eitaa logo
گیزمیز ایتا
28.2هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
13.4هزار ویدیو
6 فایل
👌 کانال سراسر خنده🤣 و شادی گیزمیز 💯 💢ارمغان آور شادی و انرژی خوب برای خانواده و شما 🤣 ارسال سوژه 👇 @Gizmizadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟🌙🌙🌟 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی سرخ پوست‌ها داستان عقابی را می‌گویند که وقتی عمرش به آخر نزدیک شد، چنگالهایش بلند شده و انعطافِ گرفتن طعمه را دیگر ندارد! نوک تیزش کند و بلند و خمیده می‌شود و شهبال‌های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه می‌چسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است. آنگاه عقاب است و دوراهی؛ بمیرد یا دوباره متولد شود ولی چگونه؟! عقاب به قله‌ای بلند می‌رود نوک خود را آنقدر بر صخره‌ها می‌کوبد تا کنده شود و منتظر می‌ماند تا نوکی جدید بروید. با نوک جدید تک تک چنگال‌هایش را از جای می‌کَند تا چنگال نو درآید. و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه می‌کند. این روند دردناک صد وپنجاه روز طول می‌کشد ولی پس از پنج ماه عقاب تازه‌ای متولد می‌شود که میتواند سی سال دیگر زندگی کند. برای زیستن باید تغییر کرد؛ درد کشید! از آنچه دوست داشت گذشت. عادات و خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد، یا باید مُرد! انتخاب با خودِ توست...! @Gizmiz00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه از دریا ماهی میگیرند اما اونی که تورتورو سنگین میکنه خداست ! بهش اعتماد کن ... خدایا شکرت🤲 @Gizmiz00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
26.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منو به محرم رسوندی ازت ممنونم 🥺🖤 🖤🖤🖤🖤 @Gizmiz00
حاج ابوذر بیوکافی_۲۰۲۳_۰۷_۱۸_۰۶_۲۹_۲۷_۱۴۶.mp3
2.3M
کاری برا نکردم ولی میون قتلگاه دعام کردی... حاج ابوذر بیو کافی 🖤🖤🖤🖤 @Gizmiz00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚سبیل کسی را چرب کردن از ابتدای حکومت صفویه ریش و سبیل بلند رواج زیادی پیدا کرد ولی بتدریج از ابهت ریش کم و به ابهت سبیل اضافه شد تا جایی که در دوران شاه عباس اول دیگر ریش تقریبا محو شد و در عوض سبیل‌های کلفت و چخماقی و بلند باب شد. سبیل‌های از بنا‌گوش در رفته محبوب سلطان بود و همه سعی میکردند در بلند کردن سبیل با یکدیگر رقابت کنند تا محبوب سلطنت باشند و راحت‌تر به مرادشان برسند. اما برای رو به بالا نگهداشتن این سبیل‌ها باید روزی چند بار آن را چرب میکردند و جلا میدادند و برای این کار مستخدم‌هایی داشتند و هر گاه این مستخدمان کار خود را خوب انجام میدادند و صاحب سبیل از زیبایی و ابهت سبیل خود شاد میشد، اطرافیان هر تقاضایی که داشتند میگفتند و صاحب سبیل نیز اجابت میکرد. بنابراین عبارت " سبیل کسی را چرب کردن" در آن زمان بین مردم معنایی معادل اخاذی کردن و گرفتن چیزی از صاحب سبیل داشت. اما امروزه این اصطلاح به معنای رشوه دادن است. یعنی کسی به صاحب سبیل رشوه میدهد تا وی کارش را انجام دهد. دقیقا معنایی برعکس معنای آغازین آن. 👳 @gizmiz00
📕 فردی از کشاورزی پرسید: آیا گندم کاشته‌ای؟ کشاورز جواب داد: نه، ترسیدم باران نبارد. مرد پرسید: پس ذرت کاشته‌ای؟ کشاورز گفت: نه، ترسیدم ذرت‌ها را آفت بزند مرد پرسید: پس چه چیزی کاشته‌ای؟! کشاورز گفت: هیچ‌چيز، خیالم راحت است! 🌟همیشه بازنده‌ترین افراد در زندگی، کسانی هستند که از ترس هرگز به هیچ کاری دست نمی‌زنند... 👳@gizmiz00
گفت:حاجی، شنیدم اگر انسان درنماز متوجه شود کسی درحال دزدیدن کفش اوست.. میتواند نماز را بشکند و کفشش را پس بگیرد، درست است!؟ شـیخ گفت: بله، نمازی که درآن حواست به کفش باشد اصلا باید شکست!! 👳 @gizmiz00
آنكه برگشت و جفا كرد و به هيچم بفروخت به همه عالمش از من نتوانند خريد ... 👳 @gizmiz00
بزرگترین دشمن مـا هیچکس جز خود مـا نیست و اگر آن کارهای نادرستی که با خودمان کرده‌ایم اگر با کسی دیگر کرده بودیم یا زندانی بودیم یا اعدام ... 🖤 @Gizmiz00 🖤
