من خیلی جدی به کلاس آواز فکر میکردم تا وقتی که یه مستند حیات وحش داشت پخش میشد، یه خرس داشت ناله میکرد، مامانم از اتاق اومد بیرون گفت عه، تلویزیونه؟ من فک کردم تو چیزیت شده 😂😂😂 @Gizmiz00

#تقلید_صدای بسیار زیبا ♦️مجری های تلویزیونی ♦️کارتون وروجک ♦️بوش فکر ♦️کارتون... #کارتون 😂🥳🤣@gizmiz00🤣🥳😂

یکی بیاد جلو بابامو بگیره تو کولر آب جوش ریخته تا هر وقت روشن کردیم خودمون باز خاموش کنیم چنگیزخان هم با دشمناش اینجوری رفتار  نمیکرد 😂😂 @Gizmiz00

ببین چطور ادای همه مجری های تلوزیون را در میاره 😳 مردم از خنده 😂😂😂 #تقلید_صدا @gizmiz00

+نمی‌دونم چرا هر چی تلاش می‌کنم به هدفم نمی‌رسم! جوری که برای هدفش تلاش می‌کنه: 😐😂 🤣 @Gizmiz00

استاد دانشگاه داشت برگه یکی از شاگرداشو تصحیح میکرد. دید که نوشته: جواب در پشت صفحہ!!! رفت پشت صفحه، دید نوشته: اگه بلد بودم، همونجا مینوشتم!!! آوردمت اینجا خلوت باشه و بگم: جان مادرت، به آیندم رحم کن 😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Gizmiz00

فرغون تویی😂😂 🤣 @Gizmiz00

به حیف نون میگن: با بالش جمله بساز. میگه: یه گنجشک دیدم با تفنگ زدم به بالش!😃 میگن: نه این بالش، اون یکی بالش. میگه: با تفنگ زدم به اون بالش!😃 میگن: اصلأ بالش رو بی خیال شو؛ با تشک جمله بساز! میگه: تو شک داری زدم به بالش؟!😃 میگن: نمیخواد، اصلأ با پتو جمله بساز! میگه: پَه تــو شک داری زدم به بالش!😃 میگن: آقا اصلا با تخت جمله بساز! میگه: خیالت تخت، زدم به بالش!‎ 😂😂🤣😂😆😃 @Gizmiz00

پدرش نمیدونست بچش باهوش تر از خودشه😂😂😂 🙂🙂🙂🙂 @Gizmiz00

یک زندانی تونست بعد از 12 سال از زندان فرار کنه خسته و عرق کرده به خانه رسید... همسرش ازش سوال كرد من از  اخبار شنیدم که تو  ساعت 9 صبح فرار کردی... تا ساعت 11 شب کجا بودی!؟ زنداني فورا برگشت و خودشو به پلیس تسلیم کرد😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@Gizmiz00

فکر خرج ایزوگام پشت بومش بودست😂 🙂🙂🙂🙂 @Gizmiz00

"سـرقبـرمـن" کـجـاست؟؟؟ ازمنـاطـق بـــسیـار دیـدنـی..زیـــبـا و مسرت بـخشی است که مردان ایـرانــی بـرای سفر در تـعطیلات بـه همسـران خــود وعده میدهند!! -کـجـابـریـــم؟؟ -سـرقـبـرمـن😂😂😂 @gizmiz00

ما قد بلندا اینجوری زانوی‌غم بقل میگیریم😎😅 @gizmiz00

تو مهمونی همیشه یکی هست وقتی داری ظرف میشوری میاد میگه : عه، میذاشتی من میشستم بابا؛ بعدشم ظرفشو میذاره تو سینک و میره.😏 . @gizmiz00

مسافرت رفتن😂 @Gizmiz00

‏یکی از همسایه ها بچه اش رو آورده درمانگاه پسره میگه آمپول ننویس برام میپرسم چرا؟میگه چون دوس نداری ماشینت پنچر شه . @gizmiz00

