eitaa logo
بچه های خوب فردا( قربانی)
119 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
36 فایل
بچه های خوب فردا تخصصی کودک و نوجوان https://eitaa.com/ghorbani1001 ارتباطا با مدیر. https://eitaa.com/Z_ghorbani1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت ششم:«پیمان برادری» 🔻روزی پیامبر پیمان اخوت و برادری میان مسلمین برقرار کرد این کار در ایجاد وحدت و صفا و صمیمیت بین مسلمانان تاثیر شگرفی گذاشت. هنگامی که ایشان میان اصحاب خویش پیمان برادری برقرار کردند به آن حضرت عرض کردم : «ای رسول خدا در میان همه اصحاب خویش برادری ایجاد کردی ولی مرا تنها گذاشتی! ایشان فرمودند تو را برای برادری با خودم انتخاب کرده ام تو در دنیا و آخرت برادر من هستی و جایگاه تو نزد من همانند جایگاه هارون نزد موسی است». ✳️ سند افتخار 🔻ده سندافتخار از رسول خدا به یادگار دارم، که هر یک از آنها نزد من محبوب تر است از هر آنچه خورشید بر آن می تابد. رسول خدا به من فرمودند: 1. ای علی تو در دنیا و آخرت برادر من هستی. 2. روز قیامت در پیشگاه خداوند جبار، تو نزدیکترین خلایق به من هستی. 3. منزل تو در بهشت مقابل منزل من است؛ چونان که منزل دوستان خدا روبه روی هم است. 4. تو وارث من هستی. 5. پس از من تو وصی من در ادای وعده ها و انجام کار هایم خواهی بود. 6. در غیاب من تو حافظ و سرپرست خانواده من هستی. 7. تو امام و پیشوای امت من هستی. 8. تو برپادارنده عدالت در میان امت من هستی. 9. تو دوست من هستی و دوست من دوست خداست. 10. دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداست. 📘 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد... https://eitaa.com/ghorbani1001
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتم «ازدواج با دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله» 🔻به محضر رسول خدا رسیدم آن بزرگوار با روی گشاده فرمودند: «با من کاری داشتی»؟ من از نزدیک بودن خویش با ایشان و توفیقاتم در پیش قدم شدن در اسلام و فداکاری و جهاد در راه خدا یاد کردم. حضرت فرمودند: «یاعلی، تو در نظر من برتر از این ها هستی»! عرض کردم: « ای رسول خدا، حال که این چنین لطفی در حق من دارید، آیا اجازه می دهید از دخترتان، فاطمه، خواستگاری کنم»؟ 🔻ایشان فرمودند: «منتظر باش تا من نزد دخترم بروم و تقاضای تورا به او بگویم». فاطمه سلام الله علیها به احترام پدر برخاست و عبای پدر را از دوشش گرفت و کفش هایش را از پا خارج کرد، آنگاه آب آورد تا پدر وضو بگیرند سپس پای وی را شست و درکنارش نشست. 🔸فرمودند: دخترم فاطمه من! 🔹فاطمه: در خدمت شما هستم ای رسول خدا. 🔸پدر : تو علی ابن ابیطالب را خوب می شناسی، از فضایل و سوابق او در اسلام آگاه هستی. از سوی دیگر، می دانی که من از خدای خود خواستم که بهترین و محبوبترین بندگانش را برای ازدواج با تو انتخاب کند. 🔻اکنون علی برای ازدواج با تو نزد من آمده و از تو خواستگاری کرده است. می خواهم بدانم نظر تو چیست؟ فاطمه با شنیدن سخنان پدر سکوت اختیار کرد؛ اما برخلاف خواستگاری های قبل آثار ناخشنودی در چهره او مشاهده نشد رسول خدا صلی الله علیه و آله از جای برخاستند و با خوش حالی فرمودند: الله اکبر! سکوت فاطمه نشانه رضایت اوست. 🔻در این هنگام جبرئیل بر ایشان نازل شد و گفت: «ای محمد، فاطمه را به همسری علی انتخاب کن که خداوند فاطمه را برای علی پسندیده است و علی را برای فاطمه». رسول خدا به خواستگاری من جواب مثبت دادند و افتخار همسری فاطمه را نصیب من ساختند. 📘 کتاب علی از زبان علی https://eitaa.com/ghorbani1001
