eitaa logo
قرآن وسنت
238 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
794 فایل
#‌ترتیل‌و‌تفسیر‌قرآن #عترت_ولایت_معصومین #روایات‌و‌داستانهای‌جذاب‌و‌کوتاه #تحلیل_سیاسی #گلچین‌نکات #سیره‌علما #شهدا گاهی#طنز @ghoranvasonat کانال دوم: @dastanezibaa #کانال_داستان_زیبا🌺🌷🌸 کانال سوم: #روانشناسی @ravan110 🌺🌸 تبلیغ و تبادل نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت شگفت آور: کرامت (علیه السلام) در حق خود و اصلاح وهدایت عجیب دزد: تو تبریز و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن پابوس امام رضا، رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای رو هم با خودت بیار. (ابراهیم جیب بر کی بود؟: از اسمش معلومه دزد مشهوری بود تو تبریز که حتی کسی جرئت نمی‌کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می‌کرد!) حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با خودت بیارش !! با خودش گفت: خواب که معتبر نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو کاروان نمیمونه، همه استعفا میدن میرن یه کاروان دیگه؛ پس بیخیال!!! اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس کاروان چاره‌ای ندید جز اینکه بره دنبال ابراهیم. رفت سراغشو بگیره که کجاست، بهش گفتند تو محله دزدا داره میچرخه، برو اونجا از هر کی سوال کنی نشونت میده. بالاخره پیداش کرد، گفت: ابراهیم میای بریم مشهد(ولی جریان خوابو بهش نگفت). ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین 50 تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه پیرزن دزدیدم. رئیس کاروان گفت: عیب نداره تو بیا من پولتم میدم. فقط به این شرط که حین سفر متعرض کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد؛ آزادی! ابراهیم با خودش گفت: باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول کاسب شیم. کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن به اتوبوس حمله کردند و جیب همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو خالی کردند و بعدم از اتوبوس پیاده شدند و رفتند! اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردند که دیگه پولی برای برگشت ندارند؛ یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت از شما چقدر پول دزدیدن و بهشون میداد!! رئیس کاروان گفت: ابراهیم تو اینهمه پول رو از کجا اوردی؟ ابراهیم خندید و گفت: وقتی سر دسته دزدا داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو خالی کردم و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد!! همه خوشحال بودند جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت: ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟؟ چون حضرت به من فرمودند، حالا فهمیدم حکمت اومدن تو چی بوده!! ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد، گفت: یعنی حضرت هنوز به من توجه داره؟! از همونجا گریه کنان تا مشهد آمد و یه توبه نصوح کنار قبر حضرت کرد و بعدم با تلاش و کار حلال، پولایی رو که قبلا دزدیده بود میفرستاد تبریز و حلالیت می‌طلبید و در آخر هم تو همین مشهد الرضا به رحمت خدا رفت... منبع کانال راهیان نور و یاد شهدا نشر آن بهترین هدیه است.