02.Baqara.069.mp3
1.59M
#تفسیر_کلام_وحی
🌸سوره مبارکه بقره🌸
✅قسمت_شصت_ونه
🔈استاد قرائتی
التماس دعای فرج🤲
https://eitaa.com/joinchat/1304363056C5e4b050cbc
به سید میگفتن : اینا کی هستند !
مياری هيئت ؛ بهشون مسئوليت میدی؟
میگفت: کسی که توراه نیست ، اگه بیاد
توی مجلس اهل بیت و یه گوشه بشینـه
و شما بهش بها ندی، میره و دیگه هم بر
نمیگرده اما وقتی تحویلش بگیری، جذب
همین راه میشه.
شهید سید مجتبی علمدار 🌷
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره نساء ( آیات1 )
🌺🍃✨🌸✨🌺🍃
💐☘سيماى سوره ى نساء
💫اين سوره يكصد و هفتاد و شش آيه دارد و در مدينه نازل شده است.
⚡️محتواى آن، دعوت به ايمان و عدالت، عبرت از امّت هاى پيشين، قطع رابطه ى دوستانه با دشمنان خدا، حمايت از يتيمان، احكام ازدواج و ارث، لزوم اطاعت از رهبر الهى، هجرت، جهاد در راه خدا و ... است.
✨از آنجا كه سى و پنج آيه ى اوّل اين سوره، پيرامون مسائل خانوادگى است، به سوره ى نساء (زنان) نام گذارى شده است.
📚تفسير نور، ج 2، ص: 16
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🍃بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ🍃
✨به نام خداوند بخشنده مهربان✨
🕋يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً «1»
🍃💜اى مردم! از پروردگارتان پروا كنيد، آن كس كه شما را از يك نفس آفريد و همسرش را نيز از (جنس) او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را (در روى زمين) پراكنده ساخت واز خدايى كه (با سوگند) به او از يكديگر درخواست مىكنيد، پروا كنيد. و (نسبت) به ارحام نيز تقوا پيشه كنيد (وقطع رحم نكنيد) كه خداوند همواره مراقب شماست.
📝نکته ها👇
🔷اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمودند: صلهى رحم كنيد، گرچه با سلام دادن باشد، خداوند فرمود:
وَ اتَّقُوا اللَّهَ ... وَ الْأَرْحامَ ... «1»
📝پیام ها🔰
🔶1- آغاز سورهى خانواده، با سفارش به تقوا شروع شده است، يعنى بنيان خانواده، بر تقواست و مراعات آن بر همه لازم است. «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا»
🔶2- خلقت و تربيت انسان، هر دو به دست خداست، پس پروا و اطاعت هم بايد
از او باشد. «اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ»
📚«1». كافى، ج 2، ص 150.
📚جلد 2 - صفحه 17
🔶3- همهى انسانها از يك نوعند، پس هر نوع تبعيض نژادى، زبانى، اقليمى و ...
ممنوع است. «خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ»
🔶4- زن و مرد در آفرينش وحدت دارند و هيچكدام از نظر جنسيّت بر ديگرى برترى ندارند. «خَلَقَ مِنْها زَوْجَها»
🔶5- همهى انسانها در طول تاريخ، از يك پدر و مادرند. بَثَّ مِنْهُما رِجالًا ...
روايات دربارهى ازدواج فرزندان آدم دو نوع است، آنچه با قرآن هماهنگ است، رواياتى است كه مىگويد: فرزندان آدم با يكديگر ازدواج كردند. «1»
🔶6- در مسائل تربيتى، تكرار يك اصل است. اتَّقُوا رَبَّكُمُ ... اتَّقُوا اللَّهَ
🔶7- رعايت حقوق خانواده و خويشاوندان، لازمهى تقواست. اتَّقُوا اللَّهَ ... وَ الْأَرْحامَ امام باقر عليه السلام فرمود: قرابت دلبستگان پيامبر صلى الله عليه و آله را بايد با موّدت مراعات كرد. «2»
-------------------------------------------------
📚 برگرفته از تفسیرنور
#تفسیر
#سوره_نساء
〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️
🆔️ @gofteman245
از امروز به امید خدا تفسیر نوشتاری و کوتاه سوره ی نساء داریم،با ما همراه باشید🌹🌹🌹🌹
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هشتم
💠 دستم به دیوار مانده و تنم در گرمای شب #آمرلی، از سرمای ترس میلرزید و صدای عباس را شنیدم که به عمو میگفت :«وقتی #موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست #مقاومت کنه، تکلیف آمرلی معلومه! تازه اونا #سُنی بودن که به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میکنن!»
تا لحظاتی پیش دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالا دیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست #داعش بیفتم، همان بهتر که میمُردم!
