eitaa logo
گفتمان تحلیلی مقاومت
53 دنبال‌کننده
237 عکس
33 ویدیو
14 فایل
این کانال با رویکرد تحلیلی به منظور تقویت مباحث تخصصی گفتمان مقاومت تاسیس شده است. ارتباط با ادمین @admin14027 @admin1352
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺آتش بس در غزه و فرمان آتش در منطقه! دو اتفاق ناهمگون در منطقه در حال وقوع است. از یک طرف، دیپلماسی در جنگ غزه فعال شده و پس از نزدیک به چهار ماه جنگ طرحی مدون ارائه شده است و از دیگر سو، منطقه در انتظار حملات آمریکا به تلافی حمله متحدان ایران به پایگاه «برج ۲۲» در اردن است. نشست چهارجانبه یکشنبه گذشته در پاریس در مورد جنگ غزه را می‌توان شروع «دیپلماسی جدی» در جنگ غزه برشمرد. تا اینجای کار، شروع این دیپلماسی با طرفیت حماس بیانگر این نکته است که این جنگ بعد از گذشت حدود چهار ماه و کاربست این حجم بی‌سابقه آتش، حملات ویرانگر و تقریبا نابودی نوار غزه، به مهم‌ترین هدف خود یعنی حذف حماس نرسیده و از این رو، قرار گرفتن این تشکیلات به عنوان طرف فلسطینی مذاکرات و این دیپلماسی و توافق احتمالی حداقل بدان معناست که دو طرف آمریکایی و اسرائیلی احتمالا به این جمع بندی رسیده‌اند که دستیابی به هدف پیشگفته دیگر چندان میسر نیست و این رویکرد نیز معطوف به این نگرانی است که در کنار عدم تحقق هدف نخست، رسیدن به هدف دیگر یعنی آزادی گروگان‌ها با ادامه جنگ منتفی شود و در نهایت گروگانی زنده نماند که آزاد شود! واقعیت هم این است که دولت آمریکا قبل از اسرائیل با درک این مساله، دیگر از ماه دوم جنگ در مواضع خود حذف حماس به عنوان هدف جنگ را مطرح نکرد و تداوم جنگ با این شدت و حدت را در سطوح داخلی (انتخابات)، منطقه‌ای و بین‌المللی برای آمریکا هزینه‌بردار و دردسرساز می‌دانست. از این رو، بایدن رفته رفته از ابتدای دسامبر گذشته، بر دولت نتانیاهو فشار آورد که حداقل راهبردی روشنی برای خروج از جنگ را مشخص کند. بنا به منابع آمریکایی و اسرائیلی، دولت بایدن ابتدا تا آخر سال گذشته میلادی به تل آویو مهلت داد و سپس نتانیاهو تا پایان ژانویه از آمریکا زمان خرید. حال هم که ژانویه به پایان رسیده است و جنگ ویرانگر به تحقق دو هدف آزادی زندانیان و حذف حماس منجر نشده، آمریکا جدی‌تر از قبل دیپلماسی را به جریان انداخته است. خروجی نشست پاریس طرحی چند مرحله‌ای است که فعلا جزئیات آن روشن نیست، اما ارائه آن با حضور رئیس موساد به این معناست که اسرائیل دستکم با آن مخالف نیست. اکنون، همه طرف‌ها منتظر موضع حماس هستند و هنیه که فردا عازم مصر است، تاکید کرده که طرح را بر پایه اولویت توقف جنگ و خروج نیروهای اسرائیلی از نوار غزه بررسی خواهند کرد. واقعیت این است که برای اسرائیل توقف یکباره جنگ و خروج از نوار غزه در ابتدای کار تسلیم در برابر شروط حماس است و همین پذیرش این امر را برای نتانیاهو بسیار دشوار می‌کند؛ اما در آن سو هم حماس با هر طرحی که منجر به تحقق این دو امر نشود، سرسختانه مخالفت می‌کند. از این جهت، احتمالا راه حل میانه و اعلام نشده نشست پاریس، توقف جنگ از طریق آتش بس‌های چند مرحله‌ای و طولانی مدت است. در این خصوص هم اظهارات نخست وزیر قطر قابل تامل است. وی پس از نشست پاریس ضمن تاکید بر پیشرفت در مذاکرات بیان داشت که فرمول مطرح احتمالا در نهایت به توقف جنگ منجر شود. اما درباره آینده نوار غزه پس از جنگ نیز، احتمالا آشتی حماس و فتح و اتحاد سیاسی و اداری دوباره نوار غزه و کرانه باختری به عنوان راهکاری در این باره در دستور کار قرار گیرد. با این حال، هنوز طرح پاریس با چالش‌های متعددی روبرو است و فعلا زود است که از موفقیت آن سخن گفت. تسویه حساب منطقه‌ای به موازات فعال شدن دیپلماسی جدی در جنگ غزه، آمریکا خود را برای حملاتی در واکنش به حمله پهبادی به پایگاه "برج 22" خود در شمال شرقی اردن در مرز سوریه آماده می‌کند. اما احتمالا هدف حملات احتمالی آمریکا فراتر از صرف یک واکنش به حمله به این پایگاه باشد، بلکه بیشتر شبیه یک تسویه حساب با ایران و متحدان آن در منطقه است. در طول چهار ماه گذشته، نیروهای همسو با ایران به موازات جنگ غزه حملات متعددی به پایگاه‌های آمریکا در عراق و سوریه انجام دادند، اما آمریکا واکنش خاصی نشان نمی‌داد و در انتظار رسیدن جنگ غزه به نقطه مشخصی به نوعی دندان رو جگر می‌گذاشت و تحمل می‌کرد. اما حالا که به نظر می‌رسد که جنگ غزه در صورت موفقیت طرح پاریس تقریبا رو به پایان است، گویا آمریکا تلاش دارد که از یک سو، با انجام یک سری حملات در سطح منطقه، معادله‌ای را که ایران و متحدانش در طول جنگ غزه در حال شکل دادن به آن علیه حضور نظامی آمریکا در منطقه بودند، کان لم یکن و به نوعی تسویه حساب کند و از دیگر سو هم با ایجاد نوعی بازدارندگی در مقابل تداوم حملات متحدان ایران به منافع خود در منطقه پس از جنگ غزه، حضور نظامی خود در منطقه را تثبیت و تقویت کند. @Sgolanbari
