیار خونگرم و مهربان و قابل رفاقت بود. میزان رفاقتم با ایشان را بعدا بیشتر توضیح خواهم داد. کلاس ادیان مقایسهای ایشان به لحاظ روششناسی برای کارهای تطبیقی
و مقایسهای، بسیار ارزشمند بود. کلاس آشنایی با آیین هندو نیز برای بنده که بر روی عرفان مقایسهای کار میکنم، حاوی نکات ارزندهای بود.
یک بار سر کلاس آیین هندو، ایشان مطلبی را از متون هندو، به زبان سنسکریت میخواند مبنی بر اینکه زبان اهل بهشت سنسکریت است! بنده بیاختیار خندیدم. با خنده پرسید چرا میخندی؟ گفتم: «والله ما روایت داریم که زبان اهل بهشت عربی است. به نظر میآید هرچند بنده و شما با هم رفیقیم ولی در بهشت، بین بنده و شما جدایی میافتد! یعنی یکی از ما دو نفر بهشت نمیرود! چون من سنسکریت نمیدانم و شما عربی!» هم او و هم دانشجویان دکتری زدند زیر خنده! یکی از بچههای شیطان گفت: «احتیاطا هرکدام از شما، آن زبان دیگر را هم بیاموزید!».
۵- روزی در دانشکده با پروفسور لیپنر کار داشتم. به اتاقش رفتم. در آنجا هر عضو هیئتعلمی که رئیس میشود، همان اتاق خودش میشود اتاق ریاست! صرفا تابلو ریاست را از اتاق رئیس قبلی بر میدارند و به اتاق رئیس جدید نصب میکنند. بدینوسیله، حداقل در یک اتاق، صرفهجویی میشود. در زدم و وقتی گفت بفرمایید، وارد شدمو رفتم تا بنشینم و با او صحبت کنم. دیدم که خیلی جدی و رسمی چنان سخن گفت «که گویی نبوده است هیچ آشنایی!».بدون هیچ تعارفی، گفت: «مگر کاغذ پشت در اتاق را ندیدی»؟ گفتم: «دقت نکردم». گفت: «این ساعت با یکی از دانشجویانی که من راهنمای رسالهاش هستم قرار دارم.چند دقیقه دیر آمده است. ولی منتظرش هستم». عذرخواهی کردم و بیرون آمدم. ما در ایران پشت در اتاقمان، برنامهٔ هفتگی را میزنیم. یکی دو ساعت در هفته هم خالی میگذاریم و مینویسیم: «مشاوره». خیلی وقتها دانشجویان رجوع میکنند و استاد در اتاق نیست. گاهی هم چندین دانشجو رجوع میکنند ولی بیش از یک یا دو نفر نوبتشان نمیشود. رفتم کاغذ پشت در اتاق پروفسور لیپنر را پیدا کردم و شروع کردم به خواندن. دیدم که برنامهٔ کل ترم ایشان را بر روی در اتاق نوشتهاند!! ساعاتی به کارهای ریاست اختصاص دارد. در هر هفته، علاوه بر ساعتهای کلاس، ساعتهای مشاوره و راهنمایی دانشجویان مختلف را با ذکر نام هر دانشجو بهطور مجزا نوشته است. یعنی مثلا رسالهٔ دکتری آقای الف اگر ۱۸ واحد است، در برنامهٔ چند ترم به اندازهٔ ۱۸ واحد، درست مثل ساعت کلاسی، نام آقای الف نوشته شده است. در این ساعتها آن دانشجو باید حتما برای مشاوره مراجعه کند و اگر مراجعه نکرد استاد برای او غیبت میزند. بدینوسیله استاد و دانشجو، هر دو مقید بر حضور در آن ساعتند. مقایسه کنید با وضعیت راهنمایی و مشاورهٔ رسالهها در دانشگاههای خودمان! بعضا پس از تصویب پروپوزال، استاد و دانشجو، یکدیگر را نمیبینند تا زمانی که دانشجو، رسالهٔ نوشته شده را تقدیم استاد میکند و تقاضای تعیین زمان دفاع مینماید.
