🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂
🍂🍂
🍂
#رمان به عشق ♡ شهادتش 🌹
#پارت شصت و چهار:
به نشانه ی منفی سرم رو تکون دادم که با بغض گفت: گفتن یکی اکن پایین هست که از جونت بیشتر دوسش داری و اون الان در خطره...تو الان نباید اینجا باشی🥺
وبعد دیدم که برگشتم روی زمین ..یعنی چشمام باز شد و صدایی رو شنیدم که گفت شهید زنده شد😔
و....
هردو اشک میریختیم و برای چیزی که باورش سخت بود گریه میکردیم😭
🍂•🍂•🍂•🍂•🍂
یک هفته ای میشه که از اون حادثه گذشت...
این چند وقت خیلی فکر کردم.. چرا وقتی خدا امیرحسین رو میخره من جلوش سد شم😣 چرا وقتی میخواد بره پیش اربابش من جلوش به ایستم 😞
به فکری که میکنم دقیق میشم و اهسته روم رو به طرفش میکنم و میگم : امیرحسین؟ 🙃
-جان؟🤔
-برو.. من نمیتونم جلوت واستم درواقع جلوی اربابم🥰
-سوریه؟😧
-اره😓
-تو دیگه حالت خوبه؟😱
-الحمدالله. .. جلوت سد نمیشم🥶
جلوش می ایستم و با گریه میگم: من نمیتونم... اون دنیا با ارزش تره.. من و شفاعت کن و بدون یکی هست اینجا منتظره درزم حوری موری هم ممنوع بیام بهشت ببینم دورو برتا شکایت رو میبرم و دوم اینکه 😢
نتونستم ادامه بدم کنارم نشست و با خنده ی قشنگی گفت : قول میدم قول قول.، حوری موری چیه وقتی خودم یک حوری دارم🤪
سرم رو بالا آوردم و گفتم : م..من دیدم نماز شب خوندی..دیدم که به مستحقین تا توان داری کمک میکنی😝
خواست به اون در بزنه که گفتم : واستا بزار بگم که یقین پیدا کنی شهید میشی😕
ارام انگشتش رو روی بینیم گذاشت و گفت : هیس.. میدونم که میدونی ...😋
وبعد باخنده گفت : من الان اسمم رو میرم بدم اگه خدا بخواد و اینجوری باشه تا دوروز دیگه عازمم😍
وبعد سریع از خونه بیرون زد🦋
پاهام رو جمع کردم و با تخیل موقع شهادتش رو تصور کردم😭 و با هر خیال کلی گریه کردم جوری که بیهوش شدم😔
🍂•🍂•🍂•🍂
همه شرایط رو درک میکردن موجی بین همه بود که میدونستن بره دیگه بر نمیگرده و پس نهایت استفاده رو ازش میکردن😞
روبه روم ایستاده و با چشمای درخشانش گفت : میرم... بدون میرم .. ایندفعه دیگه اخرین باره من و میبینی همیشه به فکرتم و کنارتم.. من و همیشه حس میکنی و بدون اون دنیا منتظزتم وبعد با خنده گفت : حوری موری هم ممنوع 😍
قطره اشکم رو پاک کردم و گفتم : منم بعد از تو دوون نمیارم و یا شهادت ویا مرگ با عزت نصیبم میشه😭 من ...دیگه..این..دنیا رو نمیخوام( با نفس نفس )
دستم رو نوازش کرد و گفت : موقعی که تابوتم ویا... دیدی استوار باش صبر زینبی داشته باش خوش به حالت که خدا توفیق تورو زیاد تر کرده☺️
وبعد گفت : بعداز من سعی کن بخندی و بعد با لبخند گوشه های لپم رو کشید و وقتی مثل خنده شد گفت : اینجوری 😢
لبخندم رو نگه داشتم به سختی نمیخواستم بشکنمش تا دم در با خانواده همراهیش کردم😔
وقتی رفت همه جا سکوت شد کسی حرف نمیزد چون میدونست دیگه بر نمیگرده و شاید چون قطره ای از صبر حضرت زینب رو بهمون عطا کرده باشن🙃
<ادامه دارد...
