این جان و دل و دیده پیِ دیدنِ اوست
جان و دل و دیده را به دیدار دهیم...
#هوشنگ_ابتهاج
گر سوختنم باید، افروختنم باید
ای عشق بزن در من، کز شعله نپرهیزم...
#هوشنگ_ابتهاج
خوشا صبحی که چون از خواب خیزم
به آغوش تو از بستر گریزم
گشایم در به رویت شادمانه
رخت بوسم ، به پایت گل بریزم
#هوشنگ_ابتهاج
گفتی اگر دانی مرا
آیی و بستانی مرا
ای هیچگاه ناکجا !
گو کی، کجا بستانمت؟!...
#هوشنگ_ابتهاج
گفتی اگر دانی مرا
آیی و بستانی مرا
ای هیچگاه ناکجا !
گو کی، کجا بستانمت؟!...
#هوشنگ_ابتهاج
این جان و دل و دیده پیِ دیدنِ اوست
جان و دل و دیده را به دیدار دهیم...
#هوشنگ_ابتهاج
ارغوان میبینی؟
به تماشاگه ویرانی ما آمدهاند...
ماندهایم تا ببینیم نبودن را
آخر قصه شنودن را
پشت این پنجرهی بسته هنوز
عطر آواز بنان مانده است
شهریار اینجا
شعر نقاشش را خوانده است
آن شب افشاری
با کسایی و قوامی و ادیب
تا قرایی و فرود
وان درآمد از اوج
شجریان، لطفی
چه شبی بود، دریغ
زندگی روی از این غمکده گردانیده است
ارغوان
در و دیوار غریب افتاده، چه تماشا دارد؟
#هوشنگ_ابتهاج
زمانه قرعهی نو میزند به نام شما
خوشا شما که جهان میرود به کام شما
#هوشنگ_ابتهاج
آن همه فریاد آزادی زدید
فرصتی افتاد و زندانبان شدید
آن که او امروز در بند شماست
در غم فردایِ فرزند شماست
#هوشنگ_ابتهاج