eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
765 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
63 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#دختر_شینا #رمان #قسمت_پنجم روزهایی که پدرم برای معامله به سفر می رفت، بدترین روزهای عمرم بود. آن ق
🔹معلم مدرسه مرد جوانی بود. کلاس ها هم مختلط بودند. مادرم می گفت: «همین مانده که بروی مدرسه، کنار پسرها بنشینی و مرد نامحرم به تو درس بده. اما من عاشق مدرسه بودم. می دانستم پدرم طاقت گریه ی مرا ندارد. به همین خاطر، صبح تا شب گریه می کردم و به التماس می گفتم: «حاج آقا! تو را به خدا بگذار بروم مدرسه.» پدرم طاقت دیدن گریه ی مرا نداشت، می گفت: «باشد. تو گریه نکن، من فردا می فرستم با مادرت به مدرسه بروی.» من هم همیشه فکر می کردم پدرم راست می گوید، مدرسه آخرش هم آرزو به دلم ماند و به مدرسه نرفتم. نه ساله شده بودم. مادرم نماز خواندن را یادم داد. ماه رمضان آن سال روزه گرفتم، روزهای اول برایم خیلی سخت بود، اما روزه گرفتن را دوست داشتم. با چه ذوق و شوقی سحرها بیدار می شدم، سحری می خوردم و روزه می گرفتم. بعد از ماه رمضان، پدرم دستم را گرفت و مرا برد به مغازه ی  پسرعمویش که بقالی داشت. بعد از سلام و احوال پرسی گفت: «آمده ام برای دخترم جایزه بخرم. آخر، قدم امسال نه ساله شده و تمام روزه هایش را گرفته.» پسرعموی پدرم یک چادر سفید که گل های ریز و قشنگ صورتی داشت از لابه لای پارچه های ته مغازه بیرون آورد و داد به پدرم. پدرم چادر را باز کرد و آن را روی سرم انداخت. چادر درست اندازه ام بود. انگار آن را برای من دوخته بودند. از خوشحالی می خواستم پرواز کنم. پدرم خندید و گفت: «قدم جان! از امروز باید جلوی نامحرم چادر سرت کنی، باشد باباجان.» آن روز وقتی به خانه رفتم، معنی محرم و نامحرم را از مادرم پرسیدم. همین که کسی به خانه مان می آمد، می دویدم و از مادرم می پرسیدم: «این آقا محرم است یا نامحرم؟!» بعضی وقت ها مادرم از دستم کلافه می شد. به خاطر همین، هر مردی به خانه مان می آمد، می دویدم و چادرم را سر می کردم. دیگر محرم و نامحرم برایم معنی نداشت. حتی جلوی برادرهایم هم چادر سر می کردم. (پایان فصل اول) 📚
⊰یا مَنْ لَهُ الدُّنیا وَ الآخِرَةُ اِرْحَمْ مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنیا وَ الآخرَة⊱ ای ڪسی ڪه دنیا و آخرت برای تو است، به کسی که نه دنیا دارد و نه آخرت رحم کن...🌿 🔺همیشه تو سجده‌های آخرت اینو بگو خیلی سبک‌ میشی...🕊
گاهی میان مردم، در ازدحام شهر، غیر از تو هر چه هست فراموش می‌کنم... °○□اللّهُـــم‌عجّـــل‌لولیّک‌الفَـــرج□○°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تصاویری از حضور سردار قاآنی فرمانده نیروی قدس سپاه در مراسم استقبال از پیکر شهید عالی مقام، عباس نیل‌فروشان در فرودگاه‌ مهرآباد ‌
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔴تصاویری از حضور سردار قاآنی فرمانده نیروی قدس سپاه در مراسم استقبال از پیکر شهید عالی مقام، عباس نی
📸پایانی بر فیک نیوزی به نام ایران اینترنشنال 🔺در چند روز گذشته ، رسانه های متعددی حتی بدونِ توجه به حرفه ی خبری و انتشار صحیح اخبار ، با شایعه پراکنی خواستند جبهه ی مقاومت را تضعیف نمایند! شبکه ی وابسته به رژیم صهيونيستی ایران اینترنشنال که پا را فراتر گذاشت و بجای اخبار صحیح ، اخبار فیک و نیز اخبار دروغ به مخاطبین محدود خود ارائه می‌کرد! ➕حال سوال اینجاست ؛ 🔺بعد از حضور سردار رشید اسلام ، سردار قاآنی در مراسم تشییع سردار شهید نیلفروشان ، این رسانه ها چگونه می‌خواهند فعالیت جعلی خود را برای مخاطبین خود توجیه نمایند. ‌
