#یا_بقیة_الله_عج
مے آیے از تمامِ جهان مهربانترین
روزے بہ ربناے زمین، آسمانترین
رخ میدهے میانِ تپشهاے روز ها
اے اتفاقِ خوبِ من اے ناگهان ترین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@gholch🌹
#کانال_گلچین_شده_ها 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💓ســلام
🌸صـبح زیبـاتـون بـخیر
💫به شنبه خوش آمدید
💓امـیدوارم
🌸روزتـون بانشاط
💫لبتون پر از تبسم
💓قلب تون پراز نور
🌸روزگارتـون شیرین
💫و نعمت های
💓الهی نصیبتون باد
🌸اول هفته تون شاد و زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍آرامش را
باید در وجود خودمان
🍊جست وجو
کنیم نه اینکه منتظر باشیم
🤍دیگران برایمان به ارمغان بیاورند
@gholch🌹👈گلچین شده
شیر که جوش آمد، شروع میکند به سرریز شدن، اگر به موقع برسی و قبل از اینکه از دهانهی ظرف، بیرون بریزد شعلهاش را کم کنی و به موقع آن را هم بزنی، دیگر نه سرریز میشود، نه به مرز سرریز شدن میرسد.
در زندگی هم, آدمها به موقعش نیاز به محبت و توجه ما دارند. که اگر به موقع و در همان زمان طلایی حضور داشتهباشیم و به موقع، حرفهایی که باید را بزنیم، آرام میگیرند و دردِ از آستانهی طاقت فراتر رفته را با نیروی عشق، مهار میکنند، تا مرز از کوره در رفتن و فروپاشی پیش نمیروند و باز میگردند به نقطهی ثبات روانی و احساس غنای درونی، مانع از احساس بیپناهی و اندوهشان میشود.
به موقع حضور داشته باشیم و به موقع، حرفهایی که باید را بزنیم و به موقع برای دوست داشتنِ آدمها اقدام کنیم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
@gholch🌹👈گلچین شده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️محسن چاوشی در وصف #حاج_قاسم
🔻موسیقی، متن و تشبیه ها و تصویر سازی از سردار فوق العاده زیباست👌🇮🇷
آه از غمی که تازه شود با غمی دگر💔
#کرمان #کرمان_تسلیت
@gholch🌹
#کانال_گلچین_شده_ها 👆
✨خدایا در این لحظات نورانی مارا به کاروان
نمازگزاران اول وقت که به امامت و پیشوایی
مهدی فاطمه (س) از کوچه های شهرمان در گذر هست برسان
🌱 با صلوات بر محمدو آل محمد .....
✨اللّهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم✨
#نماز_اول_وقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجموعه گوش کن
صدای جنگ، صدای اداره ی جهان است
به دستِ قلب های خالی از خدا
🏴#کرمان_تسلیت
🏴#ایران_تسلیت
🏴#کرمان
@gholch🌹
#کانال_گلچین_شده_ها 👆
مولا_جانم #امام_زمان
❄️سرد است تمام کوچه هامان برگرد
گرمـای پس از شب زمستان برگرد...
❄️گلـدانِ لب پنجـره ام خشکیـده
ای رحمـت قطـره های باران برگرد...
❄️حالا که فضای روزگـارم تار است
خورشـید همیشگی و تابان برگرد...
#اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
@gholch🌹
#کانال_گلچین_شده_ها 👆
خدا برایم کافی است
همان خدایی که دغدغه از دست دادنش را ندارم
همان خدایی که مرا در آغوش گرفته است
و از مسیر گل و لای عبور میدهد
خدایم را عاشقانه دوست دارم و میپرستم
او همیشه به من لبخند میزند
و مرا عاشقانه دوست دارد
تمام زندگی ام را به او میسپارم
نه غمگین میشوم،
نه دلهره دارم،
نه اضطراب دارم و نه ترس؛
چون خدایی دارم که به من نزدیک است
شبتون با آرامش 🌹🫶🌱
#شب_بخیر.... 🌙✨
@gholch🌹
#کانال_گلچین_شده_ها 👆
عاقبت نور تـ💔ـو ...
پهنای جهان می گیرد
جسم بی جان زمین ...
از تـ💔ـو توان می گیرد
سلام نــور الهـ☀️ی ...
#سلام
#امام_زمان
✨اللّهمَعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـ♡ــࢪَج✨
@gholch🌹
#کانال_گلچین_شده_ها 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✋ سلام صبح زیباتون به خیر وشادی
🤍 امروز ازخدا میخوام بهترین لبخندها
💙 بر صورت ماه تک تکتون نقش ببندد .
