eitaa logo
نویدشاهدگیلان
1.2هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
89 فایل
پایگاه اطلاع رسانی نویدشاهدگیلان تازه ترین اخبار و رویدادهای فرهنگی در حوزه ایثار و شهادت معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان گیلان ارتباط با ادمین: @Navid_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🕊 *خدايا عمري است که بسر من گذشت ولي من نگذشتم و در مدت حيات بارها خودم را ديدم و پسنديدم و تو را اي خداي مهربان فراموش کردم . خدايا هر روز و هر لحظه از حياتم برکات و رحمت تو از بالا بر من و ما فرود آمد ولي جواب اين خوبي ها را من به بدي پاسخ دادم . اي خداي مهربان مدتها بود که غافل و بي خبر از خودم بودم و باز هم تو کرم کردي و مرا به وظيفه خود آشنا کردي و آن زمان بود که تازه فهميدم که اي واي چه کردم و چگونه به دست خودم فرداي خود را به سياهي و تباه کشاندم و آنجا بود که جبران آنرا بر خود دشوار و سخت ديدم و باز هم لطف تو بدادم رسيد و باب توبه و بازگشت را جلوي را هم نمايان کرد چه ميگويم ، نه اينکه نشانم دادي ، بلکه مرا دعوت نمودي و گفتي اگر برگردي به سوي من، نه اينکه ميپذيرم تو را بلکه تو را دوست خواهم داشت * اي خداي مهربان مرا پذيرا باش و در درياي رحمت و کرم خود مرا غرق کن تا نجاتم دهي خود را بده کار انقلاب و اسلام و امام بدانيد* *از عاقبت کساني که در اطرافتان در زير زمين پوسيده اند عبرت بگيريد و دلتان را از علايق بر نکنيد که روزي شما نيز به آنان ملحق خواهيد شد. 🔖@gilannavideshahed
🕊🥀 ✨🥀 زمان: سه‌شنبه ۶تیر|ساعت۱۷ ✨🥀 مکان: گلزارشهدای‌آستانه‌اشرفیه 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3087728889C48c501c0dc
🕊🥀 ✨🥀 زمان: سه‌شنبه ۶تیر|ساعت۱۷ ✨🥀 مکان: گلزارشهدای‌آستانه‌اشرفیه 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3087728889C48c501c0dc
🕊✨در خلوت گلزار شهدا 💔 دلم سخت گرفته بود، غروب یکی از روزهای سال ۶۵، حس غریبی مرا به بهشت جلالیه می‌کشاند، تجدید خاطرات بود یا میثاق دوباره ،انگار صدایم می‌کردند. از کنار قبرهای خالی می‌گذشتم ،صدای سوزناک و ناله‌ای جانگداز،از خلسه تنهایی بیرونم آورد. جلوتر رفتم تا به صدا نزدیک‌تر باشم. از درون قبرهای آماده می‌آمد، صدا، راز و نیاز می‌کرد، ناگهان سر برداشت ؛ترس ورم داشت، او هم یکه خورد،فکر نمی‌کرد این وقت غروب کسی به گلزار شهدا بیاید، خلوت زیبا و عاشقانه‌اش را بر هم زده بودم؛بی سلام و بی‌خدا حافظی از آنجا دور شدم!! 🥀🕊✨ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3087728889C48c501c0dc
خلوص بندگی از شب های سرد زمستانی غرب که سرما بر پوست کشیده شب شلاقی میکشید «حاج مهدی » را دیدم که کنار تانکر آب وضو می‌گرفت و ناگهان در سیاهی شب ناپدید شد ، حس غریب مرا در جستجو ویافتنش تحریک میکرد و هرچه بیشتر می‌گشتم کمتر نشانی از او می یافتم ، دوستی به من گفت:دنبالش نگرد !مشغول راز و نیاز شبانه است . گفتم :فقط از دور می‌خوام ببینمش . جایش را نشانم داد و من با چشمان آلوده به گناهم دیدم که شانه الی استوار چون کوهش ار خوفرهدا و خلوص بندگی می لرزد . اورا با خدا تنها گذاشتم اما تا ساخت خوابم نبرد ، برای نماز صبح و صبحانه که برخاستم او از همه دوستان هم سنگری با نشاط از بود 🕊✨ 🥀🕊✨ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3087728889C48c501c0dc
✨ آقا مهدی را در کسوت لباس پاسداری دیدم .لباس سبز سپاه با محاسن بلند ،چهره نورانی اش را چه قدر زیبا مینمود. پس از احوال پرسی گفتم : هنوز در حال و هوای لشکر ۲۵ هستم ، مشکل میتوانم خود را با اینجا وقف بدهم ،سخت است ؟! آقامهدی در چهره ام خیره شد وآهی کشید و گفت: 💠 به اصل فکر کن ، ما خودمان را حجاب کردیم .من به اینجا رسیدم که اگر دو تا مانع را بردارم تا پرواز و شهادت راهی نیست ،یک پاسدار شدن ، دوم ازدواج کردن.💠 این تلنگر تمام من را در وجودم شکست. راوی: بهروزجلائی 📚 کتاب : فاتح ماووت ✨ 🌷 کانال رسمی پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادت استان گیلان 📣 eitaa.com/gilannavideshahed 🌐 gilan.navideshahed.com