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتم: «خطبه عقد من و فاطمه و یک ماه انتظار» 🔻خطبه عقد در مراسمی علنی در مسجد توسط من (حضرت علی علیه السلام) خوانده شد. خطبه ای که ابتدایش با حمد و ثنای الهی نسبت به پرودگار و صلوات بر پیامبر شروع شد و با تعیین مهریه حضرت زهرا به مبلغ چهارصد درهم و دینار در حضور شاهدان ادامه یافت. در پایان نیز رسول خدا سخنان مرا تأیید کردند و اصحاب به پیامبر تبریک گفتند. 🔻یک ماه گذشت و من هر روز به حضور رسول خدا می رسیدم و نماز جماعت را با آن حضرت می خواندم بدون اینکه درباره فاطمه سخنی با ایشان مطرح کنم. تا اینکه به پیشنهاد همسران پیامبر علاقه من به برگزاری ازدواج به پیامبر مطرح شد. ام ایمن به حضرت عرض کرد: ای رسول خدا اگر خدیجه زنده بود، چشمانش با ازدواج فاطمه روشن می شد. اکنون علی دوست دارد فاطمه را به خانه خود ببرد و زندگی شان را آغاز کنند. شما هم چشم فاطمه را به دیدار همسرش علی روشن کنید. 🔻...رسول خدا به ام سلمه و بانوان دیگر عرض کردند اتاقی (اتاق ام سلمه) را برای آنها آماده کنند و فاطمه را برای رفتن به خانه بخت آماده کنند و مقدمات عروسی را فراهم سازند. ✳️ خرید جهیزیه و اثاث منزل رسول خدا به من فرمودند: اکنون تو نیز برخیز و زره خود را بفروش. من زره خود را فروختم و پول آن را در مقابل پیامبر قرار دادم. ایشان از من نپرسیدند که پول ها چه مقدار است و من نیز چیزی نگفتم. ایشان بخشی از پول را برای خرید عطر برای فاطمه به بلال دادند و بخشی دیگر را به ابوبکر دادند و فرمودند برای فاطمه لباس مناسب و اثاث منزل تهیه کن، که عبارت بود از 16 قلم شامل یک لباس و روسری برای فاطمه و لوازم ضروری آغاز زندگی. 🔻 هنگامی که خرید لوازم انجام شد، اصحاب اثاث را به منزل رسول خدا آوردند. حضرت با دیدن لوازم در حالی که آنها را جا به جا می کردند، فرمودند: خدا این ها را برای اهل بیت من مبارک قرار دهد. 🔻... بخدا سوگند، در طول زندگی مشترک من با فاطمه، تا هنگامی که از دنیا رحلت کرد، وی را هیچگاه ناراحت و عصبانی نکردم و او را به کاری برخلاف میلش وادار نساختم. او نیز در این مدت، مرا ناراحت وعصبانی نکرد و در هیچ کاری برخلاف خواست من گامی برنداشت! 🌹 روابط ما آنچنان صمیمی بود که هرگاه محزون و اندوهگین می شدم، فقط تماشای چهره فاطمه می توانست اندوه از قلبم بزداید و با نگاه به رخسار فاطمه بود که غم ها را از یاد می بردم! 📘 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد.... https://eitaa.com/ghorbani1001
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت نهم : «جهاد در رکاب رسول خدا سلام الله علیه و آله و سلم» 🔻پیوسته توفیق جهاد در رکاب رسول خدا را داشتیم این جنگ و مبارزه بر ایمان و تسلیم ما می افزود و برای پایداری در ناملایمات ثابت قدممان می ساخت گاهی ما بر دشمن پیروز می‌شدیم و گاهی دشمن بر ما غلبه می کرد وقتی خداوند اخلاص ما را آزمود و ذلت و زبونی را بر دشمنان ما چیره کرد و پیروزی را بر ما ارزانی داشت تا آنجا که سرزمین های پهناوری زیر پرچم اسلام قرار گرفت. 🔻 من و عمویم حمزه و برادرم جعفر و عموزاده ام عبیده با خدا و رسول خدا عهدی بستیم و ملتزم شدیم به آن عهد وفادار باشیم حمزه و جعفر و عبیده به عهد خود وفا کردند و به شهادت رسیدند و من به خدا سوگند در انتظار به سر می برم تا به عهد خود وفا کنم و هیچگاه از عهد و پیمان خود برنگشته ام . 🔻هرگاه نبرد دشوار می شد چنانکه مردم عقب می‌نشستند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خاندان خود را پیشاپیشِ دیگران به میدان می فرستادند، به دست آنان سوزش نیزه ها و تیزی شمشیر ها را از یاران خویش دفع می کردند. 