هزاران اصفهانی جشن روزه اولی ها گرفتند اما متاسفانه خود ما به ۴ تا فاحشه و سگ باز اقلیت محض ضریب می دهیم.
سیمای قهستان
اولین ماهنامه سیاسی_اقتصادی_فرهنگی_اجتماعی شهرستان درمیان
https://eitaa.com/ghohestan
🔴 احسان علیخانی تویی که تو این چند ماه کلی آدم مثل شهید عجمیان و شهید آرمان علی وردی رو سلاخی کردن لال بودی ولی برای یک سطل ماست این طوری اومدی وسط نشان از نفاقت میده و بهتره ساکت باشی که بیشتر از این مفتضح نشی
#سلبریتی_دوزاری
https://eitaa.com/ghohestan
🔴رئیسجمهور با استعفای نوری وزیر آموزش و پرورش موافقت کرد
🔹رضامراد صحرایی رئیس دانشگاه فرهنگیان بهعنوان سرپرست وزارت آموزش و پرورش منصوب شد .
سیمای قهستان
https://eitaa.com/ghohestan
انتشار قسمت های ۶۵ و۶۶و۶۷
مستند داستانی 《کف خیابون》
👈 خیلی با دقت مطالعه شود... مخصوصا علما و فضلای محترم!
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"«
سیمای قهستان
اولین ماهنامه سیاسی_اقتصادی_فرهنگی_اجتماعی شهرستان درمیان
@ghohestan »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#کف_خیابون ۶۵
خیلی کار داشتم... کلی مسئله بود که باید بررسی و عملیاتی میشد... به خاطر همین باید زوتر بازجویی از الناز را تموم میکردم و پروندش را تحویل میدادم... اما چون میخوام یکی از روش های بازجویی سرد (بازجویی بدون خشونت و فقط با ترفندهای کلامی!) به نام «لقمه بزرگتر» را با هم مرور کنیم اینا را زود میگم و رد میشم... البته به ادامه پرونده ما هم کمک کرد... حالا خودتون میفهمید!
بهش گفتم: «باشه! باور میکنم... چون ما هم قرائنی داریم که اصلا اون دو سه روزی که قم بودین با اون طلبه نبودی و با کسای دیگه میپریدی! پس حداقل اقرار کن که خانه فساد داشتی و تو هم خیلی نقشت محوری بوده!»
با حالت شکستگی و خوردشدگی گفت: «نه ... نه ... خانه فساد نه! اما آره... من با دو سه نفر بودم! اینو به خدا دارم راستشو میگم...»
گفتم: «این که قسم نداره! میدونم که با دو سه نفر بودی! حرف خاصی که نزدی! برامم مهم نیست... چون این اطلاعاتت سوخته است... من دنبال یه چیز دیگه ام! میخوام بدونم چرا دنبال اونا بودی؟ بذار اینجوری بگم: چرا اونا؟! مگه اونا کی بودند که پاشدی از تهران رفتی قم که هم تورشون کنی و هم باهاشون روابط نامشروع داشته باشی و برگردی؟!»
معلوم بود که خودشو باخته... گفت: «خب شما که همه چیزو میدونید! ماشالله آمار منو از خودمم بیشتر و بهتر دارین! برادر همش بخاطر فقر بود! فقر... اصلا میدونی فقر چیه؟!»
عینکمو برداشتم... پرونده را جمع کردم که برم... گفتم: «نه! من چیزی دیگه میپرسم اما تو یه چیز دیگه جواب میدی! من میگم چرا اونا؟ تو میگی فقر؟! کیه که ندونه قیمت یکی مثل تو در روزهای تعطیلات آخر هفته در تهران و شمال، خیلی بیشتر از قیمت تو در قم و شهرستان هاست! حالا اگر اون دو سه شب از اونا پول گرفته بودی، یه حرفی... اما آمارتو دارم که تو حتی اون دو سه شب پول هم نگرفتی! پس واسه من دم از فقر نزن! قطعا برای ثوابش هم نبوده! که بگی نمیدونم دوسشون داشتم و گیر بودن و واسه ثوابش پاشدم اومدم زنا دادم و رفتم، اینم که اگر بگی، به شعورم برمیخوره و.... اصلا ولش کن... خدانگهدار! با تو باید با زبون آدم نفهم ها حرف زد!»
فورا دستشو گذاشت روی پرونده و کاغذها و نذاشت برم... گفت: «تو را جون امام بشین کارت دارم... اصلا هر چی تو بگی! من حالم خوب نیست! دارم سکته میکنم... همه چیو میگم... هر چی تو بخوای!»
گفتم: «اصلا به من چه! ولم کن! میخوام برم خونمون! تو را چه با زبون خوش؟! میگم چرا با اونا ریختی رو هم؟ دراومدی میگی بخاطر فقر؟! در صورتی که بهت پیش پرداخت از جای دیگه شده بوده و به حساب بانک ملیت ریخته شده! دستتو بردار ببینم!»
به گریه افتاده بود... التماس میکرد... میگفت: «تو تنها بازجویی هستی که از اول عمرم تا حالا با زبون خوش باهام حرف زده! گفتم که گه خوردم... باشه ... تو فقط نرو... باشه؟ من همه چیزو میگم؟ اصلا هر چی تو بخوای مینویسم! من طاقت کتک خوردن ندارم...»
