📚فرشتهها هم عاشق میشوند
✍نعیمه اسلاملو
📃۳۷۶صفحه
✂️برشی از کتاب
بعد از عروسی فرزانه و سوت وکوری خانه بیشتر به موضوع ازدواج فکر میکردم، دوری از فرزانه من را بیشتر با واقعیتهای زندگی مواجه کرده بود هفتهی اول و حتی هفته ی دوم بعد از عروسی فرزانه دانشگاه نرفتم تا با خانم افتخاری و بحث ازدواج با الیاسی روبه رو نشوم اما دیگر بیشتر از آن نمیشد سر کلاسها غیبت کرد؛ خصوصاً آن کلاس آخری را که نرفته بودم خانم افتخاری دستم را خوانده بود و برایم عکس ملخ فرستاده بود با این متن
یه بار جستی ملخک🦗 دوبار جستی مَلَخَک🦗 آخرش کف دستی ملخک!
و من فقط چند شکلک خنده 😂برایش فرستادم، اما احساس میکردم که واقعاً دارم مثل همان ملخک بال بال میزنم و بالا و پایین میپرم که جواب الیاسی را چه بدهم!
یکی دو بار تصمیم گرفتم با واقعیت کنار بیایم و به خانم افتخاری زنگ بزنم و بگویم جوابم مثبت است ولی هربار اضطراب همهی وجودم را فرا میگرفت و دست و دلم به این کار نمی رفت.
بالاخره دلم را به دریا زدم و بعد از ده- پانزده روز رفتم دانشگاه.
حال و هوای دانشگاه به طور ناخودآگاه من را یاد امیر میانداخت، ولی چون عادت کرده بودم که به خودم تلقین کنم که دیگر این قصه یک قصه ی تمام شده است، خودم را به فراموشی میزدم و حواسم را به چیزهای دیگر پرت میکردم.
آن قدر تمرین کرده بودم او را نبینم که انگار دیگر واقعاً نمیدیدم!!🙃
#فرشته_ها_هم_عاشق_میشوند
#رمان
#موجود_در_قفسه
✳️کتابخانه مسجد قبا
@ghobalib📚