eitaa logo
کانون قرآن و عترت(ع) دانشگاه پیام‌نور قم
63 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
139 ویدیو
46 فایل
✨﷽✨ کانال قران وعترت(ع) حاوی اخبار و مسابقات قرآنی،تصاویر ناب مذهبی،اطلاعیه‌های دانشگاهی،تلاوت‌ها و تواشیح‌های بی‌نظیر ارتباط با مدیر کانال: @YGHP_9720 《کپی مطالب با ذکر #صلوات جایزاست❗》
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃همه چیزم بارها و بارها قرآن خوانده بودم و به اندازه همه ختم‌هایی که کرده بودم از کنار آیه سپاه طالوت و جالوت گذشته بودم. چرا هیچ گاه سپاه طالوت مرا یاد تو نینداخت؟ این بار چه شده است که اینقدر گرفتار این آیه شده‌ام؟ من به طالوت حسّی نداشتم. خیلی صریح و راست می‌گویم نهایتش طالوت یک شخصیت داستانی بود برایم. شخصیت داستانی خوب. هر چه در دلم می‌گردم ردّ پای محبّت طالوت را پیدا نمی‌کنم ولی چند روزی است که دلم حسابی رنگ محبّت طالوت را به خود گرفته. من طالوت را دوست دارم و مؤمنان سپاه او را هم. تا امروز می‌دانستم که طالوت خوب است و مؤمنان سپاهش نیز هم امّا رنگ محبّتی که از طالوت و مؤمنان سپاهش روی دلم افتاده بخاطر بهانه‌هایی‌ست که برای یاد تو در دلم ساخته‌اند. این روزها و شب‌ها طالوت بانی ذکر توست. من هر کسی را که بانی ذکر تو باشد دوست دارم. چقدر مؤمنان سپاه طالوت قشنگ دعا کردند و دعایشان چه زیبا درس سرباز تو بودن را یادم داد: ربّنا أفرغ علینا صبراً. صبورند ولی باز صبر می‌خواهند. دعایشان می‌گوید صبری که داریم از توست خدای ما و صبری که نیاز داریم را باز هم باید از تو بخواهیم. ما گداییم گدای صبری که تو در دل ما می‌ریزی. صبری که از خدا می‌خواهند صبر اندک نیست. چه همّت بلندی دارند مؤمنان سپاه طالوت که از خدا می‌خواهند جام صبر را یکسره در دلشان خالی کند و نکند صبری در جام بماند و در دل آنها نریزد. ثابت قدم‌اند امّا باز هم از خدا ثبات قدم می‌خواهند. چه خوب به من می‌فهمانند که هر چه ثبات قدم دارم از خداست و هر چه بناست داشته باشم را باز هم از خدا باید بخواهم. از خودم فراری‌ام. از خودی که انقدر به خود متّکی است و از خودی که این اندازه خودش را می‌پسندد و احساس می‌کند هر چه دارد از خودش دارد. مؤمنان سپاه طالوت به من فهماندند خودم را هیچ انگارم و حتّی اگر تا آخرین لحظه‌ها صبور ماندم و ثابت قدم باز هم گدای صبر باشم و ثبات قدم. من اندک صبر و ثبات قدمی که داشته‌ام را به رُخت می‌کشم و منّتش را سرت می‌گذارم. مؤمنان سپاه طالوت به من آموختند که کسی در امتحان ولایت پیروز است که خودش را هیچ انگارد و یقین داشته باشد که هیچ چیزی ندارد. تا وقتی که خیال می‌کنم که چیزی هستم و چیزی دارم همیشه در امتحان‌ها مردودم. بیا و کمکم کن تا بفهمم هیچم. شبت بخیر همه چیزم! 🌛 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @ghoranetratqom
