•کتابفروشی ارواح🌬
کتاب ها مرا به جاهایی میبردند که در هیچ موقعیت دیگری نمیتوانستم به آنجا بروم، اعترافات افرادی را با من به اشتراک میگذاشتند که تاحالا ندیده بودمشان و درمورد زندگی هایی بودند که هرگز شاهد آن ها نبودم. احساساتی که من هیچوقت قادر به درکشان نبودم و حوادثی که هیچگاه تجربه شان نکرده بودم، همگی در این کتاب ها یافت میشدند. ذات کتاب از پایه و اساس، با نمایش های تلویزیونی و فیلم های سینمایی متفاوت است.
دنیای فیلم های سینمایی، سریال های آبکی و کارتون ها به قدری دقیق بود که هیچ جای خالی ای نداشت که من آن را پر کنم. مثلا در اقتباس سینمایی از کتابی که چنین توصیف شده بود: «یک بانوی موطلایی پاهایش را روی هم انداخته بود و روی کوسنی قهوه ای رنگ در خانه اش که به شکل شش ضلعی بود نشسته بود»، تمام چیزها به تصمیم سازندگان ساخته میشد، از رنگ پوست و حالات صورت گرفته تا حتی اندازه ی ناخن. هیچ چیز برای من باقی نمیماند که بخواهم تغییری بدهم. اما کتاب ها فرق داشتند. آن ها جاهای خالی زیادی داشتند. جاهای خالی میان کلمات و حتی بین سطر ها. میتواستم خودم را درون داستان بچپانم، آنجا بایستم، راه بروم و افکارم را خط بزنم. اصلا اگر معنی کلمات را هم نمیدانستم، مهم نبود. ورق زدن صفحات نیمی از جبهه ی نبرد بود.
#بادام
•کتابفروشی ارواح🌬
اگه هرچیزی رو زیاد تکرار کنی، معنیش رو از دست میده. اوایل احساس میکنی لمش دستت اومده، اما بعد یه مدت احساس میکنی تغییر معنی رو دوست داری و اون رو لکه دار میکنی. آخرسر میبینی که از بین رفته. کاملاً محو میشه تا سفید بشه.
#بادام
•کتابفروشی ارواح🌬
حق با دکتر شیم بود. معمولی بودن سخت ترین راه است. همه فکر میکنند کار راحتی است، اما واقعا چند نفر روی این جاده ی به اصلاح آرام حرکت میکنند؟ این کار برای آدمی مثل من که حتی معمولی به دنیا نیامده بود، به مراتب دشوارتر بود. البته منظورم از غیرمعمولی بودن، فوق العاده بودن نیست. من فقط پسر بچه ی عجیب و غریبی سرگردان در جایی در این دنیا بودم.
#بادام
•کتابفروشی ارواح🌬
هیچ ادمی نیست که نتوان نجاتش داد. این ادم ها هستند که از نجات هم دست میکشند.
#بادام