Untitled Session 1 Mixdown 3.mp3
3.9M
_دیگهدارهمیرهیادمبویِسیبُ...(:💔
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂
🍂🍂
🍂
#رمان به عشق ♡ شهادتش 🌹
#پارت شصت و پنج :
دیگه زندگی روال همیشگی رو نداشت..😔
ریحانه خیلی دلداریم میداد اما من دیگه اون ادم قبلی نشدم😣
خستگی کارا باعث شد زودتر از همیشه به سمت اتاقش برم تا درو باز کردم بوی عطر همیشگیش ریه ام رو پر کرد🌱
به عکس هاش خیره شدم به لباس رزمی که به تن داشت نجوا کنون باهاش حرف زدم که نسیمی به سمتم سر داد و حضورش رو حس کردم😍
برگشتم با دیدنش با خوشحالی نزدیکش شدم و کنارش ایستادم گفت : گفتم که من همیشه کنارتم ... تو نباید دل دشمنارو شاد کنی.. با اینکارات با این فرق کردنات باعث میشی دلشون شاد بشه😢
-اخه سخته..😣
-میدونم.. من دیگه برم دارن صدام میکنن.. خبرو شنیدی ناراحت نشو ..برکعس خوشحال شو..✨
از خواب بلند شدم ..بطری اب رو برداشتم و سر کشیدم.. حالم با اون خواب دگرگون شد.. با صدای تلفن اهسته بلند شدم😀
-بله؟🧐
-سلام. سرکار خانم رستگار؟😅
-سلام بفرمایید 😔
-اجدری هستم از مدیریت سپاه🥺
بعد با صدای لرزونی گفت : همسرتون برگشتا.. 😖
تا این رو گفت تا تهش رفتم اهسته و با لرز گفتم : ک..جکاست؟😣
-بیمارستان😢
-شهید شده؟😣
یهو صدای گریش بلند شد و به زور گفت : ا ..اره..😭
تلفنی رو اهسته گذاشتم و به دیوار خیره شدم و خاطرات رو مرور کردم به قولم عمل کردم و گریه نکردم و با افتخار لبخند زدم اما در دلم غوغا بود😱
وقتی تابوتش رو دیدم خودم رو از بقیه جدا کردم و به سمتش رفتم میدونستم سرش بریده هست پس کفن رو باز نکردم و فقط به تابوت خیره شدم و بلند سخن گفتم تا دل دشمن هارو بلرزونم🙃
-این همسر منه.. شهید منه.. شاید زندگی بعداز اون برام سخت باشه.. اما افتخار میکنم که رفت.. بره.. برم نگرده.. الحمدالله که شد فدایی زینب.. اگه پسر داشتم همه رو میفرستادم... بره.. بعد از اون منم میرم.. اما با افتخار🤩
🍂•🍂•🍂•🍂
اب رو روی مزارش سر دادم و نوشته ی شهید رو دست کشیدم و با لبخند عمیقی گفتم : شهادت بال و پر و جان نمیخواهد حال میخواهد خریدار میخواهد...
تو رفتی.. منم شفاعت کن... منم دلتنگم ..من..منتظرم😍
یک هو حالم دگرگون شد حسی گفت ..وقتشه🌹 بوی خوشی به مشامم خورد
و کم کم ...من به او ..پیوستم😍
....
قشنگه نه؟
کل زندگیت فدای زینب بشه؟
قشنگ کنار اربابت با افتخار راه بری؟
قشنگه؟ موقع مرگ سرت روی دامان حسین باشه؟
پایان
🌷🕊🍃
هم خودشان خاکی بودند
هم لباس هایشان ..!
کافی بود باران ببارد
تا عطرشان در سنگرها بپیچد
#نسال_الله_منازل_الشهد
Farahmand-Mohsen-Shabaniyah-Munajat.mp3
24.55M
مــژده بــادت لطف ز یـزدان آمده
گــر رجـب رفت مـاهِ شعبـان آمده(:💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
اگر دلتون امام داشته باشه...💚
🎙استادپناهیان
#امام_زمان
[مـرا چـه جـای دل باشـد
چـو دل گشتهست جـای تـو]
#امام_زمان ♥️
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلآرایی ضریحِ امام حسین(ع) به مناسبت عید شعبان😍💛
#ماهشعبانمبارک🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙ماه دوازدهم آمد
ولی... 😔
☀️خورشید دوازدهم نه
زمستان هجرانت❄
کی به پایان می رسد
ای همه دار و ندار این جهان😔🙏
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🙏
#شعبان
4_6021370516349127849.mp3
16.54M
قطعه موسیقی عزیزم حسین۲
گوش کنین و برا فرشته ها
دهه هشتاد، نودی که تو خونه هاتون دارین
پخشش کنین♥️
🎤 باصدای رضا هلالی و محمداسداللهی
الهی عاقبت هممون ختم به امام حسین
بشه انشالله…🍃🌹
#عزیزم_حسین
•••
خستهام؛کاش کسیحال مرا میفهمید،
غیراز این بغض که
در راهِ گلو سد شده است؛
شدمام مثل مریضیکه پساز قطع امید،
در پی معجزهای راهی مشهدشده است،😢♥️..|
|یاعلیبنموسیالرضا؏💓|
| #امام_رضا🌴|
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آزادی یعنی ...!😎💚:)
#بچه_شیعه
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما به دیدار خصوصی با امام حسین(ع) دعوت شدید :)
همیشه دورِ ضریح شلوغ بوده،
الان هیچکس نیست؛ هرچه دلِ
تنگت میخواهد بگو..💚✨
برای منم دعا کنید
🔴 جاهلان شیعه، قلب امام زمان را به درد میآورند
🔵 امام زمان علیه السلام فرمودند:
🌕 قد آذانا جهلاء الشیعه و حمقائهم
🔺 به تحقیق جاهلان شیعه و احمقهای آنها، ما را اذیت میکنند.
🔹 دقت کنیم، حضرت نمیفرمایند: دشمنان، من را اذیت میکنند، بلکه میفرمایند: جهال شیعه و احمقهایشان، من را اذیت میکنند.
🌕 براستی ما در مواقع بروز فتنه ها بصیرت کافی را داریم که باعث آزار و اذیت امام مان نشویم ؟
📚 بحارالانوار، ج ۲۵، ص: ۲۶۶ / احتجاج شیخ طبرسی، ج ۲، ص ۴۷۳
#امام_زمان
🔴 حجاب را به معیشت گره نزنیم❗️
🔰اینکه بخواهیم موضوع حجاب را به اقتصاد و معیشت گره بزنیم، ساده اندیشی است.
👈 اگر قرار است با مناسب شدن وضع اقتصادی و معیشت مردم، همه با حجاب شوند، چرا بخش قابل توجهی از بدحجاب ها و یا مکشفه ها از گروه ثروتمندان جامعه هستند⁉️
#پویش_حجاب_فاطمے