نشستم روی صندلیم... گفتم: «تو دو بار بیشتر دستگیر نشدی... پس جوری حرف نزن که انگار مثلا از اول عمرت یه روز در میون حبس بودی! من فقط دو تا سوال دارم... یکی اینکه که چرا اونا را بهت معرفی کردن؟ مگه اونا کی بودن؟! دوم هم اینکه کار تو ایده کی بود؟ کی این طرح را داره مدیریت میکنه؟!»
کلی گریه کرد... وسط گریش گفت: «میدونم که دارم گور خودمو میکنم... میدونم که اگه حرف بزنم و اونا بفهمن، کارم تمومه و کلکمو میکنن! اما... اونایی که این هفته با من بودن، از بچه های خودمون هستن که قم مستقر هستن...»
گفتم: «کارشون چیه؟ چرا قم مستقر هستن؟!»
گفت: «برای انتخابات!!!»
گفتم: «ینی چی؟! چه ربطی داره؟!»
گفت: «نمیدونم... من فقط کارم اینه که تامینشون کنم... البته من یکی از کسانی هستم که کارم اینه... وگرنه بقیه از من بیشتر میرن قم!»
گفتم: «اونا کی هستن؟! بالاخره اسم و رسمشون که میدونی!»
گفت: «نه... دارم راستشو میگم... دو سه نفری که با من هستن و من اونا را راضی میکنم، زبونشون یه جوریه... فارسی حرف میزننا... اما معلومه که ایران نبودن!»
گفتم: «چطور؟ بیشتر توضیح بده!»
گفت: «مدیر طرحمون زنی به نام «عفت» هست! عفت مسئول پروژه قم هست! میگن خارج دوره دیده!»
گفتم: «اینو خودمم میدونم... اصل کاری را بگو... اون دو سه نفر مگه کجایی هستن که برای انتخابات اومدن قم؟!»
بعله دیگه... وقتش بود که پرونده یه تکون حسابی بخوره... لحظه به لحظه داشت چاق تر و پر و پیمون تر میشد... مخصوصا وقتی الناز لب باز کرد و کلمه ای گفت که فهمیدم خیلی کار داریم هنوز... الناز گفت: «انگلستان!!!»
ادامه دارد...
#نویسنده:محمدرضا حدادپور جهرمی
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ghohestan »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#کف_خیابون ۶۶
حالا کجاشو دیدین؟! ماجرا داشت جالب تر هم میشد! چون وقتی اسم انگلستان شنیدم، بهش گفتم: «دیگه چی درباره اونا میدونی؟! هر چی میدونی بگو... شاید خدا لطف کرد و تونستی از اینجا نجات پیدا کنی!»
صورتش پر از اشک بود... لب باز کرد و گفت: «دست از سرم بدار... من حالم خوب نیست... من دیگه چیز خاصی نمیدونم... فقط میدونم که من و چند نفر دیگه فقط کارمون این بود که حواس نیرو انتظامی و مردم و... چه میدونم... رسانه ها و آخوندا و همه را به خودمون جلب کنیم... عفت میگفت شماها خیلی مهمید... سبب میشید که همه حزب اللهی ها حواسشون به شماها پرت بشه و دیگه خیلی از چیزا یادشون بره... بخاطر همین پول خوبی هم میدادن! پولایی که من تا حالا توی عمرم نتونسته بودم بشمارم... گفته بودن حتی اگر رفتید زندان، تمام مخارج مدتی که زندان هستید را پیش پیش بهتون میدیم!»
گفتم: «مردم و رسانه ها و روحانیت و بقیه باید حواسشون دقیقا به چه چیز شماها جلب میشد؟ ینی شماها دقیقا ماموریتتون چی بود؟!»
گفت: «ما باید حواس همه را به مسئله حجاب و بی حجابی و تن و بدن دختر و زنها و اینا جلب میکردیم... عفت میگفت باید کاری کنین که از بالای منبرهای مساجد و صدا و سیما و آخوندا و حزب اللهی ها و... فقط حرف از حجاب و مقابله با بدحجابی شنیده بشه! باید کاری میکردیم که مسئله حجاب و بی حجابی بشه تیتر همه منبرها و نمازجمعه ها و ... حتی یه بار عفت میگفت: وقتی صدای داد و بیداد امام جمعه ها را شنیدیدن که دارن فقط بخاطر حجاب داد و بیداد میکنند و حرف خاص دیگه ای نمیزنند، بدونید دارین موفق میشین! و وقتی هم که شماها موفق بشید، موفق بقیه مون هم تضمینی میشه!»
عجب! نقشه اینه که کاری کنند که حتی موقع انتخابات و غیر انتخابات و... فقط دغدغمون حجاب و ظاهر و سر و شکل مردم باشه! تا دیگه به چیزای دیگه نپردازیم و فکر کنیم ام المصائب همه دردها در جامعه، بی حجابی است!
به این طرح میگن «مدیریت نامحسوس و مخملی مطالب تریبون دارها!» . خداییش طرح خفن و در عین پدرسوختگی است! چون کاری میکنند که اگر از حجاب بگی، میگن چرا اینقدر میگی؟! اگر هم نگی، که بدتر میشه! اگر بگی، که میگن مردم لجباز میشن! اگر هم نگی، که میگن مردم بی غیرت میشن! طبق این طرح، به صورت مخملی و غیر مستقیم، داشتن خوراک و مطلب برای اهل تریبون جور میکردن! اما غافل از اینکه، نباید از دیگر مفاسد هم غافل شد!
