eitaa logo
•کتابفروشی ارواح🌬
2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
194 ویدیو
17 فایل
سلام به روح سردرگمی که سر از اینجا درآورده ؛) ‌ دستتو بده چهارتا کتاب خوب بدم بهت📚🫴🏼 . . اینجا با هم به دنیای کتابا سفر می‌کنیم چون ما متعلق به این دنیا نیستیم. . پیام سنجاق شده رو حتما ببین!💙 برای گرفتن کتاب‌ات: @ghosts_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
انبیا و پیامبران، در اصل، اشخاص واحدی هستند که مانند ستارگانِ راه شیری، به دنبال هم، در آسمان سرزمین هایِ مختلف، امّا در یک راستا، ظاهر شده‌اند تا انسان‌ها را به سوی مسیر واحدی، هدایت کنند. 📖
دین یک امر همگانی و مشترک بین همه‌ی انسان‌هاست و نه محله‌ای و منطقه‌ای! 📖
مادر که در برابر حرف‌های منطقی ادواردو پاسخی نداشت، نگاهی به ادواردوی جوان کرد و دقایقی به او خیره ماند. ادواردو آرام، استوار و مهربان، به مادر نگریست. امّا انگار مادر، این‌بار زیاد مطمئن نبود که او همان پسر دلبند اوست‌. چشمان زیبا و چهره و اندامی که کاملاً به او شبیه بودند، اما گویی، فرسنگ‌ها با او فاصله داشت، و حتی به پدر نیز شباهت نداشت. 📖
شعری از یک شاعر شرقی را زیر لب زمزمه کرد: « بیاور ساقیا جامی ، که عشق اسان نمود اول ، ولی افتاد مشکل ها.» ادواردو جرعه‌ای از جام عشق را نوشیده بود و راه روشنی در پیش داشت که ارزش تحمل سختی را داشت. 📖
[ به نام خدا. خدایی که قدرتمندتر از ناوگان آمریکاست.] 📖
در آغاز این مسیر ، همواره از خدا کمک خواسته بود. پس باید ، این بار نیز خود خدا در را برایش می‌گشود ، نه اسم و عنوان او! 📖
•🌱 سعی می‌کرد در لابه‌لای افکاری که چکش‌وار در ذهنش فرو می‌کردند، به چیزهایی فکر کند که -امید به زندگی- همراه با -عقایدش- را در او زنده نگه دارد. 📖
•🕊 «ما نیز مهاجریم و باید ضمن بهره بردن از دنیا، همواره برای کوچ سبک‌بال باشیم و ادواردوی عزیز، جالب است بدانی مولوی نیز، نزدیک به این تعبیر را از شیفتگان دنیا دارد و حکایت کسی را نقل می‌کند که بر لبه‌ی چاهی پر از مار، معلق است و تنها امید او، شاخه‌ای است که موش‌ها به سرعت درحال جویدن آن هستند. زنبورانی نیز به گرد او پرواز می‌کنند، و در این میانه، او دست دیگرش را برای برداشتن عسلی که از کندویی آویزان است می‌گیرد که همین باعث سقوطش می‌شود.» 📖
•☁️ شعری از یک شاعر شرقی را زیر لب زمزمه کرد:« بیاور ساقیا جامی، که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها.» ادواردو جرعه‌ای از جام عشق را نوشیده بود و راه روشنی در پیش داشت که ارزش تحمل سختی را داشت. 📖
•🕊 در آغاز این مسیر، همواره از خدا کمک خواسته بود. پس باید، این بار نیز خود خدا در را برایش می‌گشود، نه اسم و عنوان او! 📖
•🔭 ادواردو دریافت که او سعی می‌کند چهرۀ بی‌روح و سردش را پشت رفتار مبالغه آمیزش پنهان کند. 📖
•🌉 آنهایی که مشغول به ظواهر شده و آن را می‌ستایند، به رهگذری مجنون می‌مانند که بر روی پل متحرکی از حرکت باز می‌ماند و شروع به ساختن خانه‌ای کرده، گمان می‌کند تا ابد در آن‌جا باقیست، غافل از اینکه تا ساعاتی دیگر، پل بالا خواهد رفت و ارتباط قطع خواهد شد. شگفت‌انگیز تر اینکه حتی زمانی که متوجه حرکت پل می‌شود، همچنان چراغ عقل را خاموش نگه‌داشته و خود را به دست نوعی شادمانی دروغین می‌سپارد. 📖