🍃سرمایۀ نشاط زمین و آسمان امروز بهانه‌ای پیدا کردم برای خندیدن. خیلی خندیدم. جای تو خالی بود. ولی مگر این خنده‌ها به دل می‌نشیند؟ وقتی در پس هر خنده‌ای نقش رخ تو به ذهن می‌آید خنده‌ها زهر می‌شود به دلم. من خندیدن را دوست دارم امّا وقتی تو نیستی که با هم بخندیم خنده‌ها هر چه قدر زیاد هم که باشند طعم تلخی دارند به کامم. فراق تو مگر طعم شیرین گذاشته برایم؟ من دوست دارم تو لبخند بزنی تا با تماشای لبخند تو لب من هم به خنده باز شود. شیرین‌ترین لبخند دنیا همین لبخند است. لب تو سر جای خودش لبی که با تماشای لبخند تو به خنده باز شده عالمی را شاد می‌کند. تو رُخت را به من نشان بده و بعد هم لبخند بزن سرت را بر نگردان و بگذار من تماشایت کنم و به تماشای لبخندت لبم به خنده بنشیند. آن وقت لب می‌زنم به یک کاسۀ سفالین پر از آب هر قطره از این آب جماعت جماعت آدم افسرده را مست و مطرب می‌کند. من از خنده‌های تلخ خسته‌ام دلم خندۀ شیرین می‌خواهد. بخند و خنده‌ات را نشانم بده بگذار طعم شادی را بچشم آقا! شبت بخیر سرمایۀ نشاط زمین و آسمان! 🌺 @ghoranetratqom
🍃ای همۀ عشق تو خودت خوب می‌دانی که «کاش»های من نشان اعتراضم به تو نیستند و حتّی بوی گلایه هم نمی‌دهند. از دلم آگاهی و می‌دانی هر چه را که تو بپسندی من همان را می‌پسندم امّا امان از فاصله‌ها که این قدر مرا از تو دور کرده‌اند و نمی‌دانم چه چیزی را برایم پسندیده‌ای. می‌شود دفتر تقدیرم را نشان بدهی؟ تا بخوانم آنچه را که برایم نوشته‌ای. آقا! برایم نوشتی که به قدری دلم تنگ شود برایت که حتّی دیدنت آرامم نکند و جز جان دادن در برابر نگاهت راه چارۀ دیگری برایم نماند؟ نوشتی که دل‌تنگی برای تو به قدری از وجودم لبریز شود که رسوای عالم شوم؟ هر کسی که مرا دید از شدّت بی‌قراری‌ام یاد تو بیفتد و بی‌قرار شود؟ نوشتی برایم خدا حرام کند هر محبّـتی را که بوی تو را نمی‌دهد و هر دل‌بستگی که رشته‌اش بسته به دل تو نیست؟ نوشتی برایم که دیگر بی‌نام و بی‌یاد تو حتّی برای لحظه‌ای شادی مهمان دلم نشود؟ و لبم بی آن که دلت شاد باشد به لبخند باز نشود؟ کاش نوشته باشی هر چیزی که تقدیر عشق داغ و عمیق مرا به تو رقم بزند. من جز عشق تو در این عالم هیچ چیزی نمی‌خواهم، فقط عشق. شبت بخیر ای همۀ عشق! ┏━━━━🌾🌴🎋 @ghoranetratqom ┗━━
🍃دریا دل می‌گویند چرا این قدر از دل‌تنگی حرف می‌زنی؟ چرا فقط احساس را فریاد می‌زنی؟ حرف‌های احساسی را نگهدار برای خودت. این احساس‌ها مگر نان و آب می‌شود برای خلایق؟ کمی هم از معرفت حرف بزن. آقا! کاش زبانش را تو یادم می‌دادی تا طوری می‌گفتم که این جماعت بفهمند. بفهمند که وقتی خلایق دلشان برای هر کسی تنگ می‌شود جز تو، یعنی از تو غریب‌تر در این عالم نیست. شبت بخیر دریا دلم! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @ghoranetratqom