گفتم: «بسیار خوب! آخرین سوال! از اون دو سه نفری که دو سه شب پیش باهاشون بودی و میگی که لهجه اونا به انگلیسی ها میخوره، دیگه چی میدونی؟! دقت کن که این آخرین سوال را هم درست جوابم بدی تا همه چیز مسالمت آمیز تموم بشه!»
یه کم رفت تو فکر... چند لحظه ای به یه نقطه خیره شد... داشت زور میزد که یه چیزایی یادش بیاد... گفت: «چیز خاصی نمیدونم... اونا خیلی کم حرف و مرموز بودن... چیز خاصی یادم نیست... فقط یادمه که یه بار که رفته بودم حرم تا آمار یکی دو تا طلبه دیگه را بگیرم، یکیشون را دیدم که «لباس آخوندی» پوشیده بود و با اینکه مطمئنم طلبه و آخوند نیست اما داشت بعد از تموم شدن کلاس یکی از مراجع، از مسجد اعظم خارج میشد! یا مثلا یکیشون بود که همیشه لپ تاپ باهاش بود و حتی وقتی من داشتم ..........کارمو میکردم، بازم اون مشغول لپ تاپش بود و عصبیم میشدم که خیلی بهم دقت نمیکنه!»
من گفتم: «همین جا صبر کن... نمیدونی داشت چیکار میکرد؟ منظورم با لپ تاپشه!»
گفت: «من که سر درنمیارم... اما بعضی وقتا یهو یه صدای کوچیکی میذاشت و زود قطع میکرد و فورا آپلودش میکرد!»
بعدا متوجه شدیم که این بابا هر روز در کلاس همه مراجع شرکت میکرده و مامور ضبط صدای مراجعی بوده که درس داشتند و همچنین هر روز به همراه گزارشی از اون مجلس درس، به سازمانشون میفرستاده! اکثر گزارش ها هم حول محور مباحث سیاسی بوده که اون مراجع در لابه لای درس مطرح میکردند!!
گفتم: «بسیار خوب! حرف دیگه ای نداری؟! میخوای همین جا چند روز نگهت دارم شاید چیزای دیگه هم یادت بیاد؟!»
با حالت تردید و سردرگمی گفت: «نمیدونم... هر چی خودت صلاح میدونی... اما اونا اگه بفهمن که من این چیزارو گفتم منو میکشند! یه کاری کن که دستشون به من نرسه!»
گفتم: «راستی انتخاب طلبه ها همین جوری بود و میرفتی ببینی کی بهت توجه میکنه؟! یا نه! با برنامه و معرفی قبلی بود؟!»
گفت: «عکس و آدرس کلاس و جایی که مباحثه میکردن را بهم میدادن و میگفتن برم سراغشون! معمولا همشون آدمای باهوشی بودن! خوش بر و رو هم بودن بعضا!»
این تقریبا خلاصه و پایان بازجویی من از الناز بود!
ادامه دارد...
#نویسنده:محمدرضا حدادپور جهرمی
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ghohestan »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#کف_خیابون ۶۷
دو تا جلسه مشورتی گرفتم... جلسه اول با کارشناسان اداره بود... نماینده دفتر امور بین الملل اداره... کارشناس و نماینده دفتر امور روحانیون... کارشناس و نماینده دفتر امنیت اخلاق اداره و خودم...
روز قبلش خلاصه پرونده را براشون گردش کار کردم... وقتی اومدن دفترم، بازم همه چیزو براشون مرور کردم... خیلی تحسینمون کردند که تونستیم ظرف مدت کمتر از یک هفته، ینی ظرف مدت چهار روز، به این همه سوژه و اطلاعات دست پیدا کنیم... لازم به ذکره که مطالبی که شما در صفحات قبل خوندید، شاید یک دهم مطالب کشف شده در طول اون هفته بود!
وقتی تشریح تموم شد، ازشون تقاضای «شور علمی» و «طرح جامع» کردم! شور علمی ینی هر کس نظر علمیش را در این زمینه بگه... طرح جامع هم مربوط به راهبرد ادامه عملیات میشه!
برخلاف همیشه، اون جلسه حدود دو ساعت طول کشید! بهم دو تا نکته را پیشنهاد دادند:
اول گفتند: چرا تقاضای نیروی کمکی نمیکنید؟ با اینکه هم پروژه سنگینه و هم شما به همه کارها نمیتونید برسید!
گفتم: اینقدر همه چیز داره آنلاین و سریع اتفاق میفته که فرصت توجیه نیرو ندارم! اما چشم... درباره اش فکر میکنم!
دوم گفتند: جزایر پراکنده پروژه را به دیگر گروه ها واگذار کن!
گفتم: کاملا با این پیشنهاد موافقم... بررسی مفاسد سازمان یافته الناز و هم گروهی های الناز و تعطیلی و یورش به اون خونه فساد در قم را میدم به یکی از گروه هایی که نماینده و کارشناس دفتر امنیت اخلاق پیشنهاد بده! اما لطفا پیگیری اون سه نفر با لهجه انگلیسی که مستقیم مربوط میشن به «پروژه قم توسط عفت» با ما!
کارشناس گروه امنیت اخلاق گفت: با کمال میل! اصلا خودم میشم سر تیم و خودم دنبال میکنم و به کسی دیگه نمیدمش!
گفتم: خدا خیرتون بده! اما لطفا با خانم عبداللهی ما لینک بشین که موازی کاری و تقابل پیش نیاد!
