eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
819 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
3هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹اگه یادتون باشه قصه علامه طباطبایی و اون مرد هندی رو گذاشتیم. 🌹 حالا یکی از دوستانمون اون قصه رو تبدیل به یه زیبا کرده. تقدیم میکنیم.
"قدرت بی نظیر" بخش اول 🔷 این بار هم خوشحال و راضی از جا برخاست و لبخند مغرورانه ای زد... در برابر جشمان متعجب حضار بادی به غبغب انداخت و گام های درشتی تا درب ورودی برداشت و سریع خارج شد.. 💢 می دانست که مردم مدتی در شوک باقی خواهند ماند و بعد که دنبالش می گردند، اورا نخواهند یافت.. خودش را در حدی نمی دید که بخواهد جواب آنان را بدهد.. بلند قد و لاغر بود. چشمان درشت عقابی داشت و سبیل هایی که دوسرش تا پایین لب هایش می آمد. لباس سفید بلندی بر تن می کرد و همواره سعی در نگه داشتن دستها در آستین لباسش داشت.. می خواست متفاوت جلوه کند. 🔶 هرچه که نباشد، او از همه برتر بود. و این را همه باید می فهمیدند. 🚨 مدتی بود که از گوشه و کنار چیزهایی درباره (ایران) به گوشش می رساندند. می گفتند آنان شیعه مذهبند و ادعای برتری دارند. و او مهیای عزیمت به ایران بود. مگر می شود کسی در جهان جرئت رویارویی با او را به خود راه بدهد و ادعای برتری کند؟ نه! امکان ندارد.. مسعود، شاگرد ایرانی اش، را به او معرفی کرد. به عنوان شهر متعصب ترین شیعه های ایرانی... و او همراه با مسعود و دو شیخ سنی، اکنون در قم به دنبال سردمدار این ایرانیان متعصب می گشت.. 🔷 مسعود بعد از جست و جوی بسیار، به یک نام رسید: محمد حسین طباطبایی ✔️ او خوشحال و راضی خودش را به استادش رساند و با هیجان گزارش داد: او را علامه می نامند، چون در علم و دانش نظیر ندارد...معروف است و پرقدرت..حریف قدرتمندی برای شما خواهد بود! و برق خوشحالی را در چشمان استادش دید..💥 از آن روز، کار مسعود شده بود سر زدن به دوست و قوم و خویش و آشنا،بلکه بتواند راهی پیش پای استادش بگذارد، برای ملاقات دانای شیعه... می گفتند او به این چیزها اعتقاد ندارد و حاضر نیست استادش را ببیند..ولی مگر او جرئت داشت این را به استادش بگوید؟ آسمان و زمین را به هم می ریخت و کشورشان را به آتش می کشید! 🔶 باید راهی پیدا می کرد..وگرنه اعتماد استاد به او ، مویی باریک می شد که به نسیمی بند است... و در این صورت، تمام سالهای عمرش را که کوشش کرده بود تا راز استاد را بفهمد، جلوی چشمانش دود آتش می شد و به هوا می رفت.