👆👆 👆👆👆 👆👆👆👆 برای دیدن این مطلب به کانال دعوت شده اید ببینید و لذت ببرید🤩👏👏🤩

از اون گروهه هم لفت میدم😂 😂🥳🤣@gizmiz00🤣🥳😂

به دختره میگم برات فال حافظ بگیرم؟؟ میگه نه مرسی از وقتی شوهر کردم دیگه به فال حافظ اعتقادی ندارم😐😂😂😂 😂🥳🤣@gizmiz00🤣🥳😂

در همه حالت شیرینی میخان😂🥱 #دابسمش😍 #سکانس🤣 #کیلیپ 😂🥳🤣@gizmiz00🤣🥳😂

حیف‌ نون داشت گریه میکرد 😣😣 میپرسن: چرا گریه میکنی؟! میگه: بابام مرده😭😢 بعد‌ از‌ چند لحظه‌، گوشیش‌ زنگ میزنه. بعد اینکه صحبتش تموم میشه، ‌گریه ‌هاش ‌بیشتر میشه. میگن‌: چی شد، کی‌ بود، چی گفت؟!🤔🤔 حیف‌نون‌ گفت: امروز پشت سر هم دارم بد میارم‌، خواهرم‌ بود، آخه اونم باباش مرده😂😂😂😂😂😂😂 😂🥳🤣@gizmiz00🤣🥳😂

#تقلید_صدای عصر جدید #عصر_جدید 😂🥳🤣@gizmiz00🤣🥳😂

در جواب این پیامک های تبلیغاتی نوشتم: تف تو روحتون نفرستید بابا. جواب اومده: گزارش لحظه به لحظه از تف کردن شما تو روح ما. هر پیامک 120 تومان 😐😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😂🥳🤣@gizmiz00🤣🥳😂

چیکار دارین خب 😐😔#خنده🤣 #کیلیپ_فان😝 #کیلیپ_اینستا😍 😂🥳🤣@gizmiz00🤣🥳😂

معلم قرآن در تدریس آنلاین با عصبانیت به دانش آموزان گفت : اولی اسمت چیه؟ گفت یوسف سوره یوسف روبرام بخوان و صدا ضبط شدتو بفرست دومی اسمت؟ گفت چیه یونس سوره یونس رو برام بخوان و صدا ضبط شدتو بفرست رسید سومی گفت اسمت چیه؟ دانش آموز گفت عمران هستم ولی توی خونه کوثر صدام میزنن😂 😂🥳🤣@gizmiz00🤣🥳😂

#حسن_ریوندی😂😂 #دابسمش😍 #سکانس🤣 #کیلیپ🙃 😂🥳🤣@gizmiz00🤣🥳😂

دیشب اومدم ستاره هارو بشمارم شاید خوابم ببره!!!! 😁 . . خوابم نبرد، منم رفتم سراغ جزوه های دانشگاهیم 😜😜 تا الان خواب بودم 😂😂 😂🥳🤣@gizmiz00🤣🥳😂

هر وقت حس کردی همه درها به روت بسته شده و دلت پُر از غمه دستاتو تا جایی که می تونی رو به آسمون بلند کن و با همه توان بزن تو سرت... والا دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه 😐 راستی اگه داداشت کنارته یکیم بزن تو سر اون 😞😂 😂🥳🤣@gizmiz00🤣🥳😂

تازه عقد کرده بودم که گفتند مادرشوهرم افتاده و پاش شکسته...شوهرم بهم گفت باید بیای خونه ما و به مادر مریضم کمک کنی...شوهرم اکثر وقتها میرفت ماموریت کاری.‌..توی خونه من و مادرشوهرم تنها بودیم...اونروزم صبح همسرم برای مأموریت رفته بود شمال کشور‌‌...از مادرشوهرم اجازه گرفتم یکساعتی به مادرم سربزنم و برگردم...چندتا خیابون اونطرفتر یادم اومد گوشیمو با خودم نبردم برای همین فورا برگشتم خونه مادرشوهرم..کلید رو انداختم و‌در رو باز کردم... ولی توی هال با دیدن اون صحنه تا مدت زیادی نمیتونستم حرف بزنم👇 https://eitaa.com/joinchat/1348469151Ce215d6d52d