🔺 درباره تصمیم حزب الله عراق! ✅در حالی که در میانه تهدیدهای مکرر آمریکا، همه منتظر حملات احتمالی آن در منطقه در تلافی حمله یکشنبه گذشته به پایگاه "برج 22" بودند که دیشب بیانیه گردان‌های حزب الله عراق مبنی بر تعلیق عملیات‌هایش علیه آمریکا موجب بهت و تعجب خیلی‌ها شد و ناظران فراخور نوع نگاه خود به مسائل منطقه به تفسیر و تحلیل آن پرداختند. در این میان، برخی این تصمیم حزب الله عراق را تاکتیکی و موقتی دانستند. اما واقعیت این است که این بیانیه در این شرایط تهدید و پرتنش حمل بر عقب‌نشینی می‌شود. ✅حال این عقب‌نشینی یا معطوف به تفاهماتی پشت پرده با آمریکا یا نتیجه رایزنی و تفاهم تهران و بغداد و یا فشار دولت عراق برای پایین کشیدن فتیله تنش در سایه تهدیدات فزاینده واشنگتن است. اگر احتمال نخست درست باشد که می‌توان گفت که در کنترل تنش و دامنه حملات احتمالی آمریکا تا حدودی موثر است. البته قبلا هم گفته شد که به احتمال زیاد این حملات علیه اهدافی در سوریه و عراق و منطقه صورت گیرد و بعید است که حمله‌ای به داخل ایران صورت گیرد. ✅با این حال، تصمیم حزب الله عراق به فرض صحت «فرضیه تفاهم با آمریکا» بعید است که این کشور را از اقدامات تلافی جویانه به طور کلی منصرف کند. در کنار آن هم این اتفاق صرف نظر از علل و عوامل دخیل در آن، شاید از شدت و حدت و دامنه واکنش آمریکا در این مقطع بکاهد، اما در مقابل هم می‌تواند مشوق تشدید فشارها و تهدیدهای پشت و پس پرده سیاست برای تکرار تجربه حزب الله عراق با بقیه گروه‌های عراقی و غیر عراقی در منطقه باشد. ✅در هر صورت در میان علل پیشگفته، آنچه بیشتر محتمل است، فشار ودولت عراق است که می‌تواند منجر به تفاهماتی جداگانه با ایران و آمریکا شده باشد. این فشار نیز احتمالا معطوف به تهدیدها و فشارهای آمریکا برای اعمال تحریم‌هایی علیه بغداد و یا انجام حملاتی سنگین در صورت عدم تحرک جدی برای پایان دادن به حملات گروه‌های عراقی نزدیک به ایران به مراکز آمریکایی باشد. در این صورت، احتمالا بغداد با متقاعد کردن حزب الله عراق چه به طور مستقیم چه غیر مستقیم از طریق تهران تلاش می‌کند اقدامات احتمالی آمریکا را تحت الشعاع قرار دهد. ✅ بغداد حمله یکشنبه گذشته به پایگاه آمریکایی در شمال شرقی اردن را محکوم و با اردن همدردی کرد. این موضع عراق در راستای مخالفت با حملات در داخل این کشور به منافع آمریکاست. جدا از این که بغداد بارها اعلام کرده است که نمی‌خواهد به صحنه رقابت و تنش میان قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی تبدیل شود، واقعیت اما این است که عراق حتی اگر هم بخواهد خود را در موقعیتی نمی‌بیند که با آمریکا درگیر شود و از هر گونه تنشی در این روابط پرهیز می‌کند. صرف نظر از این که قسمی از سیاستمداران عراقی حضور آمریکا را در عراق برای ایجاد موازنه در مقابل نفوذ تهران ضروری می‌دانند، اما مهم‌ترین انگیزه دولت عراق از اجتناب ورود به تنش با آمریکا نگرانی از تبعات آن است. ✅بر خلاف برخی که نفوذ و تاثیرگذاری آمریکا در عراق را در حضور نظامی آن خلاصه می‌کنند، اما این نفوذ نه صرفا سخت افزاری به خاطر وجود حدود سه هزار نظامی آمریکایی، بلکه بیشتر معطوف به اهرم‌های نرمی چون اقتصاد است. امروزه شریان اقتصادی عراق عملا در اختیار آمریکاست که از سال 2003 در نتیجه توافقاتی به بهانه محفوظ ماندن اموال عراق از شکایت کشورهای متضرر از سیاست‌های صدام، درآمدهای نفتی عراق به حسابی در فدرال رزرو آمریکا واریز می‌شود و با وجود منتفی شدن علت پیشگفته با پرداخت کل غرامت جنگی 52 میلیارد دلاری به کویت و اعلام نبود شکایت از کشور دیگری برای دریافت غرامت، هنوز هم درآمدهای نفتی عراق به همان حساب در بانک مرکزی آمریکا واریز می‌شود و با وجود انتقال مدیریت و نظارت بر این اموال به بانک مرکزی عراق در چارچوب توافقنامه سال 2008، ولی آمریکا همچنان بر این اموال که به حدود 115 میلیارد دلار رسیده است، نظارت دارد و عراق نمی‌تواند حتی یک دلار از آن را بدون موافقت بانک مرکزی آمریکا برداشت کند. ✅برداشت از این حساب هم مکانیسم خاص خود را دارد که ابتدا بانک مرکزی عراق باید طی درخواستی دلیل و محل هزینه اموال را توضیح دهد و بررسی این درخواست نیز حدود 20 روز طول می‌کشد و دلار از طریق هواپیما با محاسبه هزینه انتقال و بیمه به بغداد منتقل می‌شود. در کنار آن هم عراق در دو سال اخیر سرمایه‌گذاری در اوراق بهادار آمریکا را دو برابر کرده و به 40 میلیارد دلار رسانده است. در کنار آن هم عراق برای پیشبرد پروژه‌های کلانی چون توسعه فاو هم به اموال  خود در آمریکا نیاز دارد هم به تنشی نشدن روابط خارجی‌اش. ✅بنا به شرحی که رفت اساسا فرمان تجارت خارجی عراق دست آمریکاست و همین کفه تاثیرگذاری آمریکا بر سیاست‌های کلان بغداد در تقابل تهران و واشنگتن را بیشتر کرده است.