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
"قدرت بی نظیر" بخش اول 🔷 این بار هم خوشحال و راضی از جا برخاست و لبخند مغرورانه ای زد... در براب
بخش دوم 🔷دست به دامان محمد شد. دوستی قدیمی و مهربان که هیچگاه لطفش را دریغ نکرده بود. محمد اما، می دانست که علامه ثانیه های عمرش را صرف این فرعون نماها نمی کند . با این حال روی مسعود را زمین نینداخت. و متقابلا، علامه هم، روی او را! این شد که حالا، 💢 مرتاض مغرور هندی، مقابل علامه نشسته است و ایشان، مشغول نوشتن هستند. کنار علامه محمد و شیخ حامد نشسته اند و کنار مرتاض مسعود و هندیان اهل سنت.. و هر پنج نفر، با دقت به مرتاض و علامه می نگرند تا مغلوب را پیدا کنند. سکوت طولانی می شود. کار بالا می گیرد. علامه هم چنان مشغول نوشتن است. 💢 گه گاهی سرش را بالا می گیرد و نگاهی به مرتاض می اندازد. و نگاه علامه همان و فریاد های ممتد مرتاض همان! او هربار خودش را جمع و جور می کند و به خودش مسلط می شود و مدتی طول می کشد تا غرور برباد رفته اش را جمع و جور کند. ⭕️ در این میان، فقط مسعود می داند چه اتفاقی در حال رخ دادن است. استاد، از همه توان و نیروهای شکست ناپذیرش استفاده می کند تا تمرکز علامه را به هم بریزد، و در نگاه این مرد، چیزی است که همه نیروهای استاد را پراکنده می کند و استاد را به ضعف می کشاند. اما چیزی که نمی داند و نمی تواند بفهمد، این است: چرا؟ چرا چشمان علامه، بر تمام نیروهای استاد خط بطلان می کشد؟ چرا؟ آن هم استادی که سالها تلاش کرده تا به اینجا رسیده. سالها اعتصاب کرده و به اینجا رسیده. سالها سختی کشیده تا به این جا رسیده. نظیر این استاد، در تمام چین و ماچین پیدا نمی شود. هیچ مرتاض دیگری تا به حال نتوانسته اورا مغلوب کند. پس این مرد! او چه نیرویی دارد؟ چه طور سالها زحمت استادش را به باد فنا می دهد؟ نکند استادش! نه! امکان ندارد! استاد قطعا محق است! قطعا راه او حق است! پس چرا این مرد؟ 💢🚨 مسعود در همین افکار بود که با صدای فریادی از جا پرید. مرتاض مغلوب شده بود! 🔥 او فریاد می کشید و چنگ بر موها می انداخت که این کیست که می تواند نیروهای مرا دفع کند! چه کرده که می تواند زحمت های مرا بر باد دهد؟😡 شیوخ اهل سنت، سعی می کردند او را آرام کنند و غرور شکسته اش را ترمیم کنند. اما مسعود! او کلاه مرتاضان را کنار دست استاد گذاشته بود، خال هندی اش را جدا کرده بود و از آنجا خارج شده بود. 💞 در راه ، به خودش قول داده بود که ماه شود و از خورشید قدرت علامه، نورانی.... مسعود، در راه، از عمر به باد رفته اش،پشیمان و متاسف بود....
4_5958429531562837216.mp3
3.34M
⭕️ بچه مثبت نباشیم!!! خوبی های دین که مثل بچه مثبتا نیست.... استاد پناهیان با دقت گوش بدید.👌 امیدوارم هیچکدوممون نخوایم بچه مثبت باشیم!!!😊 🌹@gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩«اذا مات العالم‌ الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمة لایسدها شیء» 🍃وقتی عالمی فقیه، فوت کند در اسلام رخنه و حفره‌ای ایجاد می‌شود که هیچ چیزی نمی‌تواند جای آن را پر کند. پیامبر اسلام (ص) ▪️◾️روح عالیقدر مرجع بزرگ شیعیان جهان، حضرت عصر امروز به ملکوت اعلی پیوست.◾️▪️ 🔘تشکیلات این ضایعه عظیم را خدمت امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خامنه‌ای و بیت معظم له و تمامی شیعیان و مقلدان ایشان تسلیت عرض می‌نماید. 🥀@gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🚩«اذا مات العالم‌ الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمة لایسدها شیء» 🍃وقتی عالمی فقیه، فوت کند در اسلام رخنه و
