eitaa logo
🌹غنچه‌ها🌹
1.2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
64 فایل
یه دورهمی عالی برای مربیان، مادران و مدیران خلاق کشور با کانال تربیتی غنچه ها👌 @ghoncheha313👈 کپی، باذکرصلوات، آزاد هست🌹 ما اینجاییم @Moud133 @Yaemamhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
وجود هیچکس غم‌ها را از بین نمیبرد اما کمک می‌کند با وجود غم‌ها ، محکم بایستیم مثل چتر که باران را متوقف نمیکند اما کمک میکند آسوده زیر باران بایستیم انسان‌ها به مهربانی یکدیگر تکیه میکنند...🌱✨ 💖باهم مهربان باشیم💖
شیخ رجبعلی خیاط میفرمود: بطری وقتی پر است و می‌خواهی خالی اش کنی، خمش می‌کنی. هر چه خم شود خالی تر می‌شود. اگر کاملا رو به زمین گرفته شود سریع تر خالی می‌شود. دل آدم هم همین طور است، گاهی وقت‌ها پر می‌شود از غم، از غصه،از حرف‌ها و طعنه‌های دیگران... قرآن در این زمینه می‌فرماید: هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها، خم شو و به خاک بیفت.✨ این نسخه‌ای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است: ما قطعا می‌دانیم و اطلاع داریم، دلت می‌گیرد، به خاطر حرف‌هایی که می‌زنند.پس به خاک بیفت و نماز بگذار...💫🍃
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 وقتی طلبۀ جوانی بودم، عزت نفس بالایی داشتم. خیلی بدم می‌آمد کسی با نظر حقارت به من نگاه کند. چون می‌گفتند طلبگی عزت دارد و باید عزتش حفظ شود. برای خرید نان در نانوایی سنگکی ایستاده بودم. نوبتم که شد، یکی دیگر آمد و نانوا هم به او زودتر داد. من به او اعتراض کردم، اعتراض محترمانه‌ای هم کردم، اما یک جواب سربالا و تندی به من داد. دلم از او رنجید. نان نگرفتم و از مغازه بیرون آمدم. در راه که می‌آمدم، دلم از دست او آتش گرفته بود. در همین آشفتگی می‌خواستم نفرینی به او کنم. یک دفعه سرم را بلند کردم و چشمم افتاد به گنبد طلایی (س). گفتم نانوا از شیعیان حضرت است. من اگر نفرین کنم، از چشم اینها می‌افتد. اهل بیت خوششان می‌آید که من دعایش کنم. دعایش کردم و گفتم: «خدایا این آدم را صالح کن». وقتی دعا کردم، آتشی که در دلم بود خنک شد. خدا را شکر کردم. بعد دیدم هر وقت کسی اذیتم می‌کند، اگر دعایش کنم دلم خنک می‌شود. به شما هم توصیه می‌کنم هر وقت کسی اذیتتان کرد، به او دعا کنید. اینها شیعه هستند. چقدر «یا حسین» «یا علی» می‌گویند. به تمام کسانی که به شما ظلم کردند دعا کنید؛ فقط به خاطر اینکه شیعه هستند. مثل مادری که به بچه‌اش دعا می‌کند و از حقش می‌گذرد. وقتی شما از این طرف بخشیدی و سختگیری نکردی، دل دیگران به شما نرم می‌شود و آنها هم برای شما طلب مغفرت می‌کنند؛ دل به دل راه دارد. حق دارانِ شما هم از شما صرف نظر می‌کنند. وقتی حق داران صرف نظر کردند راهت باز می‌شود.
یک سنگ ریزه از اسمش پیداست، یعنی ریز است و ناچیز... اما اگر همین سنگ در جوراب یا کفشت باشد، تو را از رفتن و حرکت باز می دارد. بعضی چیزها ریز است، نا چیز است. اما انسان را از حرکت در راه خدا و به سمت خوبی ها باز می دارد. یکی ازآنها نامهربانی نسبت به پدرومادراست، هرچند کم باشد و درحد گفتن اُف باشد. این حرف خداست که فرمود: 🌸 لا تَقُل لَهُما اُفٍ؛ به پدر و مادر خود، اف هم نگو. اگر میخواهی روز و روزگار بروفق مرادت باشه و زندگی به کامت بگذره، 👌 برای تحول زندگیت هم که شده به پدر و مادرت احترام بگذار😊🌱✨
😐گاهی وقتا صبح زود از صدای پارس سگ های خونگی به جای آرامش عذاب و فشار قبر رو حس میکنم. 😔به جای لبخند فرزندانمون باید صدای پارس سگ رو بشنویم و به زور لبخند بزنیم. 🧐 واقعا کجای این دنیا و زندگی جا داریم ما.....😢
. 📕 مداد سیاه 🖇 داستانی از تاثیر شگفت انگیز رفتار مادر روی آینده فرزندش از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌شان در مدرسه شنیدم. مرد اول می‌گفت: "چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد‌های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم. اوایل، خیلی با ترس این کار را انجام می‌دادم، ولی کم‌کم بر ترسم غلبه کردم و از نقشه‌های زیادی استفاده کردم تا جایی که مداد‌ها را از دوستانم می‌دزدیدم و به خودشان می‌فروختم. بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کار‌های بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه‌ای بود تا حالا که تبدیل به یک سارق حرفه‌ای شده ام!" مرد دوم می‌گفت: "دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت خوب چه کار کردی بدون مداد؟ گفتم از دوستم مداد گرفتم. مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت: پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟ گفتم: چگونه نیکی کنم؟ مادرم گفت: دو مداد می‌خریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم می‌شود می‌دهی و بعد از پایان درس پس می‌گیری. خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آن‌قدر که در کیفم مداد‌های اضافی بیشتری می‌گذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقه‌ام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونه‌ای که همه مرا صاحب مداد‌های ذخیره می‌شناختند و همیشه از من کمک می‌گرفتند. حالا که بزرگ شده‌ام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفته‌ام و تشکیل خانواده داده‌ام، صاحب بزرگ‌ترین جمعیت خیریه شهر هم هستم."
-میگن‌که‌استغفار‌خیلی‌خوبه حتی‌اگه‌به‌خیال‌خودت گناهی‌رو‌مرتکب‌نشده‌باشی، استغفار‌کن‌مؤمن‌دل‌رو‌جلا‌میده‌🚶🏻‍♂! «اَسْتَغْفِرُاللّهَ‌رَبِّـےوَاَتُـوبُ‌اِلَیه»💚