🔺گسترش جنگ یا تنش! با گذشت چهار ماه از جنگ غزه هنوز هشدارها نسبت به گسترش جنگ در منطقه ادامه دارد. پر واضح است که مقصود هم جنگی با طرفیت مستقیم ایران و متحدان آن است و الا احتمال شعله ور شدن جنگی با مشارکت دولتی عربی وجود ندارد. خطی تحلیلی از ابتدا، گسترش جنگ به منطقه را امری گریز ناپذیر می‌دانست و با هر حادثه و اتفاقی هم دوباره این گزاره تکرار می‌شود و اخیرا هم پس از حمله به پایگاه آمریکایی "برج 22" در شمال شرقی اردن در مرز سوریه بیش از قبل پر و بال گرفت. نگارنده از همان روزهای نخست جنگ غزه با شناخت پیشینی نسبت به سیاست‌ها و رفتارهای بازیگران درگیر در جنگ غزه و معذوریت‌ها و محدودیت‌های آن‌ها، وقوع جنگی منطقه‌ای چه میان حزب الله و اسرائیل و چه میان ایران و اسرائیل و به تبع آن میان ایران و آمریکا را بعید می‌دانست و تجربه چهار ماه جنگ کنونی نیز صحت این گزاره را نشان داد. پس از حمله "برج 22" و تهدیدهای آمریکا باز گفته شد که حمله به اهدافی در داخل ایران دور از ذهن است. واقعیت این است که تنش منطقه‌ایِ ناشی از جنگ غزه فعلا کاملا تحت کنترل بوده و با وجود افزایش دُز آن در هفته‌های اخیر، احتمال گسترش جنگ در منطقه تا "این لحظه" همچنان پایین است. امروز همه بازیگران، ایران و حزب الله از یک طرف و آمریکا و اسرائیل از طرف دیگر تقریبا دست یکدیگر را خوانده و به خوبی می‌دانند که طرف مقابل تمایلی برای ورود به یک جنگ ندارد و از این رو، همه طرف‌ها تلاش می‌کنند تا در چارچوب این معادله نهایت فشار ممکن را به طرف مقابل وارد کنند؛ اما به شکلی مدیریت شده و کنترل شده؛ به گونه‌ای که تنش از قاعده‌ شکل گرفته خود در این چهار ماه عدول نکند و اوضاع از کنترل خارج نشود. شیوه تعامل ایران و آمریکا پس از حمله به پایگاه "برج 22" نیز موید این مدعاست. از یک سو، تعلیق عملیات‌ها علیه اهداف آمریکایی از جانب برخی متحدان ایران در عراق قبل از شروع حملات آمریکا تلاشی برای کنترل تنش و جلوگیری از خروج آن از قاعده پیشگفته بود و از دیگر سو هم حملات تلافی‌جویانه آمریکا علی رغم گستردگی آن و تخریب برخی زیرساخت‌های نظامی در عراق و سوریه با تاخیری تقریبا یک هفته‌ای آغاز شد که هدف از آن کاهش حداکثر تلفات طرف مقابل و فراهم نمودن امکان جابجایی نیروهای ایرانی و خودداری از هدف قرار دادن آنها بود. با این حال، به نظر می‌رسد که دولت آمریکا در چارچوب همین معادله به دنبال تداوم این حملات است تا ضمن تصفیه حساب، معادله میدانی جدید در محورهای درگیری در منطقه ایجاد کند و به شکلی کنترل شده توان نظامی متحدان تهران و حضور و نفوذ نظامی ایران در منطقه را به چالش بکشاند و تضعیف کند. در مقابل، بعید است که حملات آمریکا باعث توقف حملات طرف‌های مقابل شود. هر چند شاید بر کمیت و نوع این حملات اثر بگذارد، اما ادامه می‌یابد. به نظر می‌رسد که حملات به نیروها و پایگاه‌های آمریکا در منطقه در پستوی فشار به آمریکا برای فشار به اسرائیل برای توقف جنگ هدف به چالش کشیدن حضور نظامی آمریکا در منطقه را نیز دنبال می‌کند. اما افزایش تقابل کنترل شده ایران و آمریکا در منطقه در نتیجه تحولات اخیر که ممکن است در هفته‌های پیش رو هم شدت هم یابد و حتی حملاتی خارج از قاعده این چهار ماه رخ دهد، و ادامه این روند کلیت جنگ غزه را تحت الشعاع قرار می‌دهد و نگاه‌ها در منطقه و جهان را به سمت تقابل پیشگفته می‌برد. در نتیجه، بالا رفتن این تنش و تقابل در منطقه در این شرایط فعلا تا حدودی بر جنگ غزه سایه افکنده اما در صورت تشدید این وضعیت منطقه‌ای پرتنش، جدا از این که واشنگتن دستکم خود را در قید و بند این فشارها در منطقه نمی‌داند، بلکه در مقابل، تنفسی برای اسرائیل و به ویژه نتانیاهو در مواجهه با افکار عمومی جهان و همچنین اعتراضات داخلی فراهم می‌کند و نیز حساسیت و تمرکز جهانی بر وقایع جنگ غزه را کاهش می‌دهد؛ به ویژه که این اتفاق می‌تواند حساسیت افکار عمومی در آمریکا را از فشار بر بایدن و اسرائیل به علت بحران انسانی غزه به تنش کشورشان در خاورمیانه با ایران معطوف کند. کما این که چنین تنشی برخی کشورهای منطقه امثال عراق را نیز درگیر و الزامات و اولویت دیگری را بر آن‌ها تحمیل می‌کند و حتی تنش در دریای سرخ و باب المندب نیز که با جنگ غزه در ارتباط مستقیم است و بر این مبنا برخی ناظران و کنشگران غربی قبل از تنش اخیر میان ایران و آمریکا برای حل بحران در دریای سرخ خواهان پایان جنگ غزه بودند، رفته رفته تحت الشعاع قرار گرفته و از دریچه تقابل ایران و آمریکا به آن نگریسته می‌شود.