🔻من در طول عمر خویش حتی لحظه‌ای بر خلاف خواست پیامبر اقدامی نکرده و مخالفت نکردم در موقعیت های دشوار که پهلوانان شجاع از نبرد عاجز می‌شدند و دست و پایشان از ترس می لرزید تنها من بودم که که جان خود را فدای او می کردم، البته این همه لطف خدا بود بر من که چنین توان و توفیقی را به من عطا کرده بود . ✳️ جنگ بدر با آغاز جنگ بدر سه تن از جنگجویان و پهلوانان نامی قریش یعنی "ولید" و "شیبه" و "عتبه" به میدان آمدند و مبارز طلبیدند اما از یاران پیامبر کسی پاسخ آنان را نداد. رسول خدا مرا به همراه حمزه و عبیده به میدان فرستادند من کم سن و سال تر بودم اما به خواست خداوند متعال ولید و شیبه به دست من به هلاکت رسیدند علاوه بر آن دو، قهرمانان بزرگ دیگری از قریش به دست من کشته شدند جمعی را نیز به اسارت گرفتم. 📘 منبع: کتاب علی از زبان علی ↩️ادامه دارد... https://eitaa.com/ghorbani1001
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت دهم: «هفتاد یادگار از احد برتنم» 🔻[پس از شکست اهل مکه در جنگ بدر] اهل مکه با تمام قوا و امکانات به سوی ما حرکت کردند تا انتقام کشته شدگان جنگ بدر را از ما بگیرند. جبرئیل به رسول خدا اطلاع داد و آن حضرت با یارانشان خارج از مدینه و در کنار کوه احد اردوگاه زدند. 🔻مشرکان یکباره بر ما یورش آوردند و ما را زیر ضربات شدید خود قرار دادند، تا اینکه بسیاری از مسلمانان به شهادت رسیدند و باقی گریختند. اما من در کنار رسول خدا استقامت ورزیدم؛ ولی مهاجران و انصار به سوی مدینه بازگشتند و می گفتند پیامبر و یارانش همگی کشته شده اند. اما خداوند متعال مارا یاری کرد و مانع از پیروزی قطعی مشرکان شد. 🔻در این جنگ هفتادواندی زخم بر تنم نشست.... در آن روز کاری انجام دادم که پاداش آن فقط با خداست. ✳️“لاسیف الا ذوالفقار لافتی الا علی" 🔻 در احد و هنگامی که مسلمانان از میدان نبرد فرار کرده بودند؛ چنان حالتی به من دست داد که تا آن روز تجربه نکرده بودم. چنان برای آن حضرت بی تاب شدم و با تمام توان پیشاپیش ایشان شمشیر زدم که لحظه ای برگشتم و حضرت را ندیدم! با خود گفتم پیامبر کسی نیست که از میدان فرار کند. در میان کشته ها هم نبود؛ پس شاید خداوند او را از میان ما برده و در آسمان جای داده است. 🔻پس غلاف شمشیر شکستم تا شهید شوم و با تمام توان به دشمن حمله کردم، آنها از مقابل من گریختند و راه باز شد که ناگاه دیدم رسول خدا بر اثر زخم های فراوان بی حال بر زمین افتاده اند.... از من پرسیدند: مردم چه کردند: عرض کردم آنان به دشمن پشت کردند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. 🔻در این هنگام گروهی قصد جان پیامبر را داشتند. پیامبر به آنها اشاره کردند و فرمودند: یاعلی! حمله آن ها را پاسخ بده. من نیز آن قدر شمیر زدم تا جمع آنها از هم پاشید و گریختند. رسول خدا فرمودند: یاعلی! آیا صدای فرشتگان را می شنوی زبان به مدح و ثنای تو گشوده اند و فرشته ای به نام رضوان ندا سرداده است «لاسیف الا ذوالفقار لا فتی الا علی» اشک شوق از چشمانم جاری شد و خداوند را بر این نعمت شکر گزاردم. 📘 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد... https://eitaa.com/ghorbani1001
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚫️ ورق_بزنید | عوامل مؤثر روی پرخاشگری نوجوونت رو بشناس! ▪️میر سبحان سادات، روان‌شناس و روان‌درمانگر تو دوره «شیوهٔ مواجهه و مدیریت پرخاشگری در نوجوانان» میگه که توجه به عوامل جسمی و محیطی می‌تونه به کاهش پرخاشگری نوجوانان کمک کنه. https://eitaa.com/ghorbani1001