پس نتیجه جلسه اول این شد که اونا بریزن خونه فساد قم و گروه الناز را منهدم کنند و ما فقط درگیر پروژه قم عفت خانم بشیم.
این خیلی بهتر شد. ذهن من و بچه هام از این همه شلوغی و شخصیت های مختلف، حداقل به صورت موقت آزادتر و راحتتر شد.
خیلی خسته شده بودم... جلسه سنگینی بود... اما الحمد لله پر بار و اثرگذار... رفتم سر یخچال و چند تا کله خرما برداشتم و خوردم و یه کم در هوای آزاد قدم زدم... گوشیمو برداشتم و برای خانمم تماس گرفتم... ده دقیقه بیشتر وقت نداشتم... وقتی خانمم گوشیو برداشت و سلام و علیک کردیم، گفت: «این وقت روز لابد فرصت و وقت گلایه نداری... منم خودمو سنگ رو یخ نمیکنم... همین که سالمی و میتونم صدات بشنوم خدا را صد هزار مرتبه شکر میکنم!»
گفتم: «تو حرف بزن، غر بزن و حرف بزن... تو حرف بزن، دعوام کن و حرف بزن... تو حرف بزن، لیچار بارم کن و حرف بزن... تو حرف بزن، اصلا منو بزن و حرف بزن! فقط باش! فقط حرف بزن! گریه و مقایسه و اسم خواهر مادرم و نمیدونم این و اون نبر! تو فقط حرف بزن، حتی دوسمم نداشتی اشکال نداره... بلدم یه کاری کنم که دوسم داشته باشی... راستی بابات چطوره؟ اسم من نمیاره؟!»
گفت: «تو به جای مسخره بابای من، احوال بچه های خودتو بپرس! محمد... محمدم... الهی قربون صدات بشم... یه کم تو هم دوسمون داشته باش... یه کم زود به زود تماس بگیر... حالا اگه بخاطر حرف زدن با همسرت، یه وقت امنیت ملی به خطر نمیفته و ابعاد پیچیده دشمنی رژیم صهیونیستی یهو رو سرمون خراب نمیکنیا... لطف کن و هر روز یا هر شب دو دقیقه باهام حرف بزن... نذار دق کنم... باشه؟!»
گفتم: «باید برم... سلام بچه ها برسون... بهت افتخار میکنم... کم کم داری مرد میشی!!»
خندیدیم و خدافظی کردیم... گوشیمو تحویل دادم و رفتم جلسه دوم... جلسه دوم با بچه های خودمون بود... من و عبداللهی و ابوالفضل و 233... همه چیزو براشون تشریح کردم...
گفتم: «ما باید فقط متمرکز بشیم روی پروژه قم و دار و دسته عفت... بچه ها حواستون باشه... عفت از عمد دور و بر خودش خیلی شلوغ میکنه تا لابه لای همون شلوغی گم و کور بشه... پرونده ابعاد داخلی و خارجی داره... ضمنا همه حرکات و سکناتمون هم رصد میشه... ظاهرا اداره سرش بره اما یادش نمیره که برای همه پروژه ها، نیروی سایه بذاره و رصد کنه!»
بچه ها هم شروع کردن و آخرین اطلاعاتشون را ارائه دادند... داشتیم مثل بچه آدم پرونده مرور میکردیم که یهو صدای زنگ موبایل اومد... همه به هم نگاه کردند... به 233 گفتم شما گوشیتو چرا آوردی داخل؟!
233 هم گفت: با عبداللهی هماهنگ کردم... عبداللهی هم گفت درسته و بعدا توضیح میدم خدمتتون!
233 چشماش گرد شد... همین طور که داشت به صفحه گوشیش و اون شماره زل میزد و تعجب میکرد، گفت: قربان! خودشه! عفت.....
#نویسنده:محمدرضا حدادپور جهرمی
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ghohestan »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
اگرزمان رضاپالانی،بانوان محجبه برای حفظ حجابشان درخانه ماندند؛امروز تکلیف است که برای حفظ حجاب،بانوان درکف خیابانهاباشندودیده شوند!
حضور محجبه ها،بهترین امربهمعروف و نهی از منکر است.
نمی توانم حکم صادرکنم،امافکرمی کنم امروزقدم زدنهای خیابانی محجبه ها کمتر از قدمهای اربعین نیست .
سیمای قهستان
@ghohestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ دلایل جالب این آقا برای عاشق ایران بودن !
اخلاق ایرانی و جالبی های خودش
سیمای قهستان
سیمای قهستان
اولین ماهنامه سیاسی_اقتصادی_فرهنگی_اجتماعی شهرستان درمیان
https://eitaa.com/ghohestan
اخبار کوتاه ایران و جهان
🔻ترامپ: پوتین در نهایت تمام اوکراین را میگیرد .
🔻در پی پخش تصاویر نامتعارف در یکی از برنامههای نوروزی شبکه نسیم، براساس شنیدهها، مدیر پخش شبکه نسیم بهدستور محسن برمهانی معاون سیما تعلیق شد.
🔹استقلال هنوز از آسیا حذف نشده .
🔹نخستوزیر اسبق رژیم صهیونیستی: از تمام دولتهای جهان میخواهم نتانیاهو و کابینهاش را تحریم کنند.
🔻سعد حریری نخست وزیر سابق #لبنان به تجاوز جنسی به دو مهماندار هواپیما محکوم شد.
