eitaa logo
•کتابفروشی ارواح🌬
2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
194 ویدیو
17 فایل
سلام به روح سردرگمی که سر از اینجا درآورده ؛) ‌ دستتو بده چهارتا کتاب خوب بدم بهت📚🫴🏼 . . اینجا با هم به دنیای کتابا سفر می‌کنیم چون ما متعلق به این دنیا نیستیم. . پیام سنجاق شده رو حتما ببین!💙 برای گرفتن کتاب‌ات: @ghosts_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
اما مجوز خون و خون ریزی که فقط وجدان صادرش کرده باشه به نظر من... وحشتناک تر از اونه که قانوناً اجازهٔ خون ریزی داده شده باشه.
برای یه هوش بزرگ و یه قلب عمیق، فرار کردن از درد و رنج امکان پذیر نیست.
هر اتفاقی ممکن بود بیوفتد! اما از اندیشیدن به احتمالات پیش رو میترسید و جرأت نداشت بگذارد تخیلاتش زیادی به پیش بروند.
من دارم جدی بهت میگم یکم به فکر خودت باش، شوخی نمیکنم. 📖
نه که مسخره کنم، بلکه اعتراض کنم. هدف خوبی دارم. من میتونم غیرمستقیم برای تبلیغ عقاید کمکی کرده باشم. هر انسانی وظیفه داره به پرورش و تبلیغ عقاید بپردازه و شاید هرقدر این کار رو قاطع تر انجام بده، بهتر باشه. من میتونم یه فکری رو مثل دونه بپاشم... و از همین دونه واقعیت بوجود بیاد. این دیگه مسخره کردن نیست که؟ شاید اول بهشون بربخوره اما بعدش متوجه میشن که من چه خدمتی بهشون کردم. 📖
«شرافتمندانه تر»، «بزرگوارانه تر»! همهٔ این ها تعصبات قدیمی و از مُد افتاده است که من نفی میکنمشون. هرچیزی که به درد آدم بخوره، شریفه. من فقط همین یه کلمه رو میفهمم: فایده! میتونید هرچقدر دلتون میخواد زیرلبی بخندید، اما همینه که هست. 📖
و آیا من آماده هستم؟ خودم این رو میخوام؟ میگن لازمه که من رنج بکشم! اصلا این رنج کشیدن های بی معنی چه فایده ای داره؟ بعداً که زیر سختی و حماقت له شدم و بعد از بیست سال زندان با اعمال شاقه مثل یه پیرمرد ضعیف شدم، یعنی اون موقع بهتر میفهمم که فایده این چیز ها چی بوده؟ و اون موقع برای چی باید زندگی کنم؟ 📖
من بدجنسم، خودم میدونم. اما چرا اونها انقدر منو دوست دارن اگه من لیاقتشو ندارم؟ اوه، اگه فقط میشد تنها باشم و هیچکس منو دوست نداشت و من هم هیچوقت کسی رو دوست نداشتم چقدر عالی میشد! 📖
تنها وجود دا‌شتن برای او همیشه کم بود؛ همیشه بیشتر میخواست. 📖
به هم سلولی هایش نگاه میکرد و برایش جای تعجب بود که آنها چگونه آنقدر عاشق زندگی هستند و زندگی برایشان ارزش دارد. به نظرش میرسید در زندان آن را بیشتر دوست دارند و قدر زندگی شان را بیشتر میدانند تا آزادی. 📖
شرمسار بود فقط بخاطر اینکه کورکورانه و احمقانه، بدون امید به دست محکومیت سرنوشتی کور نابود شده و مجبور بود در مقابل «حماقت» تسلیم شود تا بلکه هرجور است به آرامش برسد. 📖
تنها وجود دا‌شتن برای او همیشه کم بود؛ همیشه بیشتر میخواست. 📖