eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
854 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 امام رضا ( علیه السلام ) : خداوند برای دردمندان و معلولان جایگاه رفیعی در بهشت قرار داده است. 📚(گزیده کافی، ج۱، ص۲۲۸) 💐۱۲ آذر ، روز جهانی معلولین گرامی باد💐 💠@Gilan_tanhamasir
📝 جنگل از عطر نفس های تو سرشار شده 🌸جنگل از عطر نفس های تو سرشار شده 🍃در دلت غصه ی یک ایل تلنبار شده 🌺در کمین تو نشستند همه کرکس ها 🍃با تو ماندند ولی لشکر دلواپس ها 🌸دلت از این همه نیرنگ به درد آمده است 🍃باز هنگامه ی خونین نبرد آمده است 🌺شهر زیر لگد چکمه ی استبداد است 🍃“آنچه البته به جایی نرسد فریاد است” 🌸آتش فتنه همه زیر سر قزاق است 🍃دلت آیینه ی صدها نه، هزاران داغ است 🌺همه ی قدرت طوفان به خروشش باشد 🍃مرد آن است که یک کوه به دوشش باشد 🌸مرد آن است که با ظلم زمان بستیزد 🍃مرد آن است است که از خواب گران برخیزد 🌺میرزا! وقت قیام است ، بگو یا مولا 🍃تو که هر لحظه گره خورده دلت با مولا 🌸آخرین حرف و رجزخوانی اول با توست 🍃میرزا ! رهبری نهضت جنگل با توست 🌺جمع کن لشکر یاران وفادارت را 🍃تا که آغاز کنی نهضت بیدارت را 🌸شور در سینه ی خاموش زمان می ریزد 🍃آنکه در راه وطن مثل تو بر می خیزد 🌺بعد ازاین مثنوی ام غرق جنون خواهد شد 🍃بیت هایش همه آتش، همه خون خواهد شد 🌸بعد از این شعر فقط توپ و تفنگ و جنگ است 🍃بعد از این ، آه…دل رشت برایت تنگ است 🌺صبح تاریک و پر از وحشت آذر ماه است 🍃 بعد از این بغض غریبانه ی تو در دراه است 🌸برف پوشانده تن داغ چو خورشیدت را 🍃مرگ اما نگرفته تب امیدت را 🌺زنده ای، مرده دلان از تو اگر بی خبرند 🍃مرده آن است که نامش به نکویی نبرند 🌸اما رشتی جغلان گوش به فرمان ایساییم 🍃تی وسی میرزا کوچیک با دیل و باجان ایساییم 🌺فاتحه خواندم و پیچیده به زیر مهتاب 🍃باز هم عطر تو در صحن سلیمان داراب 🌸شعر ما گرچه نبوده ست در اندازه ی تو 🍃سربلندیم به نام تو و آوازه ی تو ☔️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔗🎥 🔶 میرزا کوچک، مظلوم بود و مظلوم مانده است 🔸بخشی از خطبه‌های نماز جمعه 🔸مشاهده و دریافت این کلیپ در کیفیت های مختلف 👇 🔗🎥 https://aparat.com/v/sGCJI 🙏🌷 •┈••┈•••┈•✾••┈••┈••┈• 💠@Gilan_tanhamasir
✨ پویش کوچک جنگلی 🗓 از ۷ آذر لغایت ۱۵ آذر ۱۴٠۱ 🕌 به سه نفر از شرکت کنندگان به قید قرعه کمک هزینه سفر به مشهد مقدس تقدیم می‌گردد. 💢 شرکت در پویش و دریافت فایل از طریق سایت زیر: http://pooyeshmirza.ir 💠@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷را نداشتند. به اين دليل پذيرفتند كه هم حاج علی يك كمكی و نظارتی به عنوان هم وطن نسبت به ما داشته باشد و هم فعلا پول اجاره را نپردازيم.›› 🌷پدر ادامه دادند : ‹‹آقا بيژی جون نمی دانم می توانی تصور كنی كسانی كه تا ديروز عزت و برو و بيايی داشتند امروز ساكن اتاق سرايدار قنسول گری شوند؟ نگاه ها اشاره ها و حرف های اعضای سفارتخانه ها و خانواده ی آن ها خرد كننده بود. ولی چه می شد كرد؟ 