🍃جواب همۀ سؤال‌ها هر چه قدر دلم بیشتر برایت تنگ می‌شود سؤال‌هایم بیشتر می‌شود. خاصیت دل‌تنگی است دیگر خودت که می‌دانی. آدم که دلش تنگ می‌شود دائم به فکر روزهای وصال است امّا مگر می‌شود به روزهای وصال فکر کرد ولی با سؤال‌ها دست و پنجه نرم نکرد؟ یک عالمه سؤال احاطه می‌کند آدمِ دل‌تنگ را. هر کدام را که پاسخ می‌گیرد سر و کلّۀ یک سؤال دیگر پیدا می‌شود. مگر ته می‌کِشد خزانۀ سؤال‌های آدمِ دل‌تنگ؟ پس تحمّل کن سؤال‌های یک آدمِ دل‌تنگ را. آقا! تا دیروز در خیالم مرگ را انتهای دل‌تنگی می‌دیدم و آن را تنها داروی درد دل‌تنگی می‌دانستم امّا امروز که با خودم خلوت کرده بودم و داشتم به مرگ و دل‌تنگی فکر می‌کردم این سؤال برایم پیش آمد: مگر مرده‌ها دلشان تنگ نمی‌شود برای کسی؟ آدم که می‌میرد مگر دلش هم می‌میرد؟ مرگ را برای تن نوشته‌اند مرگ دل که مثل مرگ تن نیست. دل وقتی می‌میرد که برای تو تنگ نشود. پس کسی که دلش برای تو تنگ می‌شود حتّی اگر تنش بمیرد دلش نمی‌میرد. تا دل هست و تو در کنارش نیستی، دل‌تنگی هست. حالا وقتی که می‌میرم و از این دنیا می‌روم تو هنوز در همین دنیایی. درست می‌گویم؟ آن وقت من باید چه کار کنم در آن دنیا با این همه درد دل‌تنگی؟ در برزح اگر مرا به بهشت هم ببرند باز هم دلم برای تو تنگ می‌شود. اصلاً مگر می‌شود بهشت، بدون تو برایم بهشت شود؟ سؤالم پاسخی هم دارد؟ از چه کسی باید بپرسم؟ فرض کن دل‌تنگی این دنیا را دوام آوردم دل‌تنگی آن دنیا هم دوام‌آوردنی است؟ باشد جواب نده این سؤال را هم می‌گذارم در کنار انبوه سؤال‌های بی‌جوابم. شبت بخیر جواب همۀ سؤال‌ها! ┏━━━━🌾🌴🎋 @ghoranetratqom ┗━━
🍃ای همۀ عشق تو خودت خوب می‌دانی که «کاش»های من نشان اعتراضم به تو نیستند و حتّی بوی گلایه هم نمی‌دهند. از دلم آگاهی و می‌دانی هر چه را که تو بپسندی من همان را می‌پسندم امّا امان از فاصله‌ها که این قدر مرا از تو دور کرده‌اند و نمی‌دانم چه چیزی را برایم پسندیده‌ای. می‌شود دفتر تقدیرم را نشان بدهی؟ تا بخوانم آنچه را که برایم نوشته‌ای. آقا! برایم نوشتی که به قدری دلم تنگ شود برایت که حتّی دیدنت آرامم نکند و جز جان دادن در برابر نگاهت راه چارۀ دیگری برایم نماند؟ نوشتی که دل‌تنگی برای تو به قدری از وجودم لبریز شود که رسوای عالم شوم؟ هر کسی که مرا دید از شدّت بی‌قراری‌ام یاد تو بیفتد و بی‌قرار شود؟ نوشتی برایم خدا حرام کند هر محبّـتی را که بوی تو را نمی‌دهد و هر دل‌بستگی که رشته‌اش بسته به دل تو نیست؟ نوشتی برایم که دیگر بی‌نام و بی‌یاد تو حتّی برای لحظه‌ای شادی مهمان دلم نشود؟ و لبم بی آن که دلت شاد باشد به لبخند باز نشود؟ کاش نوشته باشی هر چیزی که تقدیر عشق داغ و عمیق مرا به تو رقم بزند. من جز عشق تو در این عالم هیچ چیزی نمی‌خواهم، فقط عشق. شبت بخیر ای همۀ عشق! ┏━━━━🌾🌴🎋 @ghoranetratqom ┗━━