🚨#فوری
جنگنده های رژیم صهیونیستی برای چهارمین بار در روز های اخیر به اهدافی در دمشق #سوریه حمله کردند.
🛑 فرودگاه بین المللی #دمشق جز اهداف امشب حمله رژیم صهیونیستی بوده است.
پدافند هوایی #سوریه درحال مقابله است.
🔻#تکمیلی
محله سیده زینب در جنوب دمشق دومین هدف امشب اسراییل گزارش شده.
🔴برخی منابع سوری از وجود تلفات در بین نیروهای حزب الله و نیروهای مرتبط با ایران در حملات امشب اسرائیل به دمشق میدهند.
🔴راهبرد فرماندهان ارشد ارتش #سوریه بنا به دلایلی بر سکوت و عدم پاسخ به دشمن صهیونیستی است که ما نیز به این تصمیم مقامات سوری احترام می گذاریم و صبر می کنیم؛ اما در #تهران به جز یکی دو نفر در شورای عالی، غالباً بر پاسخ مستقیم اتفاق نظر دارند، شخص رئیس جمهور(رئیس شورای عالی امنیت ملی) بر پاسخ مستقیم و سریع اصرار دارند.
🔴 #فوری | یک هواپیمای اسرائیلی با ۲۶۵ سرنشین در آسمان اسرائیل دچار نقض فنی شده است.
نیرو های امدادی اسقاطیل در حال اعزام به محل هستند.
ان شاءالله روز خوبی داشته باشید .
سیمای قهستان را با ارسال این پیام به دوستان خود معرفی کنید .
برای پیوستن به کانال سیمای قهستان
اولین ماهنامه سیاسی_اقتصادی_فرهنگی_اجتماعی شهرستان درمیان بر روی لینک ضربه بزنید
👇👇👋🙏
https://eitaa.com/ghohestan
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دعا برای خواستههای کوچک
✏️ حضرت آیتالله خامنهای: از کوچک بودن خواسته هم ابا نداشته باشید. خواستههای کوچکِ کوچک را هم از خدا بخواهید. در روایت است که حتی بندِ کفش خود را - که چیز خیلی حقیری است - از خدا بخواهید. روایتی است از امام باقر علیهالصّلاة والسّلام که میفرماید: «لاتحَّقروا صغیراً من حوائجکم فانَّ احبّ المؤمنین الی اللَّه اسئلهم»؛ «حاجتهای کوچک را حقیر نشمارید و از خدا بخواهید».
✏️ خوب؛ انسان به بند کفش احتیاج دارد؛ به درِ مغازه میرود و میخرد. این هم دعا لازم دارد؟! بله! تا احساس کردید که به بند کفش و یا هر چیز دیگرِ به این کوچکی نیاز دارید، دل را متوجّه خدا کنید و بگویید: «پروردگارا! این را هم به من برسان.» رساندنش به چه ترتیب است؟ به این ترتیب است که پول در جیبم بگذارم، سرِ کوچه بروم، از مغازه بخرم و بعد هم آن را مورد استفاده قرار دهم. به هر حال، باید از خدا بخواهید.
📲رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان، گزیدهای از صوت بیانات رهبر انقلاب درباره دعا را در قالب مجموعه #لحظههای_استجابت منتشر میکند.
⭐️ #بهار_معنویت
💻 Farsi.Khamenei.ir
و اینهمه از بی حجابی در سطح شهرهای بزرگ گفته میشه
از قرار ضدانقلاب بر رقص در۱۳فروردین که معلوم نبود موفق بشن یا نه گفته شد
ولی از سفره۲۷۰متری افطار در پل طبیعت تهران کسی چیزی میگه؟
اینکه آقا میفرمایند دشمن در تبلیغات از ما جلوتره یعنی همین
دشمن کار کم و عدد کم خودش رو با تبلیغات چندبرابرنشون میده
ما عده کثیر وکارهای بزرگی رو که درجبهه انقلاب انجام میشه اینقدر نمیگیم که کم کم خودمونم باور میکنیم کم هستیم و کاری ازمون برنمیاد
کاش زیبایی های جبهه انقلابی رو درک ومنتشرکنیم
دشمن روی غیرت دینی و به حق ما متدینین حساب ویژه باز کرده است تا با بزرگنمایی جلوه های اندک اقلیت ها ما را عصبانی کند و...
سیمای قهستان
سیمای قهستان
اولین ماهنامه سیاسی_اقتصادی_فرهنگی_اجتماعی شهرستان درمیان
https://eitaa.com/ghohestan
🔴آغاز ثبتنام داوطلبان نوبت دوم کنکور سراسری 1402 از امروز
🔹نوبت دوم آزمون سراسری سال ۱۴۰۲ برای پذیرش در رشتههای با آزمون در دورههای روزانه، نوبت دوم (شبانه)، نیمه حضوری مجازی پردیس خودگردان دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی، دانشگاه پیام نور و مؤسسات آموزش عالی غیرانتفاعی و غیردولتی و همچنین رشتههای تحصیلی با آزمون دانشگاه آزاد اسلامی در روزهای ۱۴ و ۱۵ تیرماه ۱۴۰۲ برگزار میشود.
🔹داوطلبان برای شرکت در نوبت دوم کنکور سراسری ۱۴۰۲ از امروز تا ۲۱ فروردین ماه مهلت دارند که به سایت سازمان سنجش آموزش کشور مراجعه کرده و برای ثبت نام اقدام کنند.