۶- از نکات بسیار جالب توجه اینکه در همهٔ کلاسهای دانشکدهٔ الهیات، برای دانشجویان، علاوهبر جنبهٔ آموزشی، بر بُعد پژوهشی نیز تأکید داشتند؛ حتی کلاسهای دورهٔ کارشناسی. در کلاسها، همهٔ دانشجویان، بهجای قلم و کاغذ، لپتاپ داشتند! و با سرعت بسیار زیادی، از مطالب کلاس یادداشتبرداری میکردند. سرعتشان در تایپ، اعجابانگیز بود. قبل از شروع ترم تحصیلی، برنامه و سرفصلهای آن درس و مباحثی که قرار بود در هر جلسه مطرح شود، از طریق اینترنت در اختیار همهٔ دانشجویان قرار میگرفت. منابع درسی معرفی شده بود. همهٔ منابع نیز در کتابخانهٔ دانشکدهٔ الهیات موجود بود و آدرس دقیق هر کتاب همراه با کد کتاب نیز ذکر شده بود که کار یافتن آنها را در کتابخانه، کاملا آسان کرده بود. برای هر درس هم گاهی تا پنجاه الی شصت موضوع تحقیق، معرفی و اعلام شده بود. برای هر موضوعی هم حدود پنجاه منبع معرفی شده بود!همراه با کد کتاب که در کتابخانهٔ دانشکدهٔ الهیات موجود بود.
هر دانشجویی پس از یکی دو جلسه باید یکی از آن موضوعات را بهعنوان موضوع تحقیق خود انتخاب کند، به استاد اعلام نماید و در آخر نیمسال، تحقیق خود را تحویل دهد.
۷- گفتم که در رشتههای ما علوم انسانیها، کتاب نقش بسیار مهمی دارد و حرف اول را میزند. دسترسی به کتابها و منابع لاتین مدتهاست که برای ما در ایران خیلی مشکل شده است. کتابها، هم بسیار گرانند و هم سخت به دست ما میرسند! البته در سالهای اخیر، جوانان، بهخصوص دانشجویان دورهٔ دکتری، به سایتهایی راه پیدا کردهاند که بعضا چهل میلیون کتاب را مجانی و به صورت pdf در اختیار شما میگذارد و میتوانید آنها را به راحتی دانلود کنید. ولی در آن زمان که بنده در فرصت مطالعاتی بودم، این جوانان هنوز تا این حد تحریمها را دور نزده بودند! کتابها در انگلستان و آمریکا بسیار گران هستند. لذا برخی از دوستان وقتی از آمریکا و انگلیس میآیند و برمیگردند، راه حلی را جستهاند. برخی از کتابهای انگلیسی را بعضی از انتشاراتیها به صورت اسکنشده منتشر میکنند که قیمت آنها برای صاحبان دلار و پوند خیلی ارزان در میآید. لذا این کتابها را میخرند و به مراکز اصلی میبرند. مثلا یک کتاب که در انگلیس، حدود ۶۰ پوند (حدود شش میلیون تومان) قیمت دارد، اسکن شدهٔ آن در ایران، پانصد هزار تومان قیمت میخورد! این که ما کپی رایت (copy right) را امضا نکرده و عضو نشدهایم، دست ما را در این زمینه باز گذاشته است! مراجع محترم تقلید هم بعضا به شرعی بودن آن فتوا دادهاند.
در کتابخانههای دانشگاه کمبریج، کتابهای بسیار ارزنده و مفیدی برای بنده وجود داشت. قطعا یک سال عمر سفر مطالعاتی بنده بههیچوجه امکان مطالعه و استفاده از همهٔ آنها را نمیداد.
افتادهام به دام کتب من به کمبریج
فرصت نباشدم که بخوانم، مُشوّشم!
«شهری است پر کرشمهٔ حوران ز شش جهت
چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم»!
از یک طرف آزادی از کپی رایت وسوسهام میکرد، از طرف دیگر، برخی مراجع هم نظرشان این بود که اگر کتابی را در اختیار شما قرار داده و حق مطالعهٔ آن را دارید، میتوانید از آن کتاب عکس بگیرید و بعدا مطالعه کنید! به شرط آنکه اولا، عکس گرفتن شما آسیبی به آن کتاب نزند و ثانیا آن عکس را در اختیار دیگری قرار ندهید و منتشر نکنید. یعنی فقط برای استفادهٔ شخصی خودتان باشد.
