eitaa logo
👈 هنرمندان گروه دمام زنی قمربنی هاشم(ع) 👉
963 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
⚜️ هنرمندان گروه دمام زنی قمربنی هاشم علیه السلام ⚜️ ‍ 🇮🇷 مجوز رسمی: 221100116 🌐 مازندران،شهرستان قائم شهر بخش مرکزی دهستان بالاتجن ؛جاده‌نظامی ✔️ ارتباط با مدیریت کانال👇 @behnam_rostamy جهت هماهنگی مراسمات مذهبی،ائینی.......09119129265
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌱🌱🌱 🌱🌸🌸 🌱🌸 🌱 ❁ ا ﷽ ا ❁ 📖 . . .🌙✨ روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد، پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است، به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند، پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند. پسرک گفت:اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می‌کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم، برای اینکه شما را متوقف کتم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم. مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت، برادر پسرک را روی صندلی‌اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد. در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند! خدا در روح ما زمزمه می‌کند و با قلب ما حرف می‌زند، اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می‌شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند. ✍ بهنام رستمی ا•┈••✾🍃🌸🌺🌸🍃✾••┈•ا 🌐🇮🇷 روابط عمومی و اطلاع رسانی هنرمندان گروه دمام زنی قمربنی هاشم(ع) مازندران 👇 🆔 https://eitaa.com/ghmarbanihashem
🌱🌱🌱🌱 🌱🌸🌸 🌱🌸 🌱 ❁ ا ﷽ ا ❁ 📖 . . .🌙✨ یک روز، کشاورزی از خدا خواهش کرد، لطفاً اجازه بده من بر طبیعت حکمرانی کنم، برای این که محصولاتم بتواند پربارتر باشد. خداوند موافقت کرد. وقتی کشاورز باران خواست، باران بارید.وقتی تقاضای خورشید درخشان زیبا داشت، مستقیم می تابید. هر آب و هوایی درخواست کرد، اجابت شد.جز این که موقع برداشت محصول وقتی دید تلاش هایش طبق انتظارش ثروت زیادی به بار نیاورده است، غافلگیر شد. از خدا پرسید چرا برنامه ریزی اش شکست خورد. خداوند پاسخ داد، تو چیزهایی را خواستی که خود می خواستی، نه چیزی که به آن نیاز بود. هرگز درخواست طوفان نکردی که برای تمیز کردن محصول واجب است، که پرنده ها و حیواناتی که آن ها نابود می کنند، دور نگه می داردو از آلودگی هایی که آن ها را از بین می برد، پاک کند. پی نوشت: ما هیچ وقت نمی دانیم حادثه ای نعمت است یا بدبیاری.پس بهتر است به این یکی یا آن یکی نچسبیم و نه برای یکی خوشحال و نه برای دیگری افسوس بخوریم. بدانید برنامه های جهان همیشه کامل هستند و چیزی به نام خوشبختی یا بدبختی وجود ندارد. ✍ بهنام رستمی ا•┈••✾🍃🌸🌺🌸🍃✾••┈•ا 🌐🇮🇷 روابط عمومی و اطلاع رسانی هنرمندان گروه دمام زنی قمربنی هاشم(ع) مازندران 👇 🆔 https://eitaa.com/ghmarbanihashem
🌱🌱🌱🌱 🌱🌸🌸 🌱🌸 🌱 ❁ ا ﷽ ا ❁ 📖 . . .🌙✨ ﺭﻭﺯﯼ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭼﺸﻤﻪ ﺍﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﻩ ﺑﻌﺪﯼ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﺳﯿﺪ؟ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭ. ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﻨﺪﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ: ﻣﮕﺮ ﻧﺸﻨﯿﺪﯼ؟ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﻩ ﺑﻌﺪﯼ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﺳﯿﺪ؟ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭ. ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﻨﺪﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﭘﯿﺸﻪ ﮐﺮﺩ. ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﺎﻧﮓ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﻣﺮﺩ، ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺪﺍﻥ ﺩﻩ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪ. ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﺍﻭﻝ ﻧﮕﻔﺘﯽ؟ ﻟﻘﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﭼﻮﻥ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ، ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺗﻨﺪ ﻣﯽﺭﻭﯼ ﯾﺎ ﮐﻨﺪ. ﺣﺎﻝ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﻩ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪ. ✍ بهنام رستمی ا•┈••✾🍃🌸🌺🌸🍃✾••┈•ا 🌐🇮🇷 روابط عمومی و اطلاع رسانی هنرمندان گروه دمام زنی قمربنی هاشم(ع) مازندران 👇 🆔 https://eitaa.com/ghmarbanihashem
🌱🌱🌱🌱 🌱🌸🌸 🌱🌸 🌱 ❁ ا ﷽ ا ❁ 📖 . . .🌙✨ یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی می‌کردن، پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت: من همه تیله‌هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد، پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد، همون شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی‌تونست بخوابه، چون به این فکر می‌کرد همونطوری که خودش بهترین تیله‌اشو یواشکی پنهان کرده، شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینی‌هاشو قایم کرده و همه شیرینی‌ها رو بهش نداده... ✍ بهنام رستمی ا•┈••✾🍃🌸🌺🌸🍃✾••┈•ا 🌐🇮🇷 روابط عمومی و اطلاع رسانی هنرمندان گروه دمام زنی قمربنی هاشم(ع) مازندران 👇 🆔 https://eitaa.com/ghmarbanihashem
🌱🌱🌱🌱 🌱🌸🌸 🌱🌸 🌱 ❁ ا ﷽ ا ❁ 📖 . . .🌙✨ پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد. او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد. او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: «چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟»  پزشک لبخندی زد و گفت: «متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی، هرچه سریعتر خودم را رساندم و اکنون، امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم.»  پدر با عصبانیت گفت: «آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو می توانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا می مرد چکار می کردی؟»  پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: «من جوابی را که در قرآن گفته شده می گویم؛ از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم. شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است. پزشک نمی تواند عمر را افزایش دهد. برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه. ما بهترین کارمان را انجام می دهیم به لطف و منت خدا.»  پدر زمزمه کرد: «نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است.»  عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد و گفت: «خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد.» و بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالیکه بیمارستان را ترک می کرد گفت: «اگر شما سؤالی دارید، از پرستار بپرسید.»  پدر با دیدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک دید گفت: «چرا او اینقدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم ازش سؤال کنم؟»  پرستار درحالیکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد: «پسرش دیروز در یک حادثه ی رانندگی مرد. وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.» هرگز زود کسی را قضاوت نکنید چون شما نمی دانید زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان می گذرد یا آنان در چه شرایطی هستند. ✍ بهنام رستمی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌️‌‌‌ا•┈••✾🍃🌸🌺🌸🍃✾••┈•ا 🌐🇮🇷 روابط عمومی و اطلاع رسانی هنرمندان گروه دمام زنی قمربنی هاشم(ع) مازندران 👇 🆔 https://eitaa.com/ghmarbanihashem
