eitaa logo
خواهران مسجد قبا
92 دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
7.3هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خواهران مسجد قبا
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮 #قسمت_115 چند روزی از آخرین دیدارم با حسام میگذشت و جز رفت و آمدهایِ گاه و
✨🍮🍮 علی «ع» مسلمان بود.. علی «ع» خدا را در نبضِ دستانش داشت.. علی «ع» بقچه ای کوچک از نان در کنارِ غلافِ شمشیرش پنهان کرده بود.. علی «ع» قنوتِ دستانش پینه ی جنگاوری داشت اما وقتِ نوازش ابریشم میشد بر پیشانیِ یتیمان.. علی «ع» شیرِ رام شده در پنجه هایِ خدا بود و بس.. هر چه کتابها را بیشتر مطالعه میکردم گیجی ام بیشتر میشد.. من کجایِ دنیا ایستاده بودم؟؟ نمیدانم چند روز چند ساعت چند دقیقه در بطن خواندنهایِ چندین و چندباره یِ آن وِردهایِ جادویی گذشت که صدایِ "یاالله" بلند حسام را از بیرون اتاق شنیدم.. حیران بودم سرگشته شدم. چند ضربه به در زد. ناخواسته شال سر کردم و اذن ورود دادم. با اجازه ای گفت و داخل شد. در را باز گذاشت و رو به رویم ایستاد.. سر به زیر و محجوب، درست مثل همیشه. اما لبخند گوشه ی لبش، با همیشه فرق داشت. پر از تحسین بود.. تحسینی از صدقه سرِ نیمچه پوششی برایِ احترام. خوب براندازش کردم. موهایِ کوتاه و مشکی اش همخوانیِ لطیفی داشت در مجاورت با ته ریشِ کمی بلندش. شلوارِ کتانِ طوسی رنگش دیزاین زیبایی با پولیورِ خاکستری اش ایجاد میکرد.. لبخند بر لبانم نشست.. خوش پوشی مختصِ غیرِ مذهبی ها نبود.. این جوان تمام معادلاتم را بهم ریخته بود.. سلام کرد و حالم را جویا شد. چه میدانست از طوفانی که خودش به پا کرده بود و حتی محض تماشا، سر بلند نمیکرد. گفت که آمده به قولش عمل کند. انقدر در متانتش غوطه ور بودم که قولی به ذهنم نمیرسید. ادامه دارد... @ghoba12