از کتابهایی که در کتابهای دانشکدهها موجود بود، حداقل دو نسخه از هر کدام از آنها، در کتابخانهٔ مرکزی هم موجود است. بنده از هر کدام از دو کتابخانهٔ دانشکدهٔ الهیات و مرکزی در هر نوبت میتوانستم ۱۰ کتاب به امانت بگیرم. یعنی همواره ۲۰ کتاب از این دو کتابخانه میتوانستم برای مطالعه در خانه داشته باشم. اینجا بود که فکری به ذهنم رسید. لپتاپ خودم را از ایران با خودم برده بودم. یک اسکنر، دست اول و خیلی مرغوب هم از آنجا خریدم، به قیمت ۳۰ پوند؛ یعنی نصف قیمت برخی از کتابها! به کمک همسرم، پسرم و دخترم، هر هفته حداقل ۲۰ کتاب را اسکن و ذخیره میکردم و کتابهای جدید به امانت میگرفتم! بعد هم این مجموعه را از روی لپتاپ بر روی CD و DVD کشیدیم و صاحب یک کتابخانهٔ تخصصی انگلیسی بسیار غنی شدم که همواره مورد استفادهام است. آن اسکنر هم هنوز باقی است! البته با پیشرفت تکنولوژیهای جدید، فکر میکنم بهتر است این اسکنر را به موزهٔ تکنولوژی دانشگاه شیراز هدیه کنم!
۸- گفتم که یکی از مراکزی که در مدت اقامتم در کمبریج، در آن فعال بودم، مرکز گفتوگو بین ادیان ابراهیمی به ریاست پروفسور دیوید فورد بود. در آن زمان، این مرکز ده عضو پیوسته داشت؛ همگی از اعضای علمی دانشگاه کمبریج؛ پنج نفر مسیحی، سه نفر یهودی و دو نفر مسلمان. خانم دکتر آنابل کیلر یکی از این دو مسلمان بود. بنده را هم بهعنوان یازدهمین عضو پیوسته و سومین مسلمان آن مجموعه پذیرفتند. جمع زیادی نیز عضو وابستهٔ آن مرکز بودند و در جلسات مرکز شرکت میکردند. این جلسات، هفتگی و در روزهای شنبه (روز تعطیل) برگزار میشد. در هر جلسه، موضوع خاصی را در مسائل اعتقادی، تعیین میکردند. آیاتی از قرآن کریم، عهد عتیق و عهد جدید که به آن موضوع مربوط میشد استخراج میشد و در اختیار مستمعان قرار میگرفت. آن گاه هریک از معتقدان به این سه دین، متن مقدس دین خود را (به انگلیسی) میخواند و تفسیر میکرد. سپس دیگران هم نظرها و سؤالات خود را مطرح میکردند، گفتوگو شکل میگرفت و در پایان، جمعبندی به عمل میآمد. با توجه به آنکه به برکت قرآن، تسلط اینجانب به مباحث اسلامی و قرآنی بیش از دو دیگر عضو مسلمان بود، توانستم که در آن جلسات، تا حد زیادی مفید باشم. ضمن آنکه شخصا نیز، در شناخت نگاه یهودیان و مسیحیان به متون مقدس خویش، به نکات ارزندهای دست پیدا کنم.
۹- همانطور که گفتم، در سایهٔ معارف اهل بیت علیهمالسلام، و به برکت انفاس حضرت استاد، مرحوم آیتالله حاج شیخ حسنعلی نجابت، رضوانالله تعالی علیه، در دانشکدهٔ الهیات دانشگاه کمبریج و مرکز گفتوگوی ادیان ابراهیمی، در این دانشکده، توفیق و ظهور و بروزی یافتم. قرار بود که در سال ۱۳۸۵ کنفرانس بسیار بزرگ، بینالمللی و معتبری در زمینهٔ فلسفهٔ دین در دانشگاه لیدز و در شهر لیدز انگلستان برگزار شود. یکی از اعضای هیئت علمی برگزار کنندهٔ این کنفرانس پروفسور دیوید فورد از دانشگاه کمبریج بود. ایشان از بنده دعوت کرد تا با هزینهٔ برگزار کنندگان، بدون اینکه مقالهای داشته باشم، بهعنوان شخصیت علمی مدعو دانشگاه کمبریج در آن کنفرانس شرکت کنم. کنفرانسی بسیار مفید و به یادماندنی بود. فیلسوفان برجستهٔ دین از اقصی نقاط جهان، و البته عمدتا از اروپا و آمریکا، در آنجا جمع بودند و در باب آخرین تحقیقات و کاوشهای خود سخن میگفتند و اظهار نظر میکردند. ولی برای بنده، خاطرهانگیزتر از همه این بود که پس از دو سال، دوباره دو دوست و دو انسان خدادوست و معتقد را دوباره در این کنفرانس زیارت کردم. مرحوم پروفسور دیوید بورِل (کشیش صاحب نام کاتولیک) از آمریکا آمده بود و مرحوم پروفسور ونسان برومر (یکی از برجستهترین فیلسوفان دین و واعظ پروتستان) از هلند.
«از هر چه میرود، سخنِ دوست خوشتر است
پیغام آشنا، نفَسِ روحپرور است»
دیدم دو تن که هر دو خدادوست بودهاند
از ذکر دوست، بین که فضامان معطر است!