پیام تسلیت رهبر انقلاب اسلامی در پی رحلت آیةالله آقای حاج سید محمدعلی علوی‌گرگانی ▪️رهبر انقلاب اسلامی در پیامی رحلت عالم ربانی آیةالله آقای حاج سید محمدعلی علوی‌گرگانی را تسلیت گفتند. متن پیام به این شرح است: بسم الله الرّحمن الرّحیم ▪️رحلت عالم ربّانی آیةالله آقای حاج سید محمدعلی علوی‌گرگانی رضوان‌الله‌علیه را به حوزه‌ی علمیه‌ی قم و به همه‌ی شاگردان و ارادتمندان و مقلدان ایشان بخصوص به مردم مؤمن گلستان که ارادت ویژه به این بزرگوار و والد محترمشان مرحوم آیةالله آقای حاج سیدسجاد علوی داشتند، و بالأخص به خاندان گرامی و فرزندان مکرّمشان تسلیت عرض میکنم. این مرجع معظم در قضایای گوناگون انقلاب و مسائل کشور همواره وفادارانه در کنار مردم و پشتیبان نظام مقدس بودند و خدمات ارزشمندی کرده‌اند که موجب فیض و رحمت الهی است ان‌شاءالله. از خداوند متعال علو درجات ایشان را مسألت میکنم و امیدوارم با اجداد طاهرینشان محشور گردند. سیّدعلی خامنه‌ای ۲۴ اسفند ۱۴۰۰ 🥀@gilan_tanhamasir
💢 زیردریایی‌های نیروی دریایی سپاه برای نخستین بار رونمایی شد 🔹 مراسم الحاق تجهیزات تخصصی دفاعی شناوری، موشکی و زیر سطحی به نیروی دریایی سپاه امروز با حضور فرمانده کل سپاه، فرمانده نیروی دریایی سپاه و جمعی از فرماندهان و مسئولین عالی‌رتبه نیروهای مسلح برگزار شد. 🔹 ماندگاری و تاب‎آوری،‌ افزایش سرعت تا ۹۵ نات و همچنین قابلیت حمل و شلیک موشک از ویژگی‌های منحصر به فرد شناورهای جدید راکت انداز، موشک‎انداز و شناسایی نیروی دریایی سپاه است. 🔹 ارتقای بُرد و قابلیت مانورپذیری موشک‎ها ،گریزپذیری از جنگ الکترونیک و افزایش قدرت انفجار و تخریب نسبت به سامانه‎های قبلی نیز از ویژگی‎های سامانه‎های جدید موشکی الحاق شده به نیروی دریایی سپاه است. 🔹 برای نخستین بار زیرسطحی‌های هوشمند به سازمان رزم نیرو الحاق شدند که آغاز فصلی جدیدی از توان و قدرت نظامی در مأموریت‎ها به شمار می‎رود. 🇮🇷@gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت351 ❣میز ناهار خوری، وسط سالن گذاشته شده بود و رویش یک کیک دو طبقه بو
🌹🍃گاهی تو مراحل این بازیا اونقدر آه و ناله می‌کنیم و در جا میزنیم که گاهی سالها تو یه مرحله از امتحان خدا می‌مونیم.. تصادف خودت رو در نظر بگیر، وقتی همه چیز رو کنار هم می‌چینی حتی گاهی خودت زودتر، می‌تونی بعضی اتفاقها رو پیش بینی کنی. سعیده آهی کشید. –درسته، ولی احساس آدم واقعا گاهی دست خودش نیست. نمی‌تونی بی‌خیالش بشی. –آره‌خب، کارهای مامان برای مهار همین احساساتم خیلی کمک کرد. به نظرم هر مشکلی راهی داره که اولین راهش مبارزس. نباید ضعف از خودت نشون بدی، وگرنه اون مشکله بهت غلبه میکنه. سعیده من نمی‌خوام هدف زندگیم گم بشه. گاهی خواست خدا چیزی غیر از خواست ماست، باید رد بشیم. باید جلوی قانون خدا سر کج کنیم. نباید بگیم خدایا چرا؟ فقط باید بگیم چشم. سعیده سرش را به بازویم تکیه داد. –همیشه به این جمله خاله فکر می‌کردم. یادته؟ می‌گفت بنده‌ی خدا باشید. اون موقع‌ها فکر می‌کردم منظورش همین نماز و حجاب و واجباته. ولی بعد به مرور فهمیدم اینا یه جزییشه، بندگیت وقتی معلوم میشه که تو اوج درد نباید داد بزنی، تو اوج عاشقی باید کنارش بزاری. آره حرفهات رو قبول دارم. ولی خیلی سخته. اصلا شاید به خاطر سختیش هر کسی نمی‌تونه بندگی کنه. بعد صاف نشست و لبخند زد. –البته اگه فکر کنیم همه‌ی اینا بازی خداست و یه جورایی سرکاریه و می‌گذره یه کم کار آسونتر میشه. 🌹🍃بعد روبرویم نشست. –مهم اینه که الان راضی هستی. یه چیز دیگه این که کمیل خیلی دوستت داره. –امیدوارم لیاقت عشقش رو داشته باشم. –معلومه که داری. جشن با بامزه بازیهای بچه های زهرا و ریحانه خیلی خوش گذشت. کمیل کیک را برای تقسیم به آشپزخانه برد و با اشاره از من هم خواست که همراهش بروم. کیک بالا را جدا کرد و اشاره به کیک پایین کرد و گفت: –بیا ببین این مخصوص خودم و خودته، بالاخره توانستم نوشته اش را بخوانم. "خوش آمدی به دلم که حریمِ خانه‌ی توست." بعدگوشه ی کیک به شکل کج خیلی ریز نوشته بود: "آن روز که رفتی ،آمدنت را باورداشتم." پس می‌خواست فقط من نوشته ها را بخوانم که استتارش کرده بود. در آشپزخانه روی قالی نشستیم و با کمیل کیک را تقسیم کردیم و داخل پیش دستیها گذاشتیم. بچه های زهرا خانم به کمک داییشان آمدند و پیش دستی ها را داخل سینی گذاشتند و برای مهمانها بُردند. آنقدر مطیع و گوش به فرمان کمیل بودند که به کمیل حسودیم شد. آخر سر هم کمیل همانطور که قربان صدقه‌شان می رفت تکه‌ی بزرگی از کیک برایشان در بشقاب هایشان گذاشت وگفت: –بیایید دایی جان برای شما سفارشی گذاشتم. 🌹🍃 در حال خوردن کیک گفت: –راستی راحیل من فردا میرم یه سری به شرکت میزنم و میام. –مگه با هم نمیریم؟ –نه، جنابعالی تا من بیام می شینی چمدون می بندی که تا امدم راه بیوفتیم بریم. باتعجب گفتم: –کجا بریم؟ –شهرستان دیگه. پاگشا و این حرفها. میخوان جلوی پات گوسفند پخ پخ کنن. –خب یه خبر میدادی، من که اینجا لباس ندارم. –چرا داری، به مامانت گفتم هرچی لازم داری بیاره. نمی دانستم تعجب کنم یا ذوق. –می گم بهت رئیسی میگی نه. ببین مثل رئیسا چقدر حواست به همه چی هست و همشم دستور میدی. به آدمم هیچی نمی‌گی.گفت: –به اون میگن مدیرت کردن نه ریاست عزیز من. –حالا چه فرقی داره، مدیرت جدیدا مد شده و گرنه همین مدیرا رو قبلا می گفتن رئیس. بلند خندید و گفت: –در ضمن من هیچ وقت به شما دستور نمیدم. –پس چی کارمی کنی؟ الان من دلم می خواد فردا باهات بیام چرا اجازه نمیدی؟ اسم این کار چیه؟ مهربان نگاهم کرد. بعد لبهایش راجمع کرد وگفت: –فکرکنم زورگویی باشه. گفتم: چقدرم به هیکلت زورگویی میادا. باخنده گفت: –باشه عزیز من. مهمونا که رفتن. با هم چمدونو جمع می کنیم و فردام دوتایی میریم. الان خوبه؟ –آفرین، الان شدی یه رئیس مهربون. –این زبونت کجا بوده تو این مدت رو نمی کردی؟ –همونجا که این مهربونیها و بامزگیهای تو بوده. –دلم می‌خواد از این کیک فردا برای شقایق هم ببرم؟ –فقط یادت باشه از زندگی شخصیمون تو شرکت حرف نزنیا. ✍ ...