🤍 لبخند برای حال خوب
💙 لبخند موفقیت
🤍 لبخند از آرامش
💙 ولبخند خدا به زندگیتون
🤍 روزتون بخیر و دلتون
💙 سرشار از آرامـش
@gholch🌹
#کانال_گلچین_شده_ها 👆
🔰پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
✍️ خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم.
درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم.
شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت شهید سلیمانی
@gholch🌹
#کانال_گلچین_شده_ها 👆
👈کارهایی را بکن که دوست داری، جوری باش که دوست داری و راهی را برو که حالت را بهتر می کند ! به اینکه دیگران برایِ تو چه فکری می کنند فکر نکن
👈 ما اینجا نیستیم که بابِ میلِ دنیا و دیگران باشیم، ما آمده ایم تا خودمان، تعبیرِ رویاهایِ خودمان و برایِ خودمان باشیم ...
☺️ دوست من👇
👈 تو دیوار نیستی که بر رویت پوسترهای تبلیغاتی بچسبانند ! شجاعت داشته باش و خودت باش ؛ با همه کاستیها و نقصها. شجاعت داشته باش و تندیس زندگی خودت را بساز.
👈 تقدیسگر دیگران نباش. آنقدر خوبی و توان و استعداد در وجود خود تو هست که دیگران تقدیست کنند ...
👈 حکایت نویس خود باش ، نه حکایت نویس دیگران ! زندگی خودِ تو ، حکایتیتر از همه است
☺️ امروزتون پر از آرامش...
@gholch🌹
#کانال_گلچین_شده_ها 👆
دیدید چگونه شهرِ کرمان لاله گون شد
دیدید که سنگفرشِ خیابان غرقِ خون شد
دیدم که پَر پَر کودکان در خون تپیدند
در خونِ خویش آغشته گشته،آرمیدند
اصغر به یک گوشه گلویِش را شکافتند
اینگونه قلب و روحِ دنیا را گداختند
دیدم علیِ اکبری که غرقِ خون شد
صحرای محشر بود و دشمن درجنون شد
عباس را دیدم که دستش را بُریدند
آن چادُر زینب،که بر خاکش کشیدند
دیدم مظاهر را که در خون غوطه ور بود
در سینه اش روحِ سلیمان شعله ور بود
دیدم بسی زینب به زیرِ دست و پا بود
امروز دیدم شهرِ #کرمان، کربلا بود
#کرمان_تسلیت
@gholch🌹
#کانال_گلچین_شده_ها 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•💜🧕•
بـــانـــــو!
رایحه حجابت اگرچه
دل از اهلخیـابـاننمی برد...
امابدجورخداراعاشقمیڪند🙂
#حجاب 💛
#چــادرانــه 🦋
#دخترونه_مذهبی 🌸
@gholch🌹
#کانال_گلچین_شده_ها 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️به نظرِ من ، تاریخِ تولد
🌸و مرگ یک انسان ،
❤️همه ی زندگی او را تشکیل
🌸نــمـــی دهـــد !
❤️آنچه که زندگیِ یک مرد را
🌸از نــقــطــه ی آغــاز ،
❤️از روزِ تولد تا لحظه ی مرگ
🌸مــی ســـازد ؛
❤️شخصیت ، روحیه ی جوانمردی ، صفا ،
🌸انسانیت و اخلاقیاتِ اوست ...
❤️ ۱۷ دی ، سالگردپوریای ولیِ معاصر ،
🌸جـهـان پـهـلـوان تـخـتـی
❤️نمادِ اخلاق و مروت و پهلوانی و مردم داری ،
🌸گــــرامـــی بــــاد .
روحش شاد 🌷
@gholch🌹
#کانال_گلچین_شده_ها 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 تزئین و گل آرایی نهایی محل شهادت شهدای ترور در مسیر منتهی به #گلزار_شهدای_کرمان
🍃اين گل را به رسم هديه
🍃تقديم نگاهت كرديم
🍃حاشا اينكه از راه تو
🍃حتى لحظه ای برگرديم
▪️#کرمان_تسلیت
▪️#کرمان
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
@gholch🌹
#کانال_گلچین_شده_ها 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍 ای خدای مهربان
❄️در این شب زیبا زمستانی
🤍 عطا کن بر تک تک عزیزانم
❄️ سلامتی و عافیت..
🤍 عشق و محبت و دلخوشی..
❄️ آسایش و آرامش و
🤍 عاقبت به خیری...
❄️به امید طلوعی دیگر
🤍شبتون بخیر
❄️در پنـاه خدای مهربون
@gholch🌹👈گلچین شده