eitaa logo
کلاس اول |میناغلامحسینی 👩‍🏫
2.2هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
861 ویدیو
689 فایل
مینا غلامحسینی هستم معلم کلاس اول😍 با چندین سال تجربه کار با بچه ها✌🏻 اینجا براتون مطالبی میزارم که به تقویت هوش بچه هاتون کمک میکنه به همراه،کلی نمونه سوال https://eitaa.com/joinchat/2179662853C45fed9a6da من اینجام👇🏻 @Mina_gholamhosseyni1367
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸پر حنایی و جوجه ها روزی روزگاری در یک مزرعه ، حیوانات زیادی در کنار هم در خوبی و خوشی زندگی می‌کردند. در این مزرعه مرغ پر حنایی به تازگی صاحب ۱۰ تا جوجه زیبا شده بود. مرغ پرحنایی هر روز جوجه‌ها را از خواب بیدار می‌کرد و آموزش‌های لازم را به آنها می‌داد. مرغ پره حنایی به جوجه‌ها می‌گفت که به تنهایی نباید از مزرعه دور بشوید و باید مراقب دور و اطراف خودتان باشید و به حیوانات غریبه نباید اعتماد کنید. یک روز مرغ پر حنایی، جوجه‌ها را برای آموزش خوردن کرم خاکی به سمتی از مزرعه برد. پر حنایی به جوجه‌ها آموزش داد که چگونه باید خاک را کنار زد و کرم‌های خاکی را پیدا کرد و آنها را به عنوان غذا خورد. یک روز ، یکی از جوجه‌های پر حنایی که پر سفید نام داشت به یکی دیگر از جوجه‌ها که پر سیاه نام داشت گفت : بیا با هم به پشت مزرعه برویم. پرسیاه گفت: این کار خیلی خطرناک است ما نباید بدون اجازه مادر از مزرعه دور شویم.اما پر سفید گفت: شنیدم بیرون از مزرعه خوراکی‌های خوشمزه‌تری پیدا می‌شود ، بیا با هم زود برویم و برگردیم. پر سفید با شور و شوق به پرسیاه گفت: "فقط یک بار می‌رویم و برمی‌گردیم! مطمئنم که چیزهای خوشمزه‌ای پیدا می‌کنیم!" پرسیاه که کمی نگران بود، اما نمی‌خواست پر سفید را ناراحت کند، بالاخره قبول کرد و با هم به سمت پشت مزرعه رفتند. وقتی به آنجا رسیدند، پر سفید و پرسیاه با مناظر جدید و جالبی روبرو شدند. درختان بلند و گل‌های رنگارنگ، و در کنار آن‌ها، خوراکی‌های خوشمزه‌ای مانند دانه‌های آفتابگردان و میوه‌های کوچک وجود داشت. پر سفید با خوشحالی گفت: "ببین! چقدر اینجا زیباست و چقدر خوراکی‌های خوشمزه داریم!" اما ناگهان صدای عجیبی از دور به گوششان رسید. پرسیاه با ترس گفت: "پر سفید، فکر می‌کنم باید برگردیم. این صداها نگران‌کننده‌اند." اما پر سفید که در هیجان کشف این مکان جدید غرق شده بود، گفت: "نه، ما فقط کمی دیگر می‌مانیم!" در همین حین، یک روباه زیرک و حیله‌گر از دور به آن‌ها نگاه می‌کرد. او به آرامی نزدیک شد و با صدای شیرین گفت: "سلام، جوجه‌های زیبا! چه کار می‌کنید اینجا؟ من می‌توانم به شما نشان دهم که چگونه می‌توانید خوراکی‌های خوشمزه‌تری پیدا کنید!" پرسیاه به یاد توصیه‌های مادرش افتاد و با احتیاط گفت: "ما باید برگردیم. مادرمان گفته که به حیوانات غریبه نباید اعتماد کنیم." اما پر سفید که تحت تأثیر صحبت‌های روباه قرار گرفته بود، گفت: "چرا نه؟ شاید او واقعاً می‌خواهد کمک کند!" روباه با لبخندی فریبنده گفت: "من فقط می‌خواهم به شما کمک کنم. بیایید با هم برویم و خوراکی‌های خوشمزه‌تری پیدا کنیم!" پر سفید که دیگر نگران نبود، به سمت روباه رفت. اما پرسیاه با نگرانی ایستاد و گفت: "پر سفید، مراقب باش!" در همین لحظه، روباه به سرعت به سمت پر سفید حمله کرد. پرسیاه با تمام قدرتش فریاد زد: "مادر! کمک!" و به سمت مزرعه دوید. مرغ پر حنایی که از دور صدای جوجه‌اش را شنیده بود، به سرعت به سمت آن‌ها آمد. مرغ پر حنایی با صدای بلند فریاد زد: "پر سفید! به عقب برگرد!" و با سرعت به سمت جوجه‌ها دوید. او به موقع رسید و با پرهایش پر سفید را از چنگال روباه نجات داد. روباه که متوجه خطر شد، فرار کرد و به جنگل پنهان شد. مرغ پر حنایی با نگرانی به جوجه‌ها گفت: "هرگز نباید از مزرعه دور می‌شدید! من نگران شما بودم." پر سفید با شرمندگی گفت: "متاسفم، مادر. من باید به حرف‌های شما گوش می‌کردم." پرسیاه هم گفت: "ما باید همیشه به همدیگر گوش کنیم و به توصیه‌های شما توجه کنیم." مرغ پر حنایی با محبت به جوجه‌ها گفت: "حالا که این تجربه را کسب کردید، می‌دانید که همیشه باید مراقب باشید و به همدیگر کمک کنید." از آن روز به بعد، جوجه‌ها همیشه به حرف‌های مادرشان گوش می‌دادند و هیچ‌گاه از مزرعه دور نمی‌شدند. آن‌ها یاد گرفتند که همیشه باید در کنار هم باشند و از یکدیگر مراقبت کنند. 🍃نویسنده: عابدین عادل زاده 🦋🌼🌸🦋 ✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز می‌باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
خدایا ! به من بیاموز دعا کنم، عمل کنم و شجاع باشم. به من بیاموز تا دشواری های راه را بپیمایم و سرانجام در نور بیکران تو محو شوم. آنجا که (من) ناپدید می گردد، و فقط (تو) بر جای می مانی. معبود خاموشم! در خاموشی به سوی تو می آیم. سکوت، ستایش من است. سکوت نیایش من است. سکوت، آیه های ستایشی است که برای تو می خوانم. تو صدای سکوت مرا می شنوی و پاسخ تو سکوت است. سکوتی پر معنا و روشن. گر تو بر همه چیز آگاهی، پس باشد که من نیز به اقیانوس آگاهی روحت بپیوندم. آمین شبتون خوش و خدایی🙏
روانشناســـــــــی👇👇👇
* در مهمانی یکدفعه به کودک نگویید: پاشو بریم ما رفتیم تو بمون جا میمونی زود باش بریم. بهش زمان بدید. مثلا عقربه بزرگه بیاد روی هشت میریم. اینجوری براحتی بازیشو تموم می‌کنه و حاضر میشه
* به زور از بچه‌ها سلام نگیرید 🔹معمولا بچه‌ها موقع ورود به یه محیط جدید احساس غریبی می‌کنن، توی روزهای نوروز که بچه‌ها با آدم‌های جدید آشنا میشن، انتظار نداشته باشین سریع با بقیه گرم بگیرن.
* بهترين كار هنگام قصه گفتن برای كودكان اين است كه نام او را روی شخصيت خوب داستان كه پايان خوبی هم دارد بگذاريم.
این راهکار طلاییییییییه خیلی خوب جواب میده👆👆👆👆
ریاضی ریاضی 👇👇 کاربرگ داریم چه کاربرگی😊