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت352 🌹🍃گاهی تو مراحل این بازیا اونقدر آه و ناله می‌کنیم و در جا میزنیم
🌹🍃قبل از این که سفره ی شام را بیندازیم کمیل پسرهای خواهرش را فرستاد تا پدرشان را صدا بزنند. ولی او نیامد. گفته بودکه سرش درد می کند. زهرا آرام کنار گوش کمیل گفت: –داداش اگه خودت بری بهش بگی میاد. کمیل ابرویی بالا داد و گفت: –من که دیروز تو حیاط دیدمش دعوتش کردم. زهرا خانم شرمنده گفت: –می دونم، اما اخلاقش رو که می دونی چطوریه. یه کم کینه‌ایه؟ کمیل همانطور که تکیه‌اش را از کابینت برمی داشت گفت: –آخه کینه چی آبجی؟ خودتم می دونی سرمایه ی اولیه ی این خونه مال خودم بوده. بقیه‌ی پولشم که بابا داد قرارشد زمینی که توشهرستان دارم بفروشه به جاش برداره. حالا بابا اون زمین رو نمی فروشه تقصیرمنه؟ –می دونم داداش. حق با توئه. چیکارش کنم اونم اینجوریه دیگه. میخوای اصلا نرو ولش کن غذاش رو براش می فرستم. –نه خواهر من، تو بخوای من میرم دنبالش. ولی آخه داره اشتباه می‌کنه. یعنی من می خوام حق خواهرم رو بخورم؟ بعد نفسش را محکم بیرون داد و بلند شد و رفت. زهرا خانم سرش را تکان داد و گفت: –می بینی راحیل، توقعات عجیب اصغر آقا رو می‌بینی؟ برای دلداری‌اش گفتم: –نگران نباشید. کمیل راضیشون می کنه. 🌹🍃–میدونم، کمیل تکه به خدا. همیشه کوتا میاد. میدونم به خاطر زندگی منه. حواسش به همه چی هست. اصلا همین که ما رو آورده پیش خودش از بزرگواریشه. وگرنه اینجا رو میداد اجاره، بهترین پرستار رو واسه بچش می‌گرفت. داداشم اهل مداراست. به تنها کسی که فکر نمیکنه خودشه. راحیل باور کن از وقتی فهمیدم به تو علاقه داره روز و شب براش دعا می کردم که به خواستش برسه. بعد آهی کشید و ادامه داد: –داداشم از زن اولش که شانس نیاورد، زنش تو همون چندسال پیرش کرد. از بس که خیره سر بود، ولی بازم کمیل باهاش راه میومد. خدا رحمتش کنه. قسمت اونم اونجوری بود دیگه. بعد با لبخند ادامه داد: –کمیل خیلی خاطرت رومی خواد راحیل، این روزا خیلی خوشحاله. به نظرم خدا تو رو به خاطر صبر و مهربونیش سر راهش قرار داده. همان لحظه کمیل و شوهرخواهرش یاالله گویان وارد شدند. زهرا زیرلب قربان صدقه ی برادرش رفت و من به این فکر کردم که چرا بعضی از آدمها همیشه ی خدا از همه طلبکارند. شب از نیمه گذشته بود. با کمک پدر و مادر کمیل خانه را مرتب کردیم. پدر کمیل پیرمرد مهربان و خون گرمی بود. هر وقت صدایم می کرد، یک پسوند بابا پشت اسمم می آورد. این جور صدا کردنش را خیلی دوست داشتم. شاید او هم می دانست که دختری که پدر ندارد چقدر تشنه‌ی شنیدن این کلمه است. 🌹🍃بعد از تمام شدن کارها حاج خانم گفت: –من با ریحانه تو اتاق می خوابم شب بخیر. پدرکمیل اشاره‌ای به من کرد و گفت: –بیا یه کم بشین بابا خسته شدی. کنارش روی مبل نشستم وگفتم: –آقاجون به خاطر امروز ممنون خیلی زحمت کشیدید. –کاری نکردم بابا. من از تو ممنونم به خاطر شادی که تو این خونه آوردی. بعددستم را دربین دستهای زحمت کشیده اش نگه داشت. دستهایی که با لمسش فهمیدم تمام عمر کار کرده‌ است. –همه‌ی نگرانی که برای ریحانه داشتم همون بار اول که دیدمت بر طرف شد وبه خاطر وجوت هزار بار خدارو شکرکردم. بعد آهی کشید. –راحیل بابا، من تا وقتی زنده ام برات دعا می کنم. می دونم که تو برای ریحانه از مادر خودشم بیشتر مادری کردی ومی کنی. زهرا همیشه تعریفت رو می‌کنه. تو با زهرای من برام فرقی نداری. بعد نگاهش را درچشم هایم چرخاند و با لبخند گفت: اگه کمیل اذیتت کرد به خودم بگو. هر دو خندیدم و کمیل که تشک پدرش را مرتب می کرد. پرسید: –چی می گید شما دوتا؟ راحیل نکنه داری زیر آب منو می زنی؟ دوباره خندیدیم. به این فکرکردم که چقدرخوب است خانواده همسرت دوستت داشته باشند و برای داشتنت خدا را شکرکنند. 🌹🍃هر دو کنار چمدان نشسته بودیم ولباسهایمان را مرتب در چمدان می چیدیم که نگاهم کرد –کمیل. –جانم عزیزم. –یه سوال بپرسم راستش رو میگی؟ لبهایش راکمی کج کرد و گفت: –کی دروغ شنیدی؟ –نه، منظورم اینه بدون ملاحظه جواب بده. –خدا به خیر بگذرونه، بپرس. –تو که می‌تونستی طبقه‌ پایین رو اجاره بدی و با پولش برای ریحانه یه پرستار تمام وقت بگیری، احتیاجی هم به من و زهرا نداشته باشی. چرا این کار رو نکردی؟ –چی شده که اینو می‌پرسی؟ –همینجوری. همانطورکه وسایل خطاطی‌اش را در چمدان می‌گذاشت گفت: –از کجا پرستاری مثل تو پیدا می کردم؟ –قرار شد راستش رو بگی دیگه. یک تابلوی زیبا را که با خط خودش نوشته بود داخل چمدان گذاشت. –خب می‌خواستم زهرا زندگی بهتری داشته باشه. اونجا خونشون خیلی هم کوچیک بود و هم خارج از شهر براشون سخت بود. می دونستم اگه یه بهانه‌ی اساسی برای آمدن خواهرم و خانوادش به اینجا نداشته باشم ممکنه غرور شوهرش جریحه داربشه و کلا نیاد اینجا زندگی کنه و بهش بگه نمی خوام زیر بلیط برادرت باشم. ✍ ...
🔥چهارشنبه سوری قرآنی مدرن 💥اشتباهات خود را بسوزانید ^_^ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً ✓تحریم 8 💥کینه ها و نفرت ها را بسوزانید ^_^ وَ لا تَجْعَلْ فی‏ قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا... ✓الحشر : 10 💥بدی ها را بوسیله خوبی ها بسوزانید ^_^ وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ ✓فصلت : 34 💥گناهان را با صدقه بسوزانید ^_^إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَكُمْ ✓ البقرة : 271 🌹@gilan_tanhamasir
إنّی اُحبُّ هر چه که دارد هوای تو شرمنده‌ام قدم نزدم جای پای تو إنی برئتُ هر که بخواند به جز تو را إنی عجبتُ هر که ندیده عطای تو 😍 🌸💚 (عج)🎉✨ 🎊❣️✨ 🌙 🌹@gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلااااام و دروود خدمت تک تک شما عزیزان ☺️🌺 صبح بر شمـــــــــا خوش وخــــــــــرم روز زیباتون مملو از روشنی و بندگی باشه 🌺 الهی که حال دلتون خووووب و پُر از آرامش الهی باشه🤲✨ ایام نورانی و پر برکت ماه شعبان هست و در آستانه فرا رسیدن نیمه شعبان هستیم ، پیشاپیش میلاد آخرین ذخیره‌ی امامت و ولایت هستیم رو خدمت شما سروران عزیزم تبریک و تهنیت عرض می‌کنم 😊💐 ان شاءالله همگی با هم ذیل توجهات آقا صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف و در خدمت و در رکاب ایشان باشیم🤲 🌹 💝 🌹@gilan_tanhamasir
🌹 حضرت علی(ع) : عقل صاحب و فرمانده لشکر رحمان است و هوای نفس فرمانده لشکر شیطان و هریک از این دو می خواهند نفس را به سوی خود کشانند ، پس هریک پیروز گردد نفس در اختیار او خواهد بود. 