بسم الله الرحمن الرحیم 🖤 توجه بفرمایید دهه ی اول محرم به احترام آقا امام حسین علیه السلام مطلب طنز نمیذارم 🖤 هم باهم هر نفر سه بار لطفا از ته دل اَلسلامُ علی الحُسین وعلی علی بن الحُسین وَعلی اُولاد الحسین وعَلی اصحاب الحسین 🖤 🆔 @gizmiz00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام استوری ورود به ماه محرم خدمت شما من بچه پایین این شهرم.... یک عمر با عشق تو خو کردم.... از هرکسی‌هرجا دلم‌پربود.... برگشتم‌و پیش تو رو کردم.... 🖤🖤🖤🖤 @Gizmiz00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهل‌عالم‌دارد‌از‌ره‌ماه‌ماتم‌میرسد🏴 هیئتی‌ها‌یاعلی!😭دارد‌محرم‌میرسد 🖤🖤🖤🖤 @Gizmiz00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚چل کليد پادشاهى بود هفت پسر داشت. روزى پسرها به شکار رفتند. با يکديگر عهد کردند که چنانچه شکار از کنار هريک از آنها فرار کند، همان شخص بايد به‌دنبال شکار برود. در اين حين آهوئى را ديدند. او را دوره کردند. آهو از کنار کوچکترين برادر فرار کرد. پسر کوچک‌تر او را دنبال کرد. آهو به تپه‌اى رسيد و در آنجا ناپديد شد. پسر به بالاى تپه رسيد و ديد پيرمردى آنجا نشسته است. چون شب شده بود و جوان هم خسته بود از پيرمرد خواست، به او جائى بدهد تا بخوابد. پيرمرد او را به خانه‌اش برد. جوان در خانهٔ پيرمرد تصوير يک دختر زيبا را ديد و به او دل باخت. از پيرمرد نام و نشان صاحب عکس را پرسيد. پيرمرد گفت: رسيدن به او کار سختى است. بايد هفت ديو را بکشى تا به باغى برسى در آنجا يک گربه هست که يک دسته کليد چهل‌تائى به گردن دارد. گربه را بايد بکشى و در اتاق‌ها را باز کني. دختر در اتاق چهلم است. شاهزاده صبح فردا به‌سوى باغى که دختر در آنجا بود حرکت کرد. هفت ديو را که نگهبان باغ بودند کشت. در کنار ديو هفتم کتابى پيدا کرد آن را خواند طلسم‌ها را شکست و اسيران آزاد شدند. شاهزاده خود را به پاى ديوار باغ رساند. ديد گربه بالاى ديوار است دو تير او خطا رفت ولى تير سوم گربه را کشت. کليدها را برداشت و در اتاق‌ها را باز کرد. در اتاق چهلم دختر زيبائى خوابيده بود و بلبلى بالاى سرش آواز مى‌خواند. جوان دختر را بوسيد و انگشتر خود را به انگشت او کرد و پيش پيرمرد بازگشت. پيرمرد به او گفت: فردا پادشاه جار خواهد زد که هرکس انگشتر خود را به دست دختر من کرده بيايد و با او ازدواج کند. البته او سه شرط هم مى‌گذارد. جوان فردا پيش پادشاه رفت. پادشاه به او گفت: بايد سه شرط مرا انجام بدهى تا بتوانى با دخترم عروسى کني. اگر نتوانستى آن‌وقت گردنت را مى‌زنم. پسر پذيرفت. پادشاه به او گفت: من چراغى روى سر گربه‌ام مى‌گذارم بايد کارى کنى که اين چراغ از روى سر او بى‌افتد. بعد چراغ را روى سر گربه گذاشتند. جوان يک موش جلوى گربه انداخت. گربه جستى زد تا موش را بگيرد چراغ از روى سرش افتاد. شرط دوم پادشاه اين بود که جوان در مدت يک ساعت يک پيه‌سوز درست کرده و آن را روشن کند. پسر اين کار را هم انجام داد. شرط سوم اين بود که پسر به‌مدت چهل شب، طورى دختر را ببوسد که از خواب بيدار نشود. جوان اين شرط را هم انجام داد و بعد دست دختر را گرفت و به ديار خود رفت. آنجا هفت شبانه‌روز جشن گرفتند. 🖤🖤🖤🖤 🆔 @Gizmiz00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 حکایتی‌ بسیار زیبا و خواندنی ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺷﺸﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺣﺎﺟﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺟﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ، ﮐﻔﺸﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﯿﺎﻣﺪ. ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ ‏(ﭘﯿﻨﻪ ﺩﻭﺯﯼ، ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻭ ﻭﺻﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ‏) میکند. ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺣﺠﺎﺝ ﻓﻘﻂ ﺣﺞ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ. ﮔﻔﺖ ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺣﺞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋﺰﻡ ﺣﺞ ﮐﺮﺩﻡ، ‏عیالم ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ، ﻣﺮﺍ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺴﺘﺎﻥ، ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﺮﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﯾﺪﻡ. ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻃﻌﺎﻡ ﺳﺎﺧﺘﻢ. ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﻼﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺁﻥ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭهم ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻔﻘﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺣﺞ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ. 🖤🖤🖤🖤 🆔 @gizmiz00
_۲۰۲۳_۰۷_۱۹_۱۴_۱۷_۱۲_۵۰۶.mp3
3.94M
من بلدم گریه کنم اگه منو میخری نیومدم بازی کنم من اومدم نوکری حاج عبد الرضا هلالی @Gizmiz00