🏴 بسته ویژه آخر ماه #صفر
#شهادت_امام_رضا (ع)
#داستان_کودکانه
(داستان پناهگاه محکم از زبان کبوتر)
آیا میدانید مهمترین مسأله در دین اسلام چیست؟
همان چیزی که هر روز توی نمازها وقتی سورۀ حمد را میخوانیم به آن توجه میکنیم!
همان چیزی که در اصول دین رتبۀ اول را دارد!
همان چیزی که قرآن بارها و بارها از آن سخن گفته است!
همان چیزی که امام هشتم، در سفر تاریخی خود به مردم نیشابور گفتند.
عجب سفری بود!
به نیشابور که رسیدیم، غلغله بود. من که با دیدن آن همه جمعیت ترسیدم و پرواز کردم و روی شاخۀ درختی نشستم.
مردم نیشابور خیلی امام رضا (علیه السلام) را دوست داشتند. وقتی کاروان امام میخواست آن جا را ترک کند، هزاران نفر دور شترها را گرفته بودند، من روی سر جمعیت پرواز میکردم که یک دفعه دیدم همه ساکت شدند. تعجب کردم و روی پشت بام خانهای نشستم. معلوم شد که مردم از امام خواستهاند که برای آنها صحبت کند.
حضرت نگاهی مهربان به تمام مردم کرد و گفت: «خداوند بزرگ فرمود: توحید و یکتاپرستی پناهگاه محکم من است و هرکس وارد این پناهگاه شود، از عذاب دور خواهد ماند!» خیلیها این جملۀ باارزش را یادداشت کردند.
دوباره صدای دلنشین امام در فضا پیچید که فرمود: «وارد شدن به این پناهگاه محکم شرطهایی دارد که من یکی از آن شرطها هستم!»
جمعیت تکانی خورد و همه فهمیدند که هرکس ولایت امام رضا (علیه السلام) را نداشته باشد، روز قیامت گرفتار خواهد بود!
بغ بغویی کردم و خوشحال شدم که از دوستان امام رضا (علیه السلام) هستم و ایشان را صاحب اختیار خودم میدانم
#قصه
🌼غنچه های مهدوی🌼
@ghonchehayeasheghi
#امام_رضا علیه السلام
💠 راه و رسم زندگی موفق در کلام امام رضا(علیه السلام)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼غنچه های مهدوی🌼
@ghonchehayeasheghi
1_1243210796.pdf
8.43M
#کتاب_بخوانیم
📚🌸کتاب گل های محمدی
قصه های از زندگی پیامبر مهربان
🌼غنچه های مهدوی🌼
@ghonchehayeasheghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه
💠 «خرگوش کوچولوی خجالتی و شیر مهربون»
✍️ نویسنده: محمدرضا فرهادی حصاری
🎤 با اجرای: ناهید هاشمنژاد، محمد علی حکیمی و راحیل سادات موسوی
🎞 تنظیم: محمدعلی حکیمی و محسن معمار
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 موضوع قصه: نحوه بیان کردن عیب دوستان
🔷🔸💠🔸🔷
🌼غنچه های مهدوی🌼
@ghonchehayeasheghi
1_1152704933.mp3
7.99M
ʚ•°🦋°•ɞ
دعــاے عهـــد⭐️
.. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار
و هــر روز
دعای عهد بخون... ❀❀
🎙با صدای آقای علی فانی🌼
⛅️الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّڪَ الْفَــرَج🌤
#پدر_مهربان 💫
🌼غنچه های مهدوی🌼
@ghonchehayeasheghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[°•💚☁️•°]
⭐️السلام علیک یا اباصالح المهدی⭐️
🎥 نماهنگ🍃
⛅️دعای زیبای فرج ☀️
🦋بچه های عزیز بخوانند🦋
✨الهی عظم البلاء و برح الخفاء✨
✨وانکشف الغطاء وانقطع الرجاء✨
○°•___☁️💚___•°○
#پدر_مهربان
🌼غنچه های مهدوی🌼
@ghonchehayeasheghi
✳️شگفتانه
جالبه بدونید انگشت کوچک شما با وجود اینکه درظاهر کوچک نامیده میشود اما مسئول 50٪ قدرت و نیمی از کاربرد دست شماست.
بدون آن تفاوت بیشتری را از دست دادن انگشتان دیگر مشاهده خواهید کرد
درواقع از لحاظ کاربرد یک انگشت به اندازه تمام 4 انگشت دیگر اهمیت دارد.
#شگفتانه
🌼غنچه های مهدوی🌼
@ghonchehayeasheghi
39.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️داستانهای امام رضایی 😍
🔸️این قسمت: ماه مهربان
#کارتون
🌼غنچه های مهدوی🌼
@ghonchehayeasheghi
🏴 بسته ویژه آخر ماه #صفر
#شهادت_امام_رضا (ع)
#شعرکودکانه
#شعرکودکانه_مهدوی
🕌میام کنار ضریح
📿تا بکنم زیارت
🕌دوسِت دارم آقاجون
📿بهقدرِ بینهایت
🕌دستامو من میارم
📿رو به سوی آسمون
🕌دعا میخونم واسه
📿حضرت صاحب زمون
🕌وقتی که پیش رضام
📿غرق دعا و نورم
🕌به همراه زائرا
📿منتظر ظهورم
👤ف . ولایی
#شعر
🌼غنچه های مهدوی🌼
@ghonchehayeasheghi
🏴 بسته ویژه آخر ماه #صفر
#شهادت_امام_رضا (ع)
خادم کوچولو
من یک آرزوی بزرگ دارم. دلم میخواهد وقتی بزرگ شدم، خادم حرم امامرضا(علیه السلام) بشوم و لباس مخصوص بپوشم و به زائرها کمک کنم: کفشها را از زائرها بگیرم، جفتشان کنم و توی جاکفشی بگذارم یا مثلاً موقع نماز صفها را مرتب کنم و اگر بچهای گم شد ، کمکش کنم تا پدر و مادرش را پیدا کند.
بعد از اینکه مامان زیارتنامهاش را خواند، آرزویم را به او گفتم. مامان گفت: «چه آرزوی خوبی! از امامرضا(علیه السلام) بخواه تا کمکت کنه که به این آرزو برسی.»
مامان کمی فکر کرد؛ بعد گفت: «البته از حالا هم میتونی خادم امامرضا(علیه السلام) باشی، از همین حالا که توی حرم نشستیم!»
تعجب کردم. پرسیدم:« چهجوری؟»
مامان گفت:« کاری نداره: یککم به اطرافت دقت کن.»
کمی اینطرفوآنطرف را نگاه کردم. چند تا مُهر گوشهای افتاده بود. بلند شدم. مُهرها را برداشتم و توی جامُهری گذاشتم؛ بعد چند تا زیارتنامه را دیدم که روی زمین افتاده بود. تندی رفتم و آنها را هم برداشتم و گذاشتم توی قفسۀ مخصوصشان. یک پسرکوچولو را دیدم که داشت با یک زیارتنامه بازی می کرد و نزدیک بود برگههایش را پاره کند. یک شکلات به پسرکوچولو دادم و گفتم: «میشود مواظب زیارتنامه باشی و پاره یا کثیفش نکنی؟» پسرکوچولو شکلات را گرفت و زیارتنامه را به من داد.
وقتی از حرم برگشتیم، خیلی خوشحال بودم؛ چون توی حرم، چند تا کار کوچولوی خوب انجام داده بودم
#داستان
🌼غنچه های مهدوی🌼
@ghonchehayeasheghi