شیراز بود و ماه مبارک که خاطرش
در لیدز زنده گشته و اکنون چه دلبر است!
قضیه از این قرار بود که در سال ۱۳۸۳، در ماه مبارک رمضان، این هر دو نفر، به دعوت حقیر مهمان دانشگاه شیراز و هرکدام هم جداگانه شبی در منزل ما مهمان بودند. بورل چون کشیش کاتولیک بود، همسر نداشت و به تنهایی مهمان ما بود. اما برومرِ پروتستان با همسرش آمده بود. روز اول ماه مبارک رمضان، برومر یک سخنرانی در دانشگاه شیراز و در تالار علامهٔ جعفری داشت تحت عنوان: «آشتی با خدا» و روز پانزدهم همان ماه مبارک، یعنی در روز تولد امام حسن مجتبی(ع) و در همان سالن، بورل سخنرانی داشت تحت عنوان: « دعا در ادیان ابراهیمی». هر دو سخنرانی به انگلیسی ایراد میشد و هر دو بسیار مورد استقبال دانشجویان و استادان رشتههای مختلف قرار گرفت به نحویکه تالار علامهٔ جعفری مملو از جمعیت دانشجو بود. حتی روی سن را نیز دانشجویان پر کرده بودند! در سالن بیرون تالار نیز دانشجویان زیادی، از طریق تلویزیون مداربسته، سخنرانی را میدیدند. در هر دو سخنرانی نیز بنده کنار هر دو سخنران نشسته و سخنرانیها را پاراگراف به پاراگرف ترجمه میکردم و گاهی هم با اجازهٔ سخنرانان، نکته یا تکملهای بدان میافزودم. هر دو سخنرانی در ماه مبارک رمضان، فضا را کاملا معنوی کرده بود. پرسش و پاسخ هم در کار بود. برخی از استادان و دانشجویان رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی هم سؤالات خود را به انگلیسی مطرح میکردند و ترجمهٔ آن به فارسی را بر دوش حقیر میگذاشتند. ولی پاسخها هم سمت و سوی معنوی مییافت. اکنون پس از دو سال، باز هم آن دو پیرمرد معنوی مسیحی را میدیدم لیکن در شهر لیدز انگلستان.
غیر از تفاوت کاتولیک بودن و پروتستان بودن، بورل و برومر، تفاوتهای دیگری هم با هم داشتند. بورل بارها به ایران سفر کرده بود. به خاورمیانه هم سفرهای زیادی داشته بود. زبان عربی را تسلط داشت. به فلسفهٔ اسلامی آشنا بود. بنیاد حکمت صدرا ترجمهٔ یک جلد از اسفار را از عربی به انگلیسی به وی سپرده بود. با فرهنگ ما مسلمانان کاملا آشنا بود. شبی که در شیراز مهمان ما بود، افطار و سحری هم در خدمتش بودیم و با خوردن سحری، یک روز کامل با ما روزه گرفت! اما برومر چندان با فرهنگ ما آشنا نبود. اول بار در سال ۱۳۷۹ به ایران و به شیراز آمد. فرق جمهوری اسلامی ایران را با طالبان (اول) در افغانستان نمیدانست و در سفر اولش به ایران و شیراز، دربارهٔ ایران و ایرانیان احتیاط میکرد که مبادا با او و همسرش رفتاری چونان طالبان داشته باشیم! حتی از دیدن آن همه دختران دانشجو در دانشگاه شیراز شوکه شده بود. فکر میکرد ما نیز چون طالبان به دخترها اجازهٔ تحصیل نمیدهیم. اما بعدا که آشنایی بیشتری پیدا کرد، این بار در سال ۱۳۸۳، باز هم به شیراز آمد و ده روز در شیراز ماند و چند سخنرانی در شیراز داشت، هفت سمینار هم برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه شیراز برگزار کرد. به هلند که برگشته بود، در جمع دانشگاهیان آنجا سخنرانی ترتیب داده بود.
در آنجا در جمع اندیشمندان، گفته بود که شما در اروپا اسلام را از دو کانال شناختهاید یکی اسلامی که ترکان عثمانی مبلّغ آن بودند که خشونتی کوهستانی در آن است و دیگری اسلامی که وهابیان تبلیغ میکنند که آن هم یک نوع خشونت بدوی را در بر دارد. اما اگر میخواهید با اسلامی معنوی و عرفانی آشنا شوید، حتما باید به ایران سری بزنید! بنده به متن سخنرانی ایشان دسترسی پیدا کردم و دانستم که این رفت و آمدها و تبادل اندیشهها چه برکاتی میتواند داشته باشد. برومر برای سومین و آخرین بار در سال ۱۳۸۹ برای روز جهانی فلسفه به ایران آمد که این سفر، باعث شد تا با اجازهٔ او و با همکاری دو دانشجویم، آقایان، اشکان بحرانی و مسعود رهبری کتاب بسیار ارزشمند او تحت عنوان «هنگام نیایش چه میکنیم؟» را به فارسی ترجمه کنیم که انتشارات هرمس آن را چاپ و منتشر کرد.
