•| #آبگوشت
آبگوشت دوست نداشت. یکبار که از مدرسه آمد، من توی حیاط بودم. آبگوشت را گذاشته بودم روی چراغ و داشتم لباس می شستم. آمد و گفت: عزیز گشنمه ناهار چی داریم؟ گفتم: آبگوشت، علی جان؛ ببخشید کار داشتم وقت نکردم چیز دیگه ای درست کنم. چیزی نگفت. سرش را پایین انداخت و رفت توی آشپزخانه. دنبالش رفتم، دیدم کتری را آب کرد و گذاشت روی چراغ؛ چای دم کرد، بعدشم چای رو شیرین کرد، با نون خورد و رفت خوابید.
•| #شهیدانه
•| #شهید_علی_صیاد_شیرازی
••[💙]••
_______________________
{°کانون قرآن و عترت(ع)🦋
@ghoranetratqom👈🏻°
---•●♡