🔺حماس و ابتکار پاریس! بالاخره پس از یک هفته حماس پاسخ خود به طرح پیشنهادی نشست چهارجانبه پاریس را ارائه داد. هنوز اسرائیل واکنشی رسمی به پاسخ حماس نشان نداده است؛ اما قطر به عنوان طرف میانجیگر اظهار خوشبینی و نخست وزیر آن اعلام کرده که پاسخ حماس متضمن ملاحظاتی است اما امیدوار کننده است. وزیر خارجه آمریکا هم که در قطر به سر می‌برد، گفته است که فردا در سفر به اسرائیل با مقامات آن درباره پاسخ حماس گفتگو خواهد کرد. اما همین که بلینکن ملاحظه‌ و مخالفتی مطرح نکرده است، می‌توان آن را حمل بر موافقت اولیه آمریکا هم کرد. بایدن نیز در واکنش به پاسخ حماس گفته که این پاسخ «تا حدودی مبالغه‌آمیز است» و تاکید کرده است که «مذکرات را ادامه خواهیم داد .. الان نمی‌خواهم وارد جزئیات شوم.» واقعیت این است که در پیشنهاد پاریس در سایه پافشاری طرف فلسطینی بر توقف جنگ تلاش شده بود که از طریق اشاره به آتش بس نسبتا طولانی مدت، طرح را برای حماس قابل پذیرش کنند؛ با این حال، این طرح پیشنهادی بیشتر حول محور آزادی گروگان‌های اسرائیل و تبادل اسرا پی‌ریزی شده و بیشتر تامین کننده خواسته اسرائیل بود و مساله توقف جنگ در هاله‌ای از ابهام بود و صرفا به آتش بس‌های موقت طولانی مدت در مراحل چندگانه اجرای توافق اشاره شده و به نوعی این احتمال مطرح شده بود که ممکن است که به توقف جنگ ختم شود. در کل، آن گونه که از اظهارات مسئولان فلسطینی بر می‌آید، این طرح اشاره صریحی به چهار خواسته‌ اصلی غزه یعنی توقف جنگ، خروج نیروهای اسرائیلی، رفع محاصره و بازسازی نوار غزه نکرده بود. از این رو، نتانیاهو به نوعی انتظار داشت که حماس چارچوب توافق پیشنهادی را رد کند؛ اما این تشکیلات چنین موضعی اتخاذ نکرد و به نوعی توپ را در زمین دولت اسرائیل انداخت. گویا حماس نه موافقت کاملی با طرح پیشنهادی کرده است و نه مخالفت کاملی و راهی میانه در پیش گرفته است که در چارچوب آن، کلیه شروط و خواسته‌های اصلی پیشگفته را در پاسخ خود گنجانده و برنامه زمانی مشخصی را نیز پیشنهاد کرده است. در واقع حماس از این طریق تلاش کرده است که با ندادن پاسخ منفی از یک طرف، خود را از مظان اتهام تلاش برای ادامه جنگ برهاند و از دیگر سو، دستاویز و بهانه‌ای در اختیار نتانیاهو برای رهایی از فشار معترضان و خانواده‌های گروگان‌ها قرار ندهد. همچنین این روزنه را برای توقف جنگ و حل این بحران انسانی بی‌سابقه در نوار غزه نبندد و در کنار چنین پاسخی خواسته‌های خود را در مذاکرات پیگیری کند. اکنون با پاسخ حماس توپ در زمین نتانیاهو است و برای او هم بسیار سخت و دشوار است که در سایه فشار داخلی برای انعقاد توافق تبادل اسرا به شکل صریح مخالفت خود را با پاسخ حماس اعلام کند و احتمالا فعلا بدون اتخاذ موضعی روشن مشغول بررسی آن شود. از این رو، احتمالا فعلا مذاکرات و فرایند دیپلماسی زیر آتش جنگ برای رسیدن به راه حلی برای پایان این بحران ادامه پیدا کند. باید منتظر ماند و دید این روند به کجا ختم می‌شود؛ هر چند ممکن است احیانا مذاکرات تا مرز فروپاشی برود، اما بعید است که در نهایت این اتفاق بیفتد و به نظر می‌رسد که جنگ نه یک طرفه بلکه از طریق توافق به پایان خواهد رسید و این اتفاق هم متضمن دلالت‌های مهمی خواهد بود. 