🌷چاره ای جز تحمل نبود. تازه شانس آورديم كه حاج علی جانشين قواس قنسول گری هم شد چون اسلحه به كمر می بست كسی در كوچه و خيابان جرات نمی كرد به ما چپ نگاه كند. حاج علی به شوخی به من و برادرم می گفت: اگر كسی شما را اذيت كند من يك لقمه ی چپش می كنم 🌷‹‹حاج علی مثل يك بزرگتر هميشه مواظب ما بود و به مادر و ما خيلی احترام می گذاشت اما بر عكس حاج علی عيال او زن بسيار بدخلقی بود و فرصتی پيدا كرده بود تا ذات اصلی اش را بروز بدهد. برخلاف اخلاق ظاهری سابقش مرتب با مادرمان دعوا می كرد كه چرا بچه هايت اين جا می دوند؟ چرا بوی غذا راه انداخته ای؟ چرا لباس هايتان را اين جا شسته ای؟ و چرا چنين و چنان.›› با عجله و كنجكاوی از پدر پرسيدم: .. ادامه دارد... 🌹@Gilan_tanhamasir
🌷پس خرجی شما مادربزرگ و عمو جون از كجا تامين می شد؟ خرج لباس و غذا و...؟ پدر در حالی كه به ساعتشان نگاه می كردند گفتند : يادت باشد قبلا هم از شما خواسته بودم كه نگذاری من بيش از ساعت يك بعد از نيمه شب بيدار بمانم. الآن ساعت 2:30 دقيقه است. باز سينه ام درد گرفته حق با پدرم بود. خيلی خجالت كشيدم خستگی پدر از يك طرف و تعريف اين ماجرای تاسف آور از طرفی به قلب ايشان فشار آورده بود. 🌷فورا برايشان يك ليوان آب آوردم و كنار دست شان گذاشتم. بعد معذرت خواستم و از جيب سمت چپ روبدوشامبرشان جعبه پلاستيكی قرص هايشان را بيرون آوردم. يك قرص نيتروگليسيرين زيرزبانی و مخصوص قلب شان را از جعبه بيرون آوردم و زير زبانشان گذاشتم. 🌷متوجه شدم به خاطر اين كه مشغول صحبت با من بودند قرص ساعت 12 مخصوص قلبشان را هم نخورده اند. قلب شان درد گرفته بود و من خودم را مقصر مي دانستم. خيلی ناراحت شدم وقتی فهميدم پدر بايد نيم ساعتی درد بكشند تا قلبشان آرام بشود. 🌷پدر مثل هميشه طوری رفتار می كردند كه من از ناراحتی شان با خبر نشوم. رنگ و رويشان كه بهتر شد و قلب شان كمی آرام گرفت لبخند كوتاهی زدند و گفتند: .. ادامه دارد... 🌹@Gilan_tanhamasir
🌷آقا بیژی جون این مثال را شنیده ای که طلا سفید برای روز سیاه روی این موضوع فكر كن. فردا شب بعد از تمام شدن درس از ساعت 12 به بعد بقيه ماجرا و سرگذشتم را برایت تعریف میکنم. 🌷آن شب خواب به چشمانم نيامد. مدام ميهماني های منزل ‹‹بزرگ بزرگ›› به يادم می آمد. تجمل نامحدود و چلچراغ ها... دعوای عمه های نازنيم را بعد از فوت پدربزرگم به ياد می آوردم. با اين كه به هر كدامشان چندين ده خانه جواهرات و اسباب و اثاثيه رسيده بود باز با هم بحث می كردند.درست بعد از مجلس ختم جنجال به راه انداخته بودند و دعوايشان مثلا بر سر اين بود كه كدام يك از چلچراغ ها بايد به كدام آن ها برسد. 🌷نكته تاسف آور كه بعد معلوم شد اين بود كه پدربزرگم در وصيت نامه خود حتی يك كتاب از كتابخانه خصوصی خود را به تحصيل كرده ترين فرزند خود يعنی به قول خودشان دكتر محمود خان كه بزرگتر از همه فرزندان ديگر بود نبخشيده است. 🌷معزالسلطنه حتی برای اين كه پدرم را جلوی ديگران كوچك كند در وصيت نامه خود قيد كرده بود تمام كتاب هايش به شوهر يكی از عمه های ناتنی من برسد. اين وصيت نامه موجب تعجب و شگفتی همه شد. شايد با اين كار و به زعم خودش می خواست به هر شكلی دل پدرم يعنی فرزند خودش را بسوزاند. يادم می آيد وقتی آقای علی آبادی دادستان تهران از اين وصيت نامه ی ناعادلانه آگاه شد به سراغ پدرم آمد و به او گفت: .. ادامه دارد... 🌹@Gilan_tanhamasir