🌱🌱🌱🌱 🌱🌸🌸 🌱🌸 🌱 ❁ ا ﷽ ا ❁ 📖 . . .🌙✨ دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستري شد، نامزد وی به عیادتش رفت و درمیان صحبت‌هایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند، مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش می‌رفت و از درد چشم می‌نالید. موعد عروسی فرا رسید، زن نگران صورت خود که آبله آن را از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. ۲۰ سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود، همه تعجب کردند. مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم. ✍ بهنام رستمی ا•┈••✾🍃🌸🌺🌸🍃✾••┈•ا 🌐🇮🇷 روابط عمومی و اطلاع رسانی هنرمندان گروه دمام زنی قمربنی هاشم(ع) مازندران 👇 🆔 https://eitaa.com/ghmarbanihashem
🌱🌱🌱🌱 🌱🌸🌸 🌱🌸 🌱 ❁ ا ﷽ ا ❁ 📖 . . .🌙✨ روزی مدیر یکی از شرکت‌های بزرگ در حالی که به سمت دفتر کارش می‌رفت چشمش به جوانی افتاد که در کنار دیوار ایستاده بود و به اطراف خود نگاه می‌کرد. جلو رفت و از او پرسید: شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می‌کنی؟ جوان با تعجب جواب داد: ماهی ۲۰۰۰ دلار. مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود ۶۰۰۰ دلار رادر آورده و به جوان داد و به او گفت: این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، ما به کارمندان خود حقوق می‌دهیم که کار کنند، نه اینکه یکجا بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند. جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از کارمند دیگری که در نزدیکیش بود پرسید: آن جوان کارمند کدام قسمت بود؟ کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: او پیک پیتزا فروشی بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود. برخی از مدیران حتی کارکنان خود را در طول دوره مدیریت خود ندیده و آنها را نمی‌شناسند، ولی در برخی از مواقع تصمیمات خیلی مهمی را در باره آنها گرفته و اجرا می‌کنند. ✍ بهنام رستمی ا•┈••✾🍃🌸🌺🌸🍃✾••┈•ا 🌐🇮🇷 روابط عمومی و اطلاع رسانی هنرمندان گروه دمام زنی قمربنی هاشم(ع) مازندران 👇 🆔 https://eitaa.com/ghmarbanihashem
🌱🌱🌱🌱 🌱🌸🌸 🌱🌸 🌱 ❁ ا ﷽ ا ❁ 📖 . . .🌙✨ در یک باشگاه بدنسازی پس از اضافه کردن ۵ کیلوگرم به رکورد قبلی ورزشکاری از وی خواستند که رکورد جدیدی برای خود ثبت کند. اما او موفق به این کار نشد، سپس از او خواستند وزنه‌ای که ۵ کیلوگرم از رکوردش کمتر است را امتحان کند. این دفعه او براحتی وزنه را بلند کرد، این مسئله برای ورزشکار جوان و دوستانش امری کاملا طبیعی به نظر می‌رسید اما برای طراحان این آزمایش جالب و هیجان انگیز بود چرا که آنها اطلاعات غلط به وزنه بردار داده بودند. او در مرحله اول از عهده بلند کردن وزنه‌ای برنیامده بود که در واقع ۵ کیلوگرم از رکوردش کمتر بود و در حرکت دوم ناخودآگاه موفق به بهبود رکوردش به میزان ۵ کیلوگرم شده بود. او در حالی و با این «باور» وزنه را بلند کرده بود که خود را قادر به انجام آن می‌دانست. هر فردی خود را ارزیابی می‌کند و این برآورد مشخص خواهد ساخت که او چه خواهد شد. شما نمی‌توانید بیش از آن چیزی بشوید که باور دارید «هستید». اما بیش از آنچه باور دارید «می‌توانید» انجام دهید. ✍ بهنام رستمی ا•┈••✾🍃🌸🌺🌸🍃✾••┈•ا 🌐🇮🇷 روابط عمومی و اطلاع رسانی هنرمندان گروه دمام زنی قمربنی هاشم(ع) مازندران 👇 🆔 https://eitaa.com/ghmarbanihashem