خداوند بورل و برومر، هر دو را بیامرزد و آنان را با اولیایشان محشور کند. از حضرت ختمیمرتبت (ص) روایت شده است که:
«ولَو أنَّ رَجُلاً أحَبَّ حَجَرًا لَحَشَرَهُ اللّه ُ مَعَهُ»
(انسان حتى اگر سنگى را دوست بدارد، خداوند او را با همان سنگ محشور مىكند).
✅ @ghkakaie
💚فاتح ملک عشق و دل💚
🖊گفتاری از حجتالاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی منتشر شده در روزنامه ایران بازنشر به مناسبت میلاد پرسعادت امام حسین علیه السلام.
🔗متن کامل گفتار
✅ @ghkakaie
شرح_گلشن_راز_جلسه_۱۳۱_حجتالاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
25.08M
🎙️ باز نشر فایل صوتی #درسگفتار_شرح_گلشن_راز
اثر منظوم شیخ محمود شبستری (ره)
▶️ جلسه ۱۳۱
🕝مدت زمان صوت:
۲۶ دقیقه و ۰۸ ثانیه
🗓️تاریخ تدریس:
۱۰ تیر ۱۳۹۱
✅تدریس شده در حوزهٔ علمیهٔ شهید محمد حسین نجابت( ره)
✅ @ghkakaie
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️ باز نشر فایل صوتی #درسگفتار_شرح_گلشن_راز اثر منظوم شیخ محمود شبستری (ره) ▶️ جلسه ۱۳۱ 🕝مدت زمان
درسگفتار شرح گلشن راز، جلسهٔ ۱۳۱، معنی زنار بستن
همه احوال عالم باژگون است
اگر تو عاقلی بنگر که چون است
کسی کارباب لعن و طرد و مقت است
پدر نیکو بد، اکنون شیخ وقت است
خضر میکشت آن فرزند طالح
که او را بد پدر با جد صالح
کنون با شیخ خود کردی تو ای خر
خری را کز خری هست از تو خرتر
چو او «یعرف الهر من البر»
چگونه پاک گرداند تو را سر
و گر دارد نشان باب خود پور
چه گویم چون بود «نور علی نور»
پسر کو نیکرای و نیکبخت است
چو میوه زبده و سر درخت است
ولیکن شیخ دین کی گردد آن کو
نداند نیک از بد بد ز نیکو
مریدی علم دین آموختن بود
چراغ دل ز نور افروختن بود
کسی از مرده علم آموخت هرگز
ز خاکستر چراغ افروخت هرگز
مرا در دل همی آید کز این کار
ببندم بر میان خویش زنار
نه زان معنی که من شهرت ندارم
که دارم لیک از وی هست عارم
✅ @ghkakaie
49.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠فیض سرشار💠
🎙بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی
باز نشر به مناسبت آغاز شعبان المعظم
ماه شعبان مَنِه از دست قدح، کاین خورشید
از نظر تا شبِ عیدِ رمضان خواهد شد
گل عزیز است غنیمت شِمُریدَش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
🔸 ماه پُر برکت شعبان صدر و ساقه اش #رحمت_و_برکت است؛ تنها ماهی که در آن هیچ عزا و غمی نیست، همین ماه است، بسیاری از عیدها و جشن ها در همین ماه است. در این صلوات نورانی که «عند الزوال» می خوانند، دارد که این ماه پیچیده و #محفوف_به_رحمت است، هیچ جای این ماه خالی از رحمت نیست: «شَهْرُ ... حَفَفْتَهُ بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَان»...
⏳زمان: ۳ دقیقه و ۹ ثانیه
👇👇👇👇
🌐 https://esra.ir
🆔 @a_javadiamoli_esra
#کلیپ #ماه_مبارک_شعبان
#آیت_الله_جوادی_آملی
✅ @ghkakaie
💛جلوه خورشید💛
🖊 مصاحبه حجتالاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی با خبرگزاری مهر بازنشر به مناسبت میلاد با سعادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام.
🔗متن کامل مصاحبه
✅ @ghkakaie