سیمای قهستان
اولین ماهنامه سیاسی_اقتصادی_فرهنگی_اجتماعی شهرستان درمیان
https://eitaa.com/ghohestan
🔴بورس سقف تاریخیِ خود را شکست
🔹شاخص بورس پس از نوسانات شدیدی که طی چند وقت گذشته تجربه کرده بود، سرانجام تحت تاثیر تصمیمات مثبت اتخاذشده از کانال 2 میلیون و 100 هزار واحد که سقف تاریخی شاخص بود، عبور کرد.
🔹شاخص کل بورس در معاملات امروز با 41 هزار واحد رشد به ارتفاع 2 میلیون و 131 هزار و 821 واحد رسید.
✅کانال سیمای قهستان
https://eitaa.com/ghohestan
🔴سلفی گذشتگان؛ از سلفی خندان گاندی تا چنگیزخان و دوستانش
🔹 جان مالور (Jyo John Mulloor) طراح گرافیکی باتجربه است که همیشه موفق میشود طرفداران خود را با پروژههای جدید و بدیع غافلگیر کند. یکی از جالبترین مجموعههای تصویری مالور شخصیتهای تاریخی را در حال گرفتن سلفی به تصویر میکشد.
🔹 به کمک هوش مصنوعی میدجرنی و فتوشاپ، تصاویری حاصل شد که قطعاً توجه مخاطب را به خود جلب میکرد.
✅کانال سیمای قهستان
https://eitaa.com/ghohestan
#عکس_نوشت
🔰عدالت در توزیع وامها
🔷اصلاح نظام بانکی بسیار منحرف کشور نیاز به قدمهای بسیار بزرگ دارد. اما قدم کوچکی که در جهت دسترسی بیشتر دهکهای پایینتر به وامهای بانکی برداشته شده است نیز (هرچند کوچک ولی) قابل تقدیر است.
#اصلاح_نظام_بانکی
✅کانال سیمای قهستان
https://eitaa.com/ghohestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥به کجا چنین شتابان...‼️
ساخت ایران🇮🇷 مادر مسلمان❗
ساخت انگلیس🇬🇧 مادر سگ❗
@ghohestan
🔻دیدار سفرای ایران، عربستان، عراق و سوریه در عمان
سفیر عراق در عمان:
🔹با همتاهای ایرانی، سعودی و سوریِ خود درباره فرصتهای بزرگ کشورهای منطقه در آینده در سایه صلح ایجادشده تبادلنظر کردم.
✅کانال سیمای قهستان
https://eitaa.com/ghohestan
مستند داستانی 《کف خیابون》 68 و69
👈باطل، رفتنی است... حتی اگر در لایه های پیچیده ای قرار گرفته باشد!
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"«
سیمای قهستان
اولین ماهنامه سیاسی_اقتصادی_فرهنگی_اجتماعی شهرستان درمیان
@ ghohestan »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#کف_خیابون 🌷 68
لحظات حساسی بود... باید خیلی حرفه ای عمل میشد... همه احتمالاتی که ممکن بود که عفت برای اون احتمالات تماس گرفته باشه را ظرف چند ثانیه در ذهنم مرور کردم... برای چند ثانیه چشمام را بستم... تمرکز کردم... توسل و ارتباط کوچیکی با شهید شاهرودی... به 233 گفتم بسم الله... بردار...
خب هر کسی جای 233 باشه خوف میکنه... بالاخره بزرگترین سر نخ و جاسوسی که تا الان به تورمون خورده بود، پشت خط بود... فقط دیدم که 233 چشماش را بست... گوشیو را از روی میز برداشت... گرفت رو به روش... وقتی گذاشت روی بلندگو... گفت: «سلام... لطفا دو سه دقیقه دیگه تماس بگیر... افسر رو به رومه! بای!»
اینو گفت و قطعش کرد... اصل بچه های شیراز و گروه خودمون در لبنان مبهوت بی کلگی ها و تصمیمات آنی من هستند! اما من خودم مبهوت «لحظه پنداری» های 233 ! چشماشو باز کرد و گفت: «قربان! الان تماس میگیره... احتمالات را همین الان بررسی کنیم یا دستور خاصی دارید؟!»
گفتم: «ظاهرا دور و برش خلوت بود... ینی صدایی نشنیدم... بچه ها شما صدای خاصی نشنیدین؟!»
گفتند نه!
وقت داشت از دستمون در میرفت... معمولا اینطور موقع ها ثانیه ها تند تر میدوند و سریع تر سپری میشن!
گفتم: «از دو حال خارج نیست! ینی دو احتمال بیشتر نداره! یا میخواد پیشنهاد کار بده! که این پیشنهاد معقول به نظر نمیرسه! چون خلاف اصول حرفه ای هست!»
همه تایید کردند!
گفتم: «یا میخواد بپرسه که از الناز خبر داری یا نه؟! که اینم بعیده! چون تو که شمارت را به کسی ندادی! دادی؟!»
233 گفت: «نمیدونم... بعید نیست الناز شمارم را گرفته باشه!»
گفتم: «از هر دو احتمال بوی تله میاد!»
دوباره زنگ زد... صدای نفس هیچکدوممون نمیومد... عبداللهی فورا پرید پشت سیستمش... با تعجب گفت: «من سیگنال خاصی از شماره هایی که تا الان داشتم را دریافت نمیکنم... فکر کنم شماره اش ماهواره ای باشه! چون من سیگنالی ندارم... اما شماره ای که الان روی گوشی 233 افتاده، شماره تلفن های همراه هست و در سیستمم ثبتش کردم! اما الان از اون شماره نیست... ینی چی؟ الان داره اون شماره زنگ میزنه اما سیستم مخابرات نشونش نمیده!!»
