‹📷🤍›
یکی از دوستانش میگفت: سجاد هنگام شهادت خواست تا سرش را بلند کنم تا به آقا سلام دهد. سرش را که بلند کردم گفت: «صلیالله علیک یا اباعبدالله». یکی از دوستانش میگفت چند روز قبل از شهادت، وقتی سجاد از حرم حضرت زینب(س) بیرون آمد، انگار یک متر از زمین بالاتر بود و دیگر مال این دنیا نبود. واقعاً سجاد به عشق شهادت رفته بود.
#شهیدسجادعفتی🌱
خبرگزاری کنگره۸۰۰۰ شهیداستان گیلان
https://eitaa.com/shahid_farhadzarjo
🌷کانال دیدارخانواده های معظم شهدا و رزمندگان وایثارگران درکنگره هشت هزار شهید استان گیلان🌷
🌸همیشه خنده بر لب داشت🌸 سجاد در ۳۰ تیر ۱۳۶۴ در رامسر به دنیا آمد و سه خواهر و برادر دیگر دارد. آن د
#نذر_روزه✨
📻راوی :مادر #شهیدسجادعفتی🥀
وقتی مصطفی صدرزاده و امیرحسین حاجی نصیری سوریه رفتند، سجاد خیلی بی تاب شد. چند روزی دنبال مدارک شناسنامه و کپی گرفتن بود و یک روز گفت: «مامان می شود من برای جنگ با داعش به عراق بروم؟ گفتم: نمی دانم از پدرت بپرس. پدر سجاد به خواسته فرزندنش جواب منفی نمی دهد و من را واسطه می کرد، و دوباره از پدرش پرسید. پدر گفت: دخترت سنا خیلی کوچک است و سجاد در جواب گفت: آن زمان که شما رفتی جنگ پدر بزرگ در مقابل رفتن شما مقاومت میکرد؟ نگران نباشید سنا آرام می گیرد.»
تقریبا ۸ ماه برای دانشگاه همسرش قزوین زندگی کردند و دو بار به مدت یک ماه به عراق رفت و وقتی آمد ماجرای شهادت آقا مصطفی اتفاق افتاد و سجاد واقعا از خود بی خود شد. دو هفته نذر روزه کرد و در نهایت با رفتن سجاد به سوریه موافقت شد.
خبرگزاری کنگره۸۰۰۰ شهیداستان گیلان
https://eitaa.com/gilanshohada
🌷کانال دیدارخانواده های معظم شهدا و رزمندگان وایثارگران درکنگره هشت هزار شهید استان گیلان🌷
#نذر_روزه✨ 📻راوی :مادر #شهیدسجادعفتی🥀 وقتی مصطفی صدرزاده و امیرحسین حاجی نصیری سوریه رفتند، سجاد خ
❣ تفریح سجاد مزار شهدا بود❣
دو هفته ای نذر روزه داشتم، یک روز غروب که افطار کردم، سجاد و همسرش خواستند بیرون بروند و گفتم هوا سرد است سنا را پیش من بگذارید و بعد نماز خواندند و رفتند. وقتی برگشتند دیدم چشم های همسرش پف کرده و گفتم:«مامان جان کجا بودید؟ گفت: مزار شهید مصطفی. گفتم: سجاد جان! به جز مزار شهدا تفریح دیگری نداری؟ گفت: مامان جان! تفریح اول و آخر ما آنجاست.»
تا اینکه بعد شهادت آقاسجاد، همسرش گفت:«خاله! سجاد آن شب که مرا مزار برد وصیت کرد و گفت: ❣سعیده! کنار آقا مصطفی خالیه، این جای من است، بنرهای آقا مصطفی آمد پایین، بنرهای من بالا می رود و نوحه «تو که از خاک مزارم گذری نوحه بگو، نام زینب(س) شنوم زیر لحد گریه کنم»، را در دفتر خاطراتش نوشت و گفت این شعر را روی سنگ مزارم بنویسید و آن شب برای همین گریه کرده بودم.»❣
#وصیتدرگلزارشهدا💔🥀
#شهیدسجادعفتی🕊✨
خبرگزاری کنگره۸۰۰۰ شهیداستان گیلان
https://eitaa.com/gilanshohada
4.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢حرف عجیب
#شهیدسجادعفتی💢
خبرگزاری کنگره۸۰۰۰ شهیداستان گیلان
https://eitaa.com/gilanshohada