🌱🌱🌱🌱 🌱🌸🌸 🌱🌸 🌱 ❁ ا ﷽ ا ❁ 📖 . . .🌙✨ یکی از بزرگان می‌گفت: ما یک گاری چی در محلمان بود، که نفت می‌برد و به او عمو نفتی می‌گفتند. یک روز مرا دید و گفت: حاج آقا سلام، ببخشید خانه‌تان را گازکشی کرده‌اید؟ گفتم: بله. گفت: فهمیدم چون سلام‌هایت تغییر کرده! آقا می‌گوید من تعجب کردم گفتم: یعنی چه؟ گفت: قبل از اینکه خانه‌ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می‌گرفتی، حالم را می‌پرسیدی، همۀ اهل محل همین طور هستند، هرکس خانه‌اش گازکشی می‌شود دیگر سلام علیک او تغییر می‌کند. این آقا که از بزرگان است فرمود: من فهمیدم سی سال، سلامم بوی نفت می‌داد، عوض اینکه بوی خدا بدهد. سی سال او را با اخلاق اسلامی تحویل گرفتم ولی خیال می‌کردم اخلاقم اسلامی است، درحقیقت حال که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست دیگر به او سلام کنم. یادمان باشد، سلاممان بوی نیاز ندهد، هرکس را برای خودش بخواهیم نه جایگاهش، نه موقعیتش، نه ثروتش ونه.... ✍ بهنام رستمی ا•┈••✾🍃🌸🌺🌸🍃✾••┈•ا 🌐🇮🇷 روابط عمومی و اطلاع رسانی هنرمندان گروه دمام زنی قمربنی هاشم(ع) مازندران 👇 🆔 https://eitaa.com/ghmarbanihashem
🌱🌱🌱🌱 🌱🌸🌸 🌱🌸 🌱 ❁ ا ﷽ ا ❁ 📖 . . .🌙✨ روزی اسب کشاورزی داخل چاه افتاد، حیوان بیچاره ساعت‌ها به طور ترحم‌انگیزی ناله می‌کرد بالاخره کشاورز فکری به ذهنش رسید. او پیش خود فکر کرد که اسب خیلی پیر شده و چاه هم در هر صورت باید پر شود او همسایه‌ها را صدا زد و از آنها درخواست کمک کرد. آنها با بیل در چاه سنگ و گل ریختند. اسب ابتدا کمی ناله کرد، اما پس از مدتی ساکت شد و این سکوت او به شدت همه را متعجب کرد. آنها باز هم روی او گل ریختند. کشاورز نگاهی به داخل چاه انداخت و ناگهان صحنه‌ای دید که او را به شدت متحیر کرد. با هر تکه گل که روی سر اسب ریخته می‌شد اسب تکانی به خود می‌داد، گل را پایین می‌ریخت و یک قدم بالا می‌آمد. همین طور که روی او گل می‌ریختند ناگهان اسب به لبه چاه رسید و بیرون آمد. زندگی در حال ریختن گل و لای روی شماست تنها راه رهایی این است که آن را کنار بزنید و یک قدم بالا بیایید هر یک از مشکلات ما به منزله سنگی است که می‌توانیم از آن به عنوان پله‌ای برای بالا آمدن استفاده کنیم. با این روش می‌توانیم از درون عمیق‌ترین چاه‌ها بیرون بیاییم. ✍بهنام رستمی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ا•┈••✾🍃🌸🌺🌸🍃✾••┈•ا 🌐🇮🇷 روابط عمومی و اطلاع رسانی هنرمندان گروه دمام زنی قمربنی هاشم(ع) مازندران 👇 🆔 https://eitaa.com/ghmarbanihashem
🌱🌱🌱🌱 🌱🌸🌸 🌱🌸 🌱 ❁ ا ﷽ ا ❁ 📖 . . .🌙✨ بچه که بودیم، آرزومون بزرگ شدن بود بزرگ که شدیم، حسرت برگشتن به بچگی رو داریم بچه که بودیم، درد دل را به یک ناله می گفتیم، همه می‌فهمیدند بزرگ که شدیم، درد دل را به صد زبان می‌گوییم و کسی نمی‌فهمد بچه که بودیم، دلمان به جوجه‌های رنگی‌مان خوش بود بزرگ که شدیم، همه دلخوشی‌هایمان رنگ باخت بچه که بودیم، چه دل‌های بزرگی داشتیم حالا که بزرگیم، چه دلتنگیم کاش دل‌هامون به بزرگی بچگی بود کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند... ✍ بهنام رستمی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ا•┈••✾🍃🌸🌺🌸🍃✾••┈•ا 🌐🇮🇷 روابط عمومی و اطلاع رسانی هنرمندان گروه دمام زنی قمربنی هاشم(ع) مازندران 👇 🆔 https://eitaa.com/ghmarbanihashem
🌱🌱🌱🌱 🌱🌸🌸 🌱🌸 🌱 ❁ ا ﷽ ا ❁ 📖 . . .🌙✨ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ! ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺷﺘﺎﺏ ﻧﮑﻦ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺳﯽ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ، ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻩﺍﯼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ!! ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺻﻼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ!! ﺷﺎﯾﺪ ﻣﻮﺟﺐ ﺍﻧﺪﻭﻫﺖ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ!! ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﺳﺨﺖ ﻧﯿﺴﺖ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﻫﻤﻪ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ، و ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ.. ✍ بهنام رستمی ا•┈••✾🍃🌸🌺🌸🍃✾••┈•ا 🌐🇮🇷 روابط عمومی و اطلاع رسانی هنرمندان گروه دمام زنی قمربنی هاشم(ع) مازندران 👇 🆔 https://eitaa.com/ghmarbanihashem