گفتم: «ماهواره ای هست! درسته! حالا ولش کن... 233 بردار!»
233 برداشت: جانم!
عفت گفت: «سلام... احوال شما؟!»
233 گفت: «سلام خانم! حال شما؟ تشکر! بفرمایید!»
عفت گفت: «خسته نباشید! اون سفر خیلی به شما زحمت دادیم!»
233 گفت: «خواهش میکنم... مفتی که کار نکردم... شما هم که پول خوبی دادین! بازم کاری باشه درخدمتم!»
عفت گفت: «باشه... اگر بازم کاری داشتم خبرتون میکنم! راستی یکی از بچه های ما برای شما تماس نگرفت؟ همون خوشکله بود که چشماش آبی بود و عقب، وسط نشسته بود!»
233 به من نگاه کرد... منتظر بود ببینه چی میگم... با اشاره بهش گفتم تایید کن!
233 به عفت گفت: «چرا... اتفاقا همین دیروز زنگ زد... گفت بیا دنبالم... اولش نشناختمش... بعدش که خودشو معرفی کرد فهمیدم همون خانمه است!
عفت گفت: «خب ... خب... رفتی دنبالش؟!»
باز 233 به من نگاه کرد... گفتم تایید نکن!
233 گفت: «نه! مسافر داشتم... رفتم شمال! چطور؟ چیزی شده؟!»
مکالمه 233 با عفت تموم شد... یه کم دیگه حرف زدن و تموم شد... تا تموم شد، گفتم: «بچه ها! الان وقتشه! اگر همین الان کاری نکنیم دیگه هیچوقت نمیتونیم...»
همشون با تعجب پرسیدن وقت چی؟
گفتم: «عفت واقعا نمیدونست... واقعی تماس گرفته بود... این ینی دنبال النازند... این ینی هنوز عملیات ابوالفضل لو نرفته... این ینی اگر نفوذی اینجا داشته باشن، هنوز از هویت ما و الناز خبر ندارن... این ینی الان وقتشه که اداره دستشو بذاره تو دست سازمان و یه ردی از عوامل شهادت شهید شاهرودی پیدا کنیم... گرفتین یا بازم توضیح بدم؟!»
اونا که چشماشون چارتا شده بود، فقط سراشونو تکون دادن و تایید کردند...
ادامه دارد...
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ghohestan »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#کف_خیابون 🌷 69
سریع جلسه ای با بخش حفاظت اداره خودمون گرفتم... براشون توضیح دادم... خیلی شوکه شدند از نقشه ای که داشتم... دو تا کارشناس زبده در اختیارم گذاشتن... فورا برای الناز پرونده تشکیل دادیم و دادیم به بایگانی... البته «بایگانی فعال»... نه «بایگانی منفعل»... ینی واسش یه پرونده درشت تشکیل دادیم و انواع جرم ها براش تعریف کردیم و موارد اثبات شدش را مشخص کردیم و فایل موارد احتمالی را باز نگه داشتیم...
مخاطبین محترم! احترام شما خیلی واجبه و دوستتون دارم... اما خداییش نمیتونم این بخش را خیلی توضیح بدم... چون اگه بخوام بگم، باید حرفهایی بزنم که خیلی گرون تموم میشه و لایه های امنیتی «بایگانی الکترونیک» و «حفا» را به خطر میندازه! پس بذارید خیلی خلاصه بگم و ازش رد بشم... اگر بخوام خیلی خلاصه براتون تعریف کنم، اینجوری باید بگم که:
تا قبل از تلفن عفت، به خاطر احتمال نفوذ در سیستم خودمون توسط دشمن (به قرینه شهادت شاهرودی) نباید هیچ سند و مدرکی از حضور الناز جایی درز میکرد... چون یه حسی بهم میگفت که الناز خیلی میتونه برامون ارزش داشته باشه... حسم بهم میگفت که به زودی میان دنبال الناز... نمیان که اونو ببرند... بلکه میان که کلکشو بکنن! بخاطر همین فقط با همین الناز میتونستیم حداقل به نفوذ احتمالی پی ببریم!
کارشناس ها را راضی کردم که خودم و 233 ترتیب این نقشه را بدیم... ابوالفضل و عبداللهی هم تمام وقت خودشون را صرف عفت و باشگاه و مزون کردند... فقط در حد ضرورت باهام تماس میگرفتن و هماهنگی های لازم را انجام میدادیم...
تقریبا یک ساعت طول کشید تا با 233 نقشه را تنظیم کردیم... وقتی داری واسه خلافکارهای وحشی و قاچاقچی ها و از این دست آدما نقشه میکشی، باید حتما خودت را خلافکار و قاچاقچی فرض کنی تا بتونی درز و سوراخ های نقشه را هم ببینی! حالا شما تصور کنین قراره برای دور زدن و به دام انداختن یه مشت جاسوس حرفه ای دوره دیده نقشه بکشید! قطعا خیلی میخواد فکر و حوصله خرج بدی تا بندو به آب ندی!