🔺یک کشوری یا دو کشوری؟! این روزها با طولانی‌تر شدن جنگ غزه حرف و حدیث از راهکار دو کشوری نیز برای حل و فصل این ابربحران خاورمیانه بالا گرفته است و متحدان غربی اسرائیل و در راس آن‌ها آمریکا بیش از دیگران آن را مطرح می‌کنند و اخیرا نیز کاخ سفید از به رسمیت شناختن احتمالی کشور فلسطین سخن گفته است. ریشه این راهکار به همان قطعنامه 181 تقسیم فلسطین در سال 1947 باز می‌گردد اما گویا تحت این عنوان برای نخستین بار به وسیله نوام چامسکی پس از شکست سخت کشورهای عربی در جنگ 66 روزه 1967 مطرح شد. با انعقاد پیمان اوسلو در سال 1993 دوباره این ایده احیا شد و متعاقب "انتفاضه الاقصی" و سپس تشکیل کمیته چهارجانبه بین‌المللی (آمریکا، اروپا، روسیه و سازمان ملل) در 2002 و ارائه "نقشه راه" مبتنی بر طرح جرج بوش رفته رفته قوت گرفت و کنفرانس‌های صلح متعددی نیز پس از آن برگزار شد، اما راه به جایی نبرد و به موازات آن شهرک‌سازی در کرانه باختری و قدس شدت گرفت و با محاق رفتن جریان چپ، جامعه اسرائیلی نیز روز به روز راستگراتر شد؛ تا جایی که دیگر مذاکرات صلح میان دو طرف از مارس 2014 به کلی از طرف دولت نتانیاهو متوقف شد. این که چه شد وضع به اینجا رسید، داستان مفصلی است که شرح آن در این مقال نمی‌گنجد. قبل از حمله هفتم اکتبر حماس، آمریکا در چارچوب انتقال ثقل سیاست خارجی خود از خاورمیانه به مواجهه با چین و روسیه به دنبال کاهش تنش‌ها در منطقه و آرام‌سازی اوضاع البته با محوریت ادغام اسرائیل در نظم منطقه‌ای بود. در این راستا هم تا حدودی از فشار حداکثری ترامپ علیه ایران فاصله گرفت و به تفاهمات پشت پرده روی آورد. همچنین به آشتی ایران و عربستان نیز چراغ سبز نشان داد و عادی‌سازی روابط اسرائیل و عربستان و آتش بس در یمن را در دستور کار جدی قرار داد؛ اما ناگهان ابربحران جهان دوباره سربرآورد و محاسبات و اولویت دیگری در برابر سیاست آمریکا قرار داد و این کشور در کنار حمایت قاطع از اسرائیل در این جنگ دوباره راه حل تشکیل دو کشور را مطرح و بر سر زبان‌ها انداخت. اما پرسش اینجاست که آیا اساسا چنین راهکاری شانسی برای عملیاتی شدن دارد یا خیر؟ ناگفته نماند که عنوان راه حل "دو کشوری" یا "دو دولتی" در حالی که یکی 75 سال قبل تشکیل شده و دیگری هنوز تشکیل نشده در نوع خود قابل تامل و جالب است. درست است که منظور وجود دو کشور در کنار یکدیگر است، اما وقتی یکی وجود دارد و دیگری نه، جا داشت که عنوان راه حل، تشکیل کشور فلسطین می‌بود که بار معنایی آن ذهنیت جهانی را بیشتر معطوف به ریشه بحران می‌کند. به هر حال فارغ از آن، واقعیت این است که در شرایط فعلی و در کوتاه مدت و میان مدت شانس خاصی برای تشکیل کشور فلسطین وجود ندارد؛ به دلایل متعدد و در راس آن‌ها سه دلیل عمده: نخست این که مطابق قطعنامه‌های سازمان ملل، جغرافیای اصلی این کشور کرانه باختری (حدود 6 هزار کیلومتر مربع) است که در سایه رشد گسترده شهرک‌سازی و حضور نیم میلیون یهودی در این منطقه و اشغال آن، عملا جغرافیایی برای تشکیل چنین کشوری باقی نمانده است. دوم این که در طرف اسرائیلی هم اجماع بی‌سابقه‌ای در جامعه و نیروهای سیاسی حاکم و اپوزیسیون علیه این تشکیل این کشور وجود دارد که برونداد آن را می‌توان حمایت گسترده اخیر 99 نماینده از 120 نماینده کنست از طرح نتانیاهو در مخالفت قاطع با به رسمیت شناختن کشور فلسطین مشاهده کرد. مخالفان این طرح هم عموما نمایندگان عرب کنست و چند نماینده چپگرای یهودی بودند. این رای‌گیری نشانگر این است که ایدئولوژی راست تندرو تا جایی در اسرائیل رسوخ یافته است که صرف شناسایی اعلامی کشور فلسطین را بر نمی‌تابد، چه برسد به تشکیل آن. در این خصوص هم تفاوتی بنی گانتز و لاپید و نتانیاهو هم نظر هستند. اما دلیل سوم این که سیاست بین‌الملل با مرکزیت آمریکا نیز با وجود مواضع اعلامی به دلایل مختلف فاقد اراده کافی برای وارد آوردن فشار بر اسرائیل برای پذیرش این امر است و از این رو، طرح شناسایی اعلامی کشور فلسطین قبل از تشکیل آن از جانب آمریکا هر چند فی نفسه می‌تواند فشار اعلامی جزئی بر تل آویو وارد کند، اما منجر به تشکیل کشور فلسطین نخواهد شد و به نظر می‌رسد که دولت بایدن دو هدف دیگر را در پس این طرح دنبال می‌کند؛ نخست فراهم کردن محملی برای اقناع عربستان به عادی سازی روابط با اسرائیل همزمان با پایان جنگ غزه و یا پس از آن و دوم نیز کنترل تاثیرات منفی حمایت همه جانبه واشنگتن از تل آویو در این جنگ بر وجهه جهانی آمریکا و موقعیت داخلی بایدن و دموکرات‌ها در این شرایط انتخاباتی. البته راه حل "یک کشور برای دو ملت" نیز که در گذشته قذافی تحت عنوان "اسراطین" مطرح می‌کرد و امروز طرفدارانی دارد، قابلیت اجرا ندارد. @Sgolanbari