🔴سرقت از منزل با طعم غذای مسموم در غرب گیلان 🔺سرهنگ جعفر مژدهی عدلی گفت: با مراجعه و طرح شکایت یکی از شهروندان به پلیس آگاهی مبنی بر ورود به عنف و سرقت طلاجات از منزلش در بخش ضیابر، پلیس موضوع را بررسی کرد. 🔺وی افزود: با تحقیقات پلیس از مالباختگان و نیز مستندات باقی مانده از صحنه سرقت، سارق شناسایی که پس از هماهنگی با مرجع قضایی در مخفیگاهش دستگیر شد. 🔺فرمانده انتظامی صومعه سرا با بیان اینکه متهم ۲۹ ساله در تحقیقات پلیس به بزه انتسابی اعتراف کرد افزود: در تحقیقات پلیس مشخص شد متهم با خرید دو پرس غذای طبخ شده، آن را مسموم و با قرار دادن جلوی درب منزل مالباخته، ساکنان منزل را بیهوش کرده است. 🔺سرهنگ مژدهی عدلی اضافه کرد: در مخفیگاه متهم یک قطعه النگوی سرقتی به ارزش بیش از ۱۰۰ میلیون تومان کشف و این فرد با تشکیل پرونده برای سیر مراحل قانونی به مرجع قضایی معرفی شد. ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#دختر_شینا #رمان #قسمت_ششم 🔹معلم مدرسه مرد جوانی بود. کلاس ها هم مختلط بودند. مادرم می گفت: «همین م
🔹فصل دوم خانه ی عمویم دیوار به دیوار خانه ی ما بود. هر روز چند ساعتی به خانه ی آن ها می رفتم. گاهی وقت ها مادرم هم می آمد. آن روز من به تنهایی به خانه آن ها رفته بودم، سر ظهر بود و داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع می شد و به حیاط ختم می شد، پایین می آمدم که یک دفعه پسر جوانی روبه رویم ظاهر شد. جا خوردم. زبانم بند آمد. برای چند لحظه ی کوتاه نگاهمان به هم گره خورد. پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد. صدای قلبم را می شنیدم که داشت از سینه ام بیرون می زد. آن قدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم. بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آنجا هم یک نفس تا حیاط خانه ی خودمان دویدم. زن برادرم، خدیجه، داشت از چاه آب می کشید. من را که دید، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد. ترسیده بود، گفت: «قدم! چی شده. چرا رنگت پریده؟!» کمی ایستادم تا نفسم آرام شد. با او خیلی راحت و خودمانی بودم. او از همه ی زن برادرهایم به من نزدیک تر بود، ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: «فکر کردم عقرب تو را زده. پسرندیده!» پسر دیده بودم. مگر می شود توی روستا زندگی کنی، با پسرها هم بازی شوی، آن وقت نتوانی دو سه کلمه با آن ها حرف بزنی! هر چند از هیچ پسر و هیچ مردی جز پدرم خوشم نمی آمد. از نظر من، پدرم بهترین مرد دنیا بود. آن قدر او را دوست داشتم که در همان سن و سال تنها آرزویم این بود که زودتر از پدرم بمیرم. گاهی که کسی در روستا فوت می کرد و ما در مراسم ختمش شرکت می کردیم، همین که به ذهنم می رسید ممکن است روزی پدرم را از دست بدهم، می زدم زیر گریه. آن قدر گریه می کردم که از حال می رفتم. همه فکر می کردند من برای مرده ی آن ها گریه می کنم. پدرم هم نسبت به من همین احساس را داشت. با اینکه چهارده سالم بود، گاهی مرا بغل می کرد و موهایم را می بوسید. آن شب از لابه لای حرف های مادرم فهمیدم آن پسر، نوه ی عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است. 📚
🌱 🌌شب‌ها در خانه خدا را بکوب! و دلت را به او بسپار، تنها جایی است که، ساعت کاری ندارد و ورود برای عموم آزاد است.. ♥️ شبتون بهشت 🌿 ‌
سلام ‌صبحتون بخیر☕️ یکی از توفیقای فوق‌العاده بزرگ که روز قیامت به شدت دنبالشیم توفیق همراهی در نابودیِ اسرائیله😌👏 ماها که توی خط جنگ و نبرد نیستیم ولی با دعا و حمایتمون، میتونیم سهیم باشیم هرروز بعد نماز🤲 برای نابودیِ اسرائیل و آزادی فلسطین دعا کنیم
3394540631.mp3
1.65M
🎊 بهترین راهکار برای اینکه بچه هامون رو نمازخون کنیم ⁉️ 🎁تشویق🤔 🔻تنبیه🤔 💥جواب این سوال رو اینجا دریابید👏 👤 🏡@Khanehtma