🌷شما حتما به وصيت نامه پدرتان اعتراض كنيد تا ما از طريق مراجع قضايی نماينده ای انتخاب كنيم و يك وصيت نامه قانونی تنظيم كنيم و حق شما را بگيريم. 🌷جواب پدرم همه را شگفت زده كرد : به هيچ وجه ارزش ندارد! بگذاريد دل آنها با اين اسباب بازی ها خوش باشد. دادستان به پدرم گفت : شما فرزند پسر و بزرگ تر از همه هستيد. طبق قانون اجازه بدهيد ما آن چه متعلق به شماست را پس بگيريم و يكی از ده ها و يا صدها ده يا ويلا يا يك باغی را برای شما بگيريم. 🌷پدرم به دادستان گفتند : اتفاقا من هميشه به كسانی كه ويلايی خانه ای طلا و جواهری باعث خوشحالی آن ها می شود حسودی می كنم. دادستان با كمال تعجب به پدرم گفته بود : -متوجه نمی شوم لطفا بيش تر توضيح بدهيد. پدر به او گفته بودند : خوب بالاخره اين آدم ها با يك تكه آهن مقداری خاك يا مقداری شيشه خوشحال می شوند و به همين چيزها راضی اند ادامه دارد... 🌹@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُـــــوَ ۖ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ۖوَهُـــــوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ✨ با توکل‌ به نام‌ اعظمتصبح‌مان‌ بخیر☀️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🦋⃟@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و عرض ادب خدمت شما تنهامسیری ها🌹 🥀 فرارسیدن ایام فاطمیه را به محضر امام زمان (عج) و رهبر عزیز و شما عزاداران فاطمی تسلیت عرض میکنیم. ◾️ با توجه به اینکه در ایام شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به سر می بریم لینک فایل های صوتی استاد طائب رو قرار میدیم و با همدیگه یه دور گوش میدیم و یه دل سیر اشک از سر معرفت میریزیم تا ببینیم خداوند متعال امسال چه زیبایی هایی رو رزق ما میکنه...🌷 🥀@Gilan_tanhamasir
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹لینک جلسات اسلام و یهود جلسه اول👈 جلسه دوم👈 جلسه سوم👈 جلسه چهارم👈 🔸لطفا یه جایی برای خودتون ذخیره کنید که هر موقع لازم بود استفاده کنید. خصوصا برای دانش آموزان و دانشجویان بین 12 تا 20 سال خیلی مفیده.👌✔️ 👂هر جور شده کاری کنید که گوش بدن ممنون از همراهیتون❤️🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💬 سرش را بریدند ولی خون فوران نکرد!! مگر میشود؟ 🔸هر سال برای میرزا کوچک خان می نوشتم، شاید ده پانزده سال پشت سرهم، در سالروز شهادت او برنامه داشتم اما امسال نه، هیچ برنامه ای، هیچ نوشته ای، وقتی دیدم بعد ۱۰۱ سال از شهادت او هنوز یک عده برای انگلیس کف می زنند! هنوز اجنبی پرست داریم! 