eitaa logo
💫گلچیــــ🌸ــــن شده ها💫
1.3هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
12.3هزار ویدیو
325 فایل
✨﷽✨ حسین جان❤️ سرخی شهادت تو ناپیدا بود عشق تو امام کربلا زیبا بود تنها سبب زندگی دین قطعاً پیغام نماز ظهر عاشورا بود
مشاهده در ایتا
دانلود
💖✨ 📚📖به وقت کتاب سه دقیقه در قیامت⤵️ 📖کتاب سه دقیقه تا قیامت داستان زندگی یک جانباز مدافع حرم هست که طی یک عمل جراحی که داشته به مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک ایجاد شده در اتاق عمل دوباره به زندگی برمی گردد . 🔹اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی خیلی سخت است... 🌟البته ایشون در ابتدا به شدت در مورد اینکه ماجراش پخش بشه مقاومت کرده اما در نهایت راضی شده که تا حدی چیزهایی رو تعریف بکنه...🕊 🔴 ✍️ 📣 کانال گلچین شده ها رو به دوستاتون معرفی کنید📣 ....💖✨......✨💖..... 📚‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌@gholch👈🌹🍃
💖✨ ❣️﷽❣️ قسمت بیست و سوم(صدقه)👇 🌷در ميان روزهايی كه بررسی اعمال آن ها انجام شد، يكی از روزها برای من خاطره ساز شد. چون در آن وضعيت، ما به باطن اعمال آگاه می شديم. يعنی ماهيت اتفاقات و علت برخی وقايع را می فهميديم. چيزي كه امروزه به اسم شانس بيان می شود، اصلا آنجا مورد تأييد نبود، بلكه تمام اتفاقات زندگی به واسطه برخی علت ها رخ می داد. 🍁روزی در دوران جوانی با اعضای سپاه به اردوی آموزشی رفتيم. كلاس های روزانه تمام شد و برنامه اردو به شب رسيد، نمی دانيد كه چقدر بچ های هم دوره را اذيت كردم. بيشتر نيروها خسته بودند و داخل چادرها خوابيده بودند، من و يكی از رفقا می رفتيم و با اذيت كردن، آنها را از خواب بيدار می كرديم! برای همين يك چادر كوچك، به من و رفيقم دادند و ما را از بقيه جدا كردند. 🌷شب دوم اردو بود كه باز هم بقيه را اذيت كرديم و سريع برگشتيم چادر خودمان كه بخوابيم. البته بگذريم از اينكه هر چه ثواب و اعمال خير داشتم، به خاطر اين كارها از دست دادم! وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتيم، ديدم يك نفر سر جای من خوابيده! 🍁من يك بالش مخصوص برای خودم آورده بودم و با دو عدد پتو، برای خودم يك رخت خواب قشنگ درست كرده بودم. چادر ما چراغ نداشت و متوجه نشدم چه كسی جای من خوابيده، فكر كردم يكي از بچه ها می خواهد من را اذيت كند، لذا همين طور كه پوتين پايم بود، جلو آمدم و يك لگد به شخص خواب زدم! يكباره ديدم حاج آقا ... كه امام جماعت اردوگاه بود از جا پريد و قلبش را گرفته و داد ميزد: كی بود؟ چی شد؟ 🌷وحشت كردم. سريع از چادر آمدم بيرون. بعدها فهميدم كه حاج آقا جای خواب نداشته و بچه ها برای اينكه مرا اذيت كنند، به حاج آقا گفتند كه اين جای حاضر و آماده برای شماست! اما لگد خيلی بدی زده بودم. بنده خدا يك دستش به قلبش بود و يك دستش به پشتش! حاج آقا آمد از چادر بيرون و با عصبانيت گفت: الهی پات بشكنه، مگه من چيكار كردم كه اينجوری لگد زدی؟ 🍁جلو رفتم و گفتم: حاج آقا غلط كردم ببخشيد. من با كسی دیگه شما را اشتباه گرفتم. اصلا حواسم نبود كه پوتين پايم كردم و ممكن است ضربه شديد شود. خلاصه اون شب خيلي معذرت خواهی كردم. بعد به حاج آقا گفتم: شرمنده، شما برويد بخوابيد، من تو ماشين می خوابم، فقط با اجازه بالش خودم رو برمی دارم. 🌷چراغ برداشتم و رفتم توی چادر، همين كه بالش رو برداشتم، ديدم يك عقرب به بزرگی كف دست زير بالش من قرار دارد! حاج آقا هم داخل شد و هر طوری بود عقرب رو كشتيم. حاجی نگاهی به من كرد و گفت: جان مرا نجات دادی، اما بد لگدی زدی، هنوز درد دارم. من هم رفتم داخل ماشين خوابيدم. روز بعد اردو تمام شد و برگشتيم. التماس دعای فرج 🍃🌹 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 داستان شب 📣 کانال گلچین شده ها رو به دوستاتون معرفی کنید📣 ....💖✨......✨💖..... 📚‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌@gholch👈🌹🍃