📚شنبه آرام
دانشمند شهید محسن فخری زاده به روایت همسرش
نویسنده:محمد مهدی بهداروند،مهدی قربانی،فاطمه اکبری اصل
📃۲۵۴صفحه
🧩برشی از کتاب:
دکتر عباسی میگفت و من از درون میسوختم سینهام شده بود یک گلوله آتش.☄
«باور کنید خانم فخریزاده! شایسته نبود دکتر با مرگ عادی از دنیا بره، ایشون آماده شهادت بود و شهادت برازندهاش. خدا رو شکر میکنم که به آرزوی دیرینهش رسید و با شهادت از دنیا رفت. خوش به حال دکتر و بد به حال ما که معلوم نیست عاقبتمون چی میشه؟!» 🥺
یارای حرف زدن نداشتم وگرنه به دکتر عباسی میگفتم که من هر روز منتظر بودم خبر ترور محسن را بشنوم😭 دست خودم نبود. دلشوره در جانم رخنه کرد کرده بود و همان مریضم کرد. ناخودآگاه دستهایم میلرزید، یادم است یک بار برای افطاری دعوت شدیم. سر میزی نشستیم که همسر شهید داریوش رضایی نژاد هم بود. خوش و بشی کردیم و از حال و روز هم پرسیدیم. وقتی غذا آوردند پیش دستی کردم تا برایش برنج بکشم ؛ ولی دستم میلرزید.
احتیاط را چاشنی کلامش کرد و محترمانه گفت:«خانم فخری زاده من بعد از شهادت داریوش لرزش دست پیدا کردم شما چرا اینطور شدید؟!
تلخ خندیدم:«خانم شما راحت شدید و شهیدتون آسمانی شد اما من هر روز شاهد ترور هستم. ما هر روز ترور میشیم، ما هر روز آماده ترور هستیم.»
بنده خدا از سوالش خجالت کشید و سرش رو پایین انداخت😓
دستم رو روی شانهاش گذاشتم، نگاهم کرد، سکوت را شکستم و گشاده رو گفتم :«البته این راه رفتنیه و زنهای شجاع و قدرتمندی مثل شما عامل پایداری این مسیرها و اهداف مقدس هستن.»
#شنبه_آرام
#شهید_فخریزاده
#فاطمیه
✳️کتابخانه مسجد قبا
@ghobalib📚