🔹 دلم نیامد روح میرزا را به امروز بکشانم. همین میرزا قربانی دسیسه روس و انگلیس شد، در سرما یخ زد، وقتی سرش را بریدند خون فوران نکرد، بدن در سرما کاملا یخ زده بود، پیش از اینکه سرش را جدا کنند او از این جهان رخت بسته بود، درد کشیده بود، کیلومترها گائوک را به دوش کشید، از این دهات به آن دهات، در جنگل، بدون غذا راه میرفت. 🔸هرجا که به او پناه میدادن اگر قزاق ها و قشون رضاخان میفهمید آنجا را آتش می زدند تا کسی جرات نداشته باشد به کوچک خان یاری برساند. آن اوایل برای تخریب میرزا، انگلیسی ها گروهی راه انداختند تا روستاییان را شبانه غارت کنند، انبار برنج را بسوزانند، بعد که رعیت بی پناه معترض و عصبانی می شد، می گفتند بدستور میرزا آتش می زنند! چیزی شبیه به همان جمله: "کار خودشونه؟" 💥عجب سلاح بُرنده ایست این جنگ روانی! 🍃میتواند قهرمان را خائن 🍃میتواند وطن دوست را وطن فروش 🍃میتواند مقتول را قاتل 🍃میتواند انسان شریف را بی شرف 🍃میتواند مظلوم را ظالم معرفی کند، عجب سلاح پر دردی است این جنگ روانی! ✨روح میرزا کوچک خان ✨روح رئیسعلی دلواری ✨روح امیرکبیر ✨روح قائم مقام ✨روح مجاهدین مبارز با اجنبی در تاریخ پر زخم، در تاریخ پر از وطن فروش این مملکت قرین رحمت، خدا کند به مانند تمام تاریخ این کشور، دشمن شاد نشویم. ✍️دکتر زادبر 🙏🌷 ❤️ ☔️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌🌹تقدیم به دختران ِپاک سرشت ایران زمین.. ✨برای وطن ✨برای پرچم ایران ✨برای شهیدان ✨برای دختران و بانوانش ❇️ همه می آییم به اجتماع دختران ایران ، که حضور و قیام زینبی مان را به رخ دشمنان اسلام و انقلاب و چادرمان که ارثیه مادرمان فاطمه(سلام الله علیها) هست بکشیم. 💥و اما دشمن بداند!! این گردبادهای به غیرت آمده تسلیم رهبرند که طوفان برپا نمی کنند ، همگان بدانندکه به پای دفاع از حریممان ، زنان زینبی کفایت میکنند انتشار حداکثری👌 🙏🌷 🌺 ☔️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸دادستان در حالی كه كاملا يكه خورده بود به پدرم می گويد بله واقعا از معلم عاشقی مثل شما انتظار پاسخ ديگری را نداشتم ! 🌸 آن شب را با فكر كردن به سرگردانی پدرم در كودكی و در ديار غربت به صبح رساندم و تمام روز بعد لحظه شماری می كردم تا زودتر شب برسد تا بتوانم بقيه ی ماجرا از زبان پدرم بشنوم. زمان هر طور بود سپری شد و من در كنار صندلی پدرم نشستم. 🌸 پدر با همه اشتياقی كه در من برای دنبال كردن ماجرا ديدند گفتند : اول درس و ان شاءاالله بعد از ساعت 12 بقيه ماجرا را برايت تعريف می كنم اگر حواست به درس باشد زود تمام می شود. هر طور بود ساعت 12 رسيد. حالا بايد به سوالی كه پدرم كرده بودند پاسخ می دادم. 🌸‹‹طلاي سفيد و روز سياه›› كه درست معنی آن را نفهميده بودم. در پاسخ پدر دست و پا شكسته چيزهايی گفتم. پدر گفتند : نه معلوم است كه طاقت فكر كردن زياد را نداشته ای خوب حق هم داری 🌸 پس خودم برايت می گويم : ‹‹مي دانی كه معمولا خانم ها البته به غير از افرادی مثل مادرت دوست دارند تا پولی به دست شان رسيد برای روز مبادا آن پول را تبديل به گوشواره، انگشتر و زينت آلات كنند تا وقتی كه به مشكلی برخوردند بتوانند با فروش طلا و جواهرات خود وضع.. ادامه دارد... 🌹@Gilan_tanhamasir