الناز را منتقل کردیم به خونه ولنجک... به مرکز پیام دادیم که داریم از قم میاریمش خونه ولنجک... شب هم همونجا خوابیدیم... نامه زدم و درخواست دستور کردم... دستور اومد که منتقلش کنید به مرکز تحقیقات حیاط خلوت 11 ... محض اطلاعتون عرض کنم که حیاط خلوت 11ینی جایی که مورد داشتیم که لال بوده اما وقتی رفته اونجا و بچه ها باهاش به گفتمان پرداختند (!!) غزلیات حافظ هم با چهچه خونده!
صبح بیدار شدیم... صبحونه هم زدیم... برای الناز هم صبحونه بردیم و صبحونش خورد... موقع تعویض شیفت بچه های خونه ولنجک بود... سه نفر رفتند... سه نفر دیگه اومدند... ما همچنان صبحونه میخوردیم...
خدا شاهده همین حالا که دارم تعریف میکنم به تپش قلب افتادم... چرا؟ چون وقتی شیفت تعویض شد، همین حالو پیدا کردم... ینی خطر را در چند قدمیم حس کردم... به 233 گفتم... 233 گفت من درخدمتم...
233 اینو گفت و با یکی از خانمای بخش خودمون که اونجا بود رفتند طبقه پایین ... سراغ الناز... چند دقیقه گذشت... به یکی از اون سه نفر گفتم بچه های ما پایین هستند! برو به بچه های ما بگو ماشین دیرتر میاد... بیان بالا و فعلا استراحت کنند! تا یه ساعت دیگه همین جا معطلیم!
اونم رفت و به بچه های ما گفت... وقتی برگشت بهم گفت: «در اتاق متهم بسته بود ... بچه هاتون پیش متهم نبودند اما گفتند چشم!»
چند دقیقه گذشت و بچه ها اومدن بالا! فورا رفتند توی اتاق خودشون و استراحت کردند!
شاید یک ربع نگذشته بود که ... صدای درگیری و جیغ و شیون بلند شد... من که مثل شکارچی ها همیشه وسایلم به بدنم دوختم، اسلحه را کشیدم و دویدم پایین!
دیدم همون کسی که پیام منو برای بچه ها برده بود، با متهم درگیر شده... اما حریفش نشده و دارن با هم به سختی میجنگند! وایسادم دم در و نگاشون کردم... اول مسلح کردم... آماده شلیک... صدا خفه کن هم از جیبم آوردم بیرون و شروع کردم آروم آروم بستم روی تنفگنم!
اون ماموره که داشت سکته میکرد و نمیتونست حریف اون بشه، ازم تقاضای کمک کرد!
منم خیلی ریلکس بهش گفتم: «خفه شو کثافت! بزنش اگه حریفش میشی!»
همون لحظه مشت سنگینی به صورتش خورد و نقش زمین شد و متهم نشست روی سینش... وقتی نشست روی سینش، چاقو را از دست اون مامور برداشت... و یه مشت آبدار دیگه به بینی اون مامور زد!
اون مامور که اصلا انتظار این حرکات را نداشت، وقتی متهم پوشیه را از روی صورتش برداشت، تا سکته پیش رفت... خب حق داشت... چون دید 233 خودمون بوده که جای الناز خوابیده و الناز با اون یکی مامورمون رفته بودند بالا!
ادامه دارد...
#نویسنده:محمدرضا حدادپور جهرمی
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ghohestan »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
فقط یه بیشرف میتونه برای کور شدن یه بچهی ۷ماههی بیگناه توسط اغتشاشگرا چیزی ننویسه ولی برای یه سطل ماست بگه خدا رحم کرد!!!!!
#سلبریتی_دوزاری
پ.ن : هردوش غلطه ولی کور شدن کجا و ماستی شدن کجا!!!!
#بازیگر_دوزاری
#سلیبریتی_دوزاری
سیمای قهستان
https://eitaa.com/ghohestan
💢 حتی عربستان هم فهمید دستی روکه نمیتونی گاز بگیری باید ببوسی
🔹 یه روزی حامی داعش بودن حالا از بشار اسد دعوت برای حضور تو نشست هاشون میکنن
از رئیسی هم دعوت کردن بره 😉
سیمای شما ، سیمای قهستان
@ghohestan
23.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرود سلام یا زهرا با ریتم سلام فرمانده با موضوع عفاف و حجاب👌😍
خیلی قشنگههه😍😍حتمااا
سیمای شما، سیمای قهستان
@ghohestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ رو با دقت ببینید و خوب فکر کنید.
فکر کنم جواب قانع کننده ای به کسانی باشد که در گروهها میگویند بحث سیاسی نکنید.
اسلام بر خلاف مسیحیت، دین سیاسی است .
🔴فرمایش رهبری
🔻تاریخ شما را با مواضعتان قضاوت خواهد کرد
نه نماز و روزه ای که خواندید.
🙏🙏لطفا در گروه های خود منتشر کنید.
سیمای شما، سیمای قهستان
https://eitaa.com/ghohestan
مانور مبارزه با زنگ زرشک در منطقه قهستان توسط جهاد کشاورزی شهرستان .
سیمای شما، سیمای قهستان
@ghohestan
🔴رهبر انقلاب: خیلی از کسانی که کشف حجاب میکنند اگر بدانند پشت کار آنها چه سیاستی است قطعاً این کار را نمیکنند.
🔹 دشمن با برنامه وارد شده ما هم باید با برنامه وارد شویم.
🔹 کارهای بیقاعده نباید انجام بگیرد.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ماه_رمضان #حجاب
سیمای قهستان
@ghohestan