💠 حیدر رفت تا فاطمه به دست داعش نیفتد و فکرش را هم نمیکرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش #اسیر داعش شوند.
اصلاً با این ولعی که دیو داعش عراق را میبلعید و جلو میآمد، حیدر زنده به #تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟
💠 آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد که کاسه صبرم شکست و ضجه گریههایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد و اولین نفر عباس بود که بدن لرزانم را در آغوش کشید، صورتم را نوازش میکرد و با مهربانی همیشگیاش دلداریام میداد :«نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تکریت و کرکوک هم نرسیدن.» که زنعمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه کرد :«برو زودتر زن و بچهات رو بیار اینجا!»
عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زنعمو بود تا آرامم کند :«دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ (علیهالسلام)!» و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد که او هم کنار جمع ما زنها نشست و با آرامشی مؤمنانه دنبال حکایت را گرفت :«ما تو این شهر مقام #امام_حسن (علیهالسلام) رو داریم؛ جایی که حضرت ۱۴۰۰ سال پیش توقف کردن و نماز خوندن!»
💠 چشمهایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید که به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه کرد :«فکر میکنید اون روز امام حسن (علیهالسلام) برای چی در این محل به #سجده رفتن و دعا کردن؟ ایمان داشته باشید که از ۱۴۰۰ سال پیش واسه امروز دعا کردن که از شرّ این جماعت در امان باشیم! شما امروز در پناه پسر #فاطمه (سلام الله علیهما) هستید!»
گریههای زنعمو رنگ امید و #ایمان گرفته و چشم ما دخترها همچنان به دهان عمو بود تا برایمان از کرامت #کریم_اهل_بیت (علیهالسلام) بگوید :«در جنگ #جمل، امام حسن (علیهالسلام) پرچم دشمن رو سرنگون کرد و آتش #فتنه رو خاموش کرد! ایمان داشته باشید امروز #شیعیان آمرلی به برکت امام حسن (علیهالسلام) آتش داعش رو خاموش میکنن!»
💠 روایت #عاشقانه عمو، قدری آراممان کرد و من تا رسیدن به ساحل آرامش تنها به موج احساس حیدر نیاز داشتم که با تلفن خانه تماس گرفت. زینب تا پای تلفن دوید و من برای شنیدن صدایش پَرپَر میزدم و او میخواست با عمو صحبت کند.
خبر داده بود کرکوک را رد کرده و نمیتواند از مسیر موصل به تلعفر برسد. از بسته بودن راهها گفته بود، از تلاشی که برای رسیدن به تلعفر میکند و از فاطمه و همسرش که تلفن خانهشان را جواب نمیدهند و تلفن همراهشان هم آنتن نمیدهد.
💠 عمو نمیخواست بار نگرانی حیدر را سنگینتر کند که حرفی از حرکت داعش به سمت آمرلی نزد و ظاهراً حیدر هم از اخبار آمرلی بیخبر بود. میدانستم در چه شرایط دشواری گرفتار شده و توقعی نداشتم اما از اینکه نخواست با من صحبت کند، دلم گرفت.
دست خودم نبود که هیچ چیز مثل صدایش آرامم نمیکرد که گوشی را برداشتم تا برایش پیامی بفرستم و تازه پیام عدنان را دیدم. همان پیامی که درست مقابل حیدر برایم فرستاد و وحشت حمله داعش و غصه رفتن حیدر، همه چیز را از خاطرم برده بود.
💠 اشکم را پاک کردم و با نگاه بیرمقم پیامش را خواندم :«حتماً تا حالا خبر سقوط موصل رو شنیدی! این تازه اولشه، ما داریم میایم سراغتون! قسم میخورم خبر سقوط آمرلی رو خودم بهت بدم؛ اونوقت تو مال خودمی!»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما انگشتانم روی گوشی به وضوح میلرزید. نفهمیدم چطور گوشی را خاموش کردم و روی زمین انداختم، شاید هم از دستان لرزانم افتاد.
💠 نگاهم در زمین فرو میرفت و دلم را تا اعماق چاه وحشتناکی که عدنان برایم تدارک دیده بود، میبُرد. حالا میفهمیدم چرا پس از یک ماه، دوباره دورم چنبره زده که اینبار تنها نبود و میخواست با لشگر داعش به سراغم بیاید!
اما من شوهر داشتم و لابد فکر همه جایش را کرده بود که اول باید حیدر کشته شود تا همسرش به اسیری داعش و شرکای #بعثیشان درآید و همین خیال، خانه خرابم کرد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
♥️ #اللهم_ارزقنا_شهادت ♥️
#صفحه30
#تلاوت_قرآن
🌹ثواب تلاوت امشب تقدیم به پیشگاه مطهر امام حسن و امام حسین علیهم السلام و شهدای عزیز🌹