🌸زندگی را به حال عادی برگردانند. وقتی از تهران به طرف بيروت حركت كرديم. مادرمان هم به خواست خدا طلا و جواهری را كه موقع عروسی و ساير مراسم گرفته بودند با خود به بيروت آوردند. 🌸 وقتی ما در اتاق حاج علی ساكن بوديم برای تامين و خرج غذا و لباس مادر هر چند وقت يك بار يك تكه از جواهراتی را كه داشتند به حاج علی می دادند تا در بازار بيروت بفروشند و پولش را برايمان بياورد. با همين پول ما می توانستيم مدتی زندگی را بگذرانيم تا شايد فرجی شود. برای اين كه ما هنوز اميد داشتيم پدرمان به سراغ مان بيايد. بنابراين زندگی ما با قناعت بسيار زياد مادرم چند سالی گذشت. 🌸‹‹يك شب نزديك نيمه های شب بود ما توی سفارت با بچه های حاج علی يعنی اسد و نرگس مشغول بازی بوديم مادر می روند داخل اتاق تا از صندوقشان يكی از زينت آلاتشان را برای فروش بياورند و به حاج علی بدهند. اما با كمال تاسف می بينند كه هر چه داشته اند فروخته اند و هزينه كرده اند. 🌸مادرم با ديدن صندوق خالی و از ترس گرسنه ماندن من و برادرم و از غصه و نگرانی و فشار قحطی زمان جنگ ناگهان جيغ بلندی می كشند و روی زمين می افتند و سكته می كنند. ما با شنيدن جيغ مادرمان به داخل اتاق دويديم. ديديم كه مادر بی هوش روی زمين افتاده اند. 🌸دختر حاج علی جلو رفت و به محض اين كه صدای تنفس مادرم را شنيد فرياد زد هنوز نفس می كشند. همه دور مادر جمع شديم. حاج علی فورا به دنبال پزشك محلی رفت. دكتر كه.. ادامه دارد... 🌹@Gilan_tanhamasir
🌸آمد ما و بقيه بچه ها را از اتاق بيرون بردند. به كمك دكتر مادرم به هوش آمدند ولی به خاطر اين سكته برای هميشه از ناحيه سينه به پايين فلج ماندند.›› 🌸من كه در حال شنيدن داستانی بودم كه پدرم تعريف می كردند حال بدی داشتم. احساس می كردم من هم سكته كرده ام و نفسم بالا نمی آيد. نمی دانستم چه بايد بكنم. 🌸حتی از اين كه به چشم های پدرم نگاه كنم خجالت می كشيدم. بی اختيار سوالی برايم پيش آمد و از ايشان پرسيدم : تا چند سال آقای معزالسلطنه به بيروت نيامد؟ پدرم از سوال من يكه خوردند و آه بلندي كشيدند. فهميدم دوباره سوال نابجايی از ايشان پرسيده ام. پدر در پاسخم صحبتی كردند كه تلخ تر از آن را تا آخر عمر نخواهم شنيد. ادامه دارد... 🌹@Gilan_tanhamasir
امروزمان گذشت فردایمان را با گذشتت شیرین کن ما به مهربانیت محتاجیم رهایمان نكن شب ما را با یادت بخیر کن… 🌙✨ 🌹 @Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 الـــــه من ! تو هر صبحی، جهان را نور بخشی که جانِ جانِ خورشیدِ سمایی... مباد آن روز ، کز تو ، باز مانَد ، دو دیده ،،، ‌ای چراغ و روشنایی....‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🦋⃟@Gilan_tanhamasir
بهترین بازی آموزشی و قرآنی کودک به انتخاب سردبیران در سال 1400 شهرقرآنی : ✅ مطابق استاندارد روانشناسی کودک ✅ تقویت قدرت حافظه و هوش ✅ ایجاد هماهنگی مغز و اعضای بدن ✅ آموزش قرآن و نماز با روش جدید ✅ شعر، قصه،بازی،مسابقه و..... دریافت رایگان از کافه بازار یا مایکت👇: bomb-studio.ir 💠@Gilan_tanhamasir