eitaa logo
فرهنگ قرآنی 🌼
254 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
9 فایل
زبان قرآن 🌼 ارتباط با مدیر کانال @narjes313n ۰۹۱۳۲۹۱۷۰۶۴ و ۰۹۱۳۲۹۰۶۷۷۲ تبلیغات فقط با ۱۰هزار تومان انجام می شود
مشاهده در ایتا
دانلود
امام زمان و قرآن💚 در هشتاد سوره از قرآن کریم به اشاره و اجمال، از حرکت عظیم الهی امام مهدی(ع) پرده برداشته شده است که این اشارات را پیامبر(ص) و معصومان(ع) در ذیل 270 آیه تفسیر و تبیین کرده‌اند. 💫و هر یک از سوره‌های قرآنی از یک تا پانزده آیه و گاهی تمام یک سوره به قیام و انقلاب حضرت مهدی تفسیر شده است. مفسران عالی قدر به این روایات در ذیل آیات مربوط اشاره کرده‌اند. از یک نگاه می‌توان گفت که روز ظهور امام مهدی(ع) روز تأویل قرآن است.🌱 محدث بزرگوار علی بن ابراهیم قمی در ذیل آیه: «هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ آیا آنها انتظار تأویل آیات دارند؟ آن روز که تأویل آنها فرارسد» فرموده: این آیه درباره حضرت قائم(ع) و روز قیامت است. امام مهدی(ع) مصداق بارز قرآن ناطق است🌹 🔸که با آمدن وی همه ی آیات قرآن تفسیر می‌شود، 🔸قرآن بر جهان حکومت می‌کند، 🔸از مهجوریت بیرون می‌آید، 🔸همه مردم به معارف ناب آن به سرعت دست پیدا می‌کنند 🔸 و حتی ضعیف‌ترین افراد جامعه به این موهبت الهی خواهند رسید. https://eitaa.com/joinchat/2807431276Cdd9cc1f73d
❣ 🔅 السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّرُ... 🌱سلام بر تو آن هنگام که بر کبریایی پروردگار تکبیر می گویی! 🌱و سلام بر شهادت گفتن تو بر وحدانیت او که تمام بُت ها را سرنگون می کند! 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان 🔰به کانال فرهنگ قرآنی بپیوندید⇩⇩⇩ https://eitaa.com/joinchat/2807431276Cdd9cc1f73d
‼️⚠️ و اینک آخرالزمــــــان ... ☀️پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) درباره دين‌داری برخی انسانهای اين دوران ‌فرمود: يَأتِی عَلَی النَّاسِ زَمانٌ… دينُهُم دَراهِمُهُمْ وَ هَمُّهُمْ بُطُونُهُمْ وَقِبلَتُهُمْ نِساؤُهُمْ يَركَعُونَ لِلرَّغِيفِ وَيَسْجُدُونَ لِلدِّرْهَمِ حيارَي سُكاری لا مُسلِمينَ وَ لا نَصاری؛ زمانی بر مردم خواهد آمد… كه دِرهم های آنان دينشان خواهد بود و همّت ايشان شكمشان و قبله آنها زنانشان، برای طلا و نقره، ركوع و سجود به جای می‌آورند. آنان همواره در سرگردانی و مستی خواهند بود؛ نه بر مذهب مسلمانی‌اند و نه بر مسلك نصرانی. 📚بحار الانوار ؛ ج۷۱، ص۱۶۶ ☀️امام صادق (علیه السلام) : ...أَمَا إِنِّی لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَأَبْقَيتُ نَفْسِی لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ؛ به درستی كه اگر من آن روز را درك می‌كردم، جانم را برای صاحب اين امر نگه می‌داشتم. 🔰به کانال فرهنگ قرآنی بپیوندید⇩⇩⇩ https://eitaa.com/joinchat/2807431276Cdd9cc1f73d
❇️ يكی از راههای نجات از گناه، گناهی که آدم به آن عادت کرده است، پناه بردن به عجل الله است. ايشان امام زنده ی زمانِ ما هستند امام حی ما هستند؛ آن بزرگوار به انتظار نشسته اند تا كسی دستش را به سمتشان دراز كند تا ايشان او را هدايت كنند. امامت ایشان اینجاست که شما از ایشان بخواهی و ایشان از شما دستگیری نماید. بنده به آن بزرگوار پناه بردم، خیلی سریع نتیجه گرفتم. شماهم به ایشان پناه ببرید به زودی نتیجه می دهد ان شاء الله 🖋آیت الله جاودان 🔰به کانال فرهنگ قرآنی بپیوندید⇩⇩⇩ https://eitaa.com/joinchat/2807431276Cdd9cc1f73d
⭕️اتفاقی جالب در تفحص یک شهید... خوندی و دلت شکست اشک ازچشمات سرازیر شد التماس دعا...😢💔 🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد .... 🔹شهید سید مرتضی دادگر🌷 🔹می گفت : اهل تهران بودم  و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران..... 🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)  راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.... 🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان....  بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.... 🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم....  سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه.... 🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد...  آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم.... 🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.... 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و  پلاک شهیدی نمایان شد.... 🔹شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷 فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم  و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم..... 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.... 🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.... 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...  ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم....  " گفتم و گریه کردم.... 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز  مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید...  بی ادبی و جسارتم را ببخشید... » 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب  خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم....  هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده... 🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم....  به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم  که در جواب شنیدم : 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...  به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟  آیا همسرم ؟  🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ....  با چشمان سرخ و گریان همسرم  مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه  می کرد.... 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم....  اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود....  به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم....  مات مات.... کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم...  مثل دیوانه ها شده بودم....  عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم....  می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم....  🔹شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری...  وسط بازار ازحال رفتم... 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹 ❤️‍🩹اگر دلت شکست حداقل به یک نفر ارسال کن😭 ..