🔻کارگروه تخصصی 🆔@Gilan_tanhamasir http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅چطور زندگیمون رو افزایش بدیم هر کی میخواد پولدار بشه گوش بده! استاد پناهیان 🎁@gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انواع بذر سبزه عید و زمان کاشت هرکدام⏬   شاهی: آن را با دو برابر آب برای چند ساعت خیس کنید. ۶ روز زمان می‌برد تا بذرها کامل شوند. خرفه: خرفه رشد سریعی دارد و البته لازم هم نیست زیاد بلند باشد، زیرا بافت ریز و پنبه‌ای دارد. آن را ۳ تا ۴ ساعت بخیسانید و ۱۰ روزه یک سبزه زیبا داشته باشید. یونجه: بذر یونجه هم خیلی زود رشد می‌کند و آماده می‌شود. یک روز کامل آن را در آب خیس کنید. بذرهایی که لازم است حدود 6 تا 8 ساعت خیس بخوردند:⏬ نام بذر: یونجه مدت زمان جوانه زدن: 5-6 روز نام بذر:شنبلیله مدت جوانه زدن: 3-4 روز نام بذر: تربچه مدت جوانه زدن: 4-5 روز نام بذر: کنجد مدت جوانه زدن: 1-2 روز بذرهایی که لازم است 24 ساعت خیسانده شوند:⏬ نام بذر: نخود مدت زمان جوانه زدن:3-4 روز نام بذر: آفتابگردان مدت جوانه زدن:1-2 روز نام بذر: چاودار مدت جوانه زدن: 2-3 روز نام بذر: ارزن مدت جوانه زدن: 3-4 روز ادامه ... ⏬ 🌱@gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
انواع بذر سبزه عید و زمان کاشت هرکدام⏬   شاهی: آن را با دو برابر آب برای چند ساعت خیس کنید. ۶ روز
نحوه کاشت انواع بذر سبزه عید:⏬ بعد از اینکه بذر گیاه مدت زمان کافی خیس خورد، بذرها را داخل پارچه نخی یا گونی پیچیده و مرطوب نگه دارید و مدام جا به جا کنید تا دانه‌ها یکنواخت جوانه بزند. دانه‌های جوانه زده را به ظرف مورد نظر برای سفره هفت سین خود انتقال دهید و تا چند روز روی انها را با پارچه نخی نمدار بپوشانید. یکی دو روز بعد که جوانه‌ها کمی رشد کرده و قد کشیدند، پارچه را بر دارید. سبزه خود را به مکانی دور از تابش نور مستقیم خورشید انتقال دهید و آن را در هوای خنک نگهداری کنید تا سبزه شما پر پشت و پر رنگ شود. توضیح این نکته ضروری است: چنانچه تمایل دارید روی سطوح شیب‌دار، کوزه، عروسک و یا ماکت‌های مختلف سبزه عید خود را سبز کنید باید از بذرهای لعاب دار مانند بذر خاکشیر،  شاهی، خرفه و منداب (کیکوج) استفاده کنید.  ویژگی این بذرها این است که بعد از خیس شدن حالت ژله ای به خود می‌گیرند و به همین دلیل قابلیت چسبندگی روی سطوح مختلف (حتی سطوح عمودی) را دارا می‌باشند. نکاتی برای پر پشت شدن سبزه عید نوروز⏬ ۱- از ظروف فلزی برای سبز کردن سبزه استفاده نکنید. ۲- استفاده از ظروف سفالی و در درجه دوم چینی، نتیجه بهتری خواهد داشت تا ظروف پلاستیکی. ۳- از هر بذری که استفاده می‌کنید حتماً با توجه به مدت گفته شده بگذارید خیس بخورد. ۴- بهترین روش آبیاری برای سبزه عید غبارپاشی است. روش‌های غرقابی خیلی مناسب این نوع سبزه نیست. ═════●⃟ 🌱 ⃟●᪥᪥᪥════
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"بسم الله الرحمـــــن الرحیم" سلام و ادب خدمت شما بزرگواران شبتون پر از مهر خداوند باشه🌹 💠 با نام و یاد خدا میریم سراغ تدریس مبحث جذاب ✨🌷✨🌷✨
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#کنترل_ذهن برای تقرب 50 یه نکته ای رو در مورد بحث قانون جذب عرض میکنم دقت بفرمایید. 🔷 ببینید ما به
برای تقرب 51 🔵 گفته شد که انسان باید بتونه ذهن خودش رو کنترل کنه. در واقع باید یه عمر تمرین کنیم تا هم به موفقیت های دنیایی برسیم و هم به دنبالش لذت نعمت های آخرتی رو بچشیم
🚨 اگه انسان در طول زندگی خودش به کنترل ذهنش نپردازه، یه اتفاق تلخ و وحشتناک براش می افته... موقع مرگ... میدونید که موقع مرگ دیگه کنترل ذهن، دست انسان نیست... دیگه تموم شد... 💢 اگه خدای نکرده گاهی توی دلت نسبت به خدا یه حرف منفی میزنی، موقع مرگ همون ها یادت میاد. 😒