🔺ترامپ در حال بازگشت؟ "سه شنبه بزرگ" انتخابات درون حزبی در آمریکا به پایان رسید و با توجه به نتایج اکتسابی ترامپ و بایدن تقریبا تکلیف دو نامزد جمهوری‌خواه و دموکرات برای انتخابات ریاست جمهوری روشن است و از هم اکنون هم دو نامزد بنای کار خود را بر رقابت با یکدیگر در انتخابات نوامبر 2024 آمریکا گذاشته و انتخابات درون حزبی آمریکا به عرصه تبلیغات و رقابت انتخابات ریاست جمهوری تبدیل شده است. اکنون پرسش کانونی در داخل آمریکا و خارج آن این است که بایدن و ترامپ کدامیک در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برنده خواهند شد؟ پیداست که انتخابات پیش روی آمریکا جنجالی‌تر از قبل خواهد بود. برای نخستین بار دو رئیس جمهور فعلی و قبلی با هم رقابت می‌کنند و ترامپ عزم خود را جزم کرده که انتقام باخت 2020 و یک دوره‌ای شدن خود را با یک دوره‌ای کردن ریاست جمهوری بایدن بگیرد. هر دو نفر از خصوصیات شخصیتی و شخصی خاصی برخوردار هستند که آن‌ها را از روسای جمهور قبلی آمریکا متمایز می‌سازد. از یک طرف، بایدن هم اکنون هم پیرترین رئیس جمهور تاریخ آمریکاست که قصد دارد چهار سال دیگر هم در این پست بماند و از سلامت جسمانی و قدرت تمرکز بالایی برخوردار نیست و گاف‌ها و حرکات عجیب او تردیدهایی را در توانایی جسمانی بایدن برای رهبری آمریکا در چهار سال آتی برانگیخته است. از دیگر سو نیز ترامپ جنجالی‌ترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا با رفتارهای عجیب منحصر به فرد است چنانچه تاکنون سابقه نداشته که رئیس جمهور سابق و نامزد ریاست جمهوری آمریکا با این حجم اتهام (91 اتهام در 4 پرونده قضایی) مواجه باشد. این مسائل و مشکلات، بایدن و ترامپ را در وضعیتی نامطلوب از نظر رای‌دهندگان آمریکا قرار داده و اخیرا حدود 60 درصد در نظرسنجی  AP-NORC هر دو را فاقد توانمندی ذهنی کافی برای تصدی عالی‌ترین سمت در آمریکا به عنوان ابرقدرت جهان می‌دانند. به هر حال، قرعه فال برای رقابت در انتخابات ریاست جمهوری به نام ترامپ و بایدن افتاده است که حضور آنها در قدرت از عوارض پیری سیستم سیاسی است که با برآمدن ترامپِ ساختارگریز هویدا شد و سپس مخالفان او کسی جز بایدن را یارای حذف او ندیدند و اکنون نیز با وجود این که حتی طیفی  از دموکرات‌ها تمایل ندارند بایدن 81 ساله با این مشکلات جسمانی نامزد حزبشان در انتخابات شود، اما چه بسا برای جلوگیری از بازگشت ترامپ خود را ناگزیر به این کار می‌دانند. نکته مهم این واقعیت است که حضور ترامپ در قدرت به عنوان شخصیتی جنجالی و همچنین تا حدودی بایدن در این سن و سال اگر در کشوری فاقد ساختار سیستماتیک قدرت بود، آن را تا مرز فروپاشی می‌برد؛ اما این اتفاق در آمریکا نیفتاد که علت آن را باید در ساختار قوی نهاد قدرت در این کشور جست که موجب حفظ نظامِ قائم به سیستم و نه فرد آمریکا از سال 1776 تاکنون شده است و بر خلاف تصورات، این مساله صرفا معطوف به هژمونی نظامی و اقتصادی آمریکا در جهان نیست. وجود همین ساختار نهادمند است که تیم مدیریتی تواتمندی به ویژه در حوزه اقتصادی را در کنار بایدن قرار داده است که با پوشش ضعف‌های او، بحران اقتصادی ناشی از کرونا را کنترل و شاخص‌های اقتصادی آمریکا را تا حدود زیادی بهبود ببخشد. با این حال، تداوم حکمرانی افرادی چون ترامپ در سایه دو قطبی‌های شکل گرفته می‌تواند این ساختار را به مرور زمان به شدت تضعیف کند. با وجود دورخیز ترامپ و موقعیت بهتر او در نظرسنجی‌های انتخاباتی در مقابل بایدن، فعلا برای پیش بینی نتیجه ماراتن انتخاباتی آمریکا زود است و ظرف چند ماه آینده متغیر یا متغیرهای تاثیرگذار امروز له یا علیه هر کدام از دو نفر می‌توانند دستخوش تغییرات جدی شوند. به عنوان مثال یک محکومیت قضایی ترامپ قبل از انتخابات و یا حادث شدن مشکل جسمانی حادی برای بایدن در سایه وضعیت کنونی او می‌تواند وضعیت را له یا علیه هر کدام دگرگون کند. پارامترهای تاثیرگذار در انتخابات پیش‌روی آمریکا، اقتصاد و انرژی، مهاجرت، مسائل مرزی، قضایای اجتماعی همچون سقط جنین و مسائلی چون جنگ غزه در ایالت‌های تعیین کننده است. اخیرا حمایت بایدن از اسرائیل در این جنگ باعث شد که بیش از 100 هزار دموکرات در انتخابات مقدماتی به نفع بایدن رای ندهند. اما اقتصاد همچنان مهم‌ترین فاکتور انتخاباتی است. تا این لحظه، جمهوری‌خواهان متحدتر از 2020 و دموکرات‌ها به علت جنگ غزه تا حدودی متشتت شده‌اند. در این میان، خیلی‌ها منتظر بازگشت ترامپ هستند از پوتین (علی رغم اظهارات اخیر او) گرفته تا بن سلمان که بعید نیست قبل از مشخص شدن نتایج انتخابات آمریکا از عادی‌سازی روابط با اسرائیل به امید پیروزی ترامپ پرهیز کند تا این اتفاق به نام او ثبت شود. همچنین بازگشت ترامپ به قدرت احتمالا اوضاع خاورمیانه را آشفته‌تر کرده و سیاست او در قبال ایران هم نیازی به شرح چندانی ندارد.
🔺صدای ترامپ هم درآمد! دونالد ترامپ رئیس جمهور اسبق آمریکا به حمایت از اسرائیل شهره است و هر چند حمایت او از جنس حمایت جو بایدن که گفته است یک صهیونیست است، ایدئولوژیک به نظر نمی‌رسد و دلایل دیگری دارد، اما به نفع اسرائیل دست به کارهایی زد که روسای جمهور پیشین آمریکا با وجود حمایت تمام عیار از تل آویو از آن احتراز می‌کردند. ترامپ تصمیم جنجالی انتقال سفارت آمریکا به قدس را اتخاذ کرد و قدس را هم به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت و بنیانگذار پیمان ابراهیم است که بایدن می‌خواهد با عادی کردن روابط تل آویو و ریاض آن را تکمیل کند. حمایت ترامپ فارغ از ریشه پروتستانی و رگه‌های راست مسیحی او، بیشتر کاسب‌کارانه با هدف کسب آرای جریان مسیحی انجیلی (اوانجلیسم) و مسیحیت صهیونیسم و همچنین شیفتگی او به ثبت "کارهای مهم و خارق العاده" به نام خودش بوده و هست. اما همین ترامپ چند روز قبل در گفتگو با فاکس نیوز بر خلاف اظهارات قبلی خود سخنان قابل تاملی بر زبان راند و از دوست خود نتانیاهو خواست که به جنگ غزه به سرعت پایان دهد و به دنیای صلح بازگردد. او همچنین حمله اسرائیل به غزه را "تهاجم هولناک" توصیف و تاکید کرد که اگر رئیس جمهور آمریکا بود، این اتفاق نمی‌افتاد. این در حالی است که او حدود دو هفته پیش از جنگ اسرائیل علیه غزه حمایت کرد و قبل از آن هم گفته بود که اگر رئیس جمهور آمریکا بود حمله هفتم اکتبر حماس اتفاق نمی‌افتاد. اما دلیل این چرخش ناگهانی ترامپ چیست؟ واقعیت این است که بخشی از آن به شخصیت متناقض خود او بر می‌گردد و یک دلیل هم این است که رکوردهای بی‌سابقه‌ای که اسرائیل در جنگ غزه از کشتار کودکان و زنان و خبرنگاران و گرسنه‌سازی و مجازات جمعی غیر نظامیان در دنیای معاصر ثبت می‌کند، دردسر و تنگنای بزرگی برای حامیان آن در غرب در برابر افکار عمومی خلق کرده؛ تا جایی که افرادی چون چاک شومر رهبر اکثریت دموکرات مجلس سنای آمریکا و همچنین دونالد ترامپ را مجبور به واکنش و لو مقطعی کرده و دولت بایدن را به سمت انتقادات اعلامی تند از نتانیاهو سوق داده است. اما جدا از آن، این موضع ترامپ تا حدودی رنگ و بوی انتخاباتی هم دارد. موضع بایدن و دولتش در حمایت از اسرائیل یکی از عوامل کاهش محبوبیت او در آمریکا به ویژه در ایالت‌های تعیین کننده در انتخابات است. از این رو، سخنان اخیر ترامپ هر چند بعید نیست در آینده عکس آن را نیز بیان کند، احتمالا برای تقویت این روند در این ایالت‌ها و جلب آرای بیشتر به ویژه در میان اقلیت عربی و مسلمان آمریکاست. به هر حال، سمت و سوی افکار عمومی در دنیای غرب که اسرائیل در چند دهه گذشته همواره حساب ویژه‌ای بر روی آن باز کرده بود، به علت قتل عام‌ بی‌رحمانه در غزه در حال چرخش ضد اسرائیل است؛ به نحوی که شومر به عنوان عالی ترین مقام یهودی آمریکا اخیرا از تبدیل شدن اسرائیل به عنوان یک قدرت منفور جهان سخن گفت. اما جالب اینجاست در حالی ترامپ هم و لو موقتا به جرگه منتقدان اسرائیل پیوسته است، پوتین و روسیه که در اوایل جنگ غزه مواضع تندی علیه تل آویو بیان داشتند، در ماه‌های اخیر دیگر خبر چندانی از این شکل انتقادات نیست؛ هر چند جسته و گریخته مواضعی اتخاذ و گزارش‌هایی هم از تنش فیمابین منتشر می‌شود. اما چنانکه قبلا نیز گفته شد، روزه سکوت امروز پوتین بی‌دلیل نیست و نشان می‌دهد که انتقاداتش در اوایل جنگ هم غالبا با انگیزه‌ای مرتبط با جنگ اوکراین و نوعی ساخت و پاخت با نتانیاهو بیان می‌شد؛ به این دلیل که وقایع غیر انسانی ماه‌های اخیر در جنگ غزه بسیار تلخ‌تر و دردناک‌تر از ماه‌های نخست آن است.
🔺 کارت زردی که قرمز نمی‌شود! خودداری دولت بایدن از کاربرد وتو برای جلوگیری از تصویب قطعنامه (2728) شورای امنیت در مورد برقراری آتش بس فوری موقت در نوار غزه یادآور رفتار مشابه دولت اوباما در دسامبر 2016 است که در انتقاد از تشدید شهرک‌سازی اسرائیل در اراضی اشغالی فلسطینی‌ها مانع از تصویب قطعنامه‌ 2334 شورای امنیت نشد که خواستار توقف شهرک‌سازی در کرانه باختری و قدس شرقی شده بود. اما رفتار اخیر دولت بایدن در شرایط بسیار متفاوتی است و پس از وتوی چهارسه قطعنامه قبلی شورای امنیت درباره نوار غزه واجد دلالت‌های مهمی است که مهم‌ترین آن انزوای اسرائیل و پیوستن جزئی واشنگتن به کارزار جهانی برای توقف این جنگ بی‌رحمانه است. اما تصویب قطعنامه اخیر با چراغ سبز آمریکا فعلا در حد یک هشدار و کارت زرد بایدن به نتانیاهو و اسرائیل پس از حدود شش ماه حمایت بی چون و چرا از تل آویو در این جنگ است. اما چرا کارت زرد؟ واقعیت این است که از اواخر سال گذشته و ابتدای سال جدید میلادی رفته رفته اختلاف نظر میان دو طرف درباره شیوه ادامه این جنگ هویدا شد و اندک اندک این تفاوت دیدگاه به علت خودداری دولت اسرائیل از عمل به توصیه‌های آمریکا به سمت یک تنش پنهان حرکت کرد و تصویب این قطعنامه را می‌توان برونداد این تنش پنداشت؛ قطعنامه‌ای که حماس از آن استقبال کرد و اسرائیل آن را محکوم و به خاطر تصویب آن به آمریکا اعتراض کرد. اما آنچه باعث شد که نتانیاهو بی‌توجه به اعتراضات پنهان آمریکا که در هفته‌های اخیر هم بعد آشکاری به خود گرفت، عمل کند و جنگ را پیش ببرد، نوعی اطمینان خاطر او نسبت به این است که دولت بایدن به دلایل مختلفی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد در فشارهای رسانه‌ای و دیپلماتیک پشت و پس پرده از حد مشخصی فراتر رود و خود را ناچار به تداوم حمایت از اسرائیل در این جنگ می‌بیند. اکنون به نظر می‌رسد که اختلاف نظر آمریکا و اسرائیل دیگر بر سر شیوه ادامه جنگ نیست، بلکه از فحوا و بین سطور اظهارات مقامات آمریکایی این گونه پیداست که دولت بایدن با وجود تاکید بر آتش بس موقت به نوعی به دنبال پایان این جنگ است؛ امری که نتانیاهو و شرکای راست افراطی او، آن را بدون تحقق اهداف اعلامی جنگ به معنای پایان حکمرانی خود و پیروزی طرف مقابل می‌دانند. این اختلاف نظر هم احتمالا از آنجا نشات می‌گیرد که گذشت شش ماه از جنگ دولت بایدن را به این جمع بندی رسانده است که از یک سو این اهداف (آزادی گروگان‌ها و از بین بردن حماس) قابل تحقق نیست و از دیگر سو، تداوم جنگ به ویژه حمله به رفح (که 1.4 میلیون آواره را در خود جای داده است) اسرائیل را در معرض انزوای جهانی گسترده می‌دهد و آسیب جبران ناپذیری به وجهه بین‌المللی آن به ویژه در دنیای غرب می‌زند و در کنار آن نیز این امر دردسرهای خاص خود را برای آمریکا و از جمله خود بایدن در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 2024 دارد. با این حال، در حال حاضر چندان محتمل نیست که دولت بایدن برای فشار بر اسرائیل از کشیدن کارت زرد فراتر رود و وارد فاز اعمال فشارهای عملی همچون توقف ارسال سلاح‌های راهبردی یا فشار دیپلماتیک عمده‌ شود. این مساله هم مشکلات و دردسرهای خاص خود را برای دولت بایدن به همراه خواهد داشت. از این رو، فعلا از این انزوای بین‌المللی اسرائیل چیز خاصی عاید فلسطینی‌ها در این شرایط جنگی نمی‌شود. در عین حال نیز هر چند اسرائیل به قطعنامه شورای امنیت عمل نخواهد کرد، اما بعید هم هست که کاملا هشدار نهفته آمریکا در آن را نادیده بگیرد و از این رو احتمالا فعلا از حمله گسترده به رفح خودداری  کند؛ هر چند حملات جسته و گریخته هوایی و توپخانه هم اکنون هم در حال انجام است. @Sgolanbari
🔺حمله‌ای متفاوت! حمله امروز اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق و ترور چند فرمانده ایرانی از هر جهت متفاوت از حملات قبلی آن به اهداف ایرانی در سوریه است. مقرهای دیپلماتیک کشورها جزیی از خاک آن‌‌ها شمرده می‌شود و تعدی به این دفاتر تعدی به خاک کشور متبوع است. این حمله نشان داد که اسرائیل دیگر خط قرمز و قید و بندی در حمله به اهداف ایرانی در سوريه فراروی خود نمی‌بیند. احتمالا در تفسیر این حمله باز گفته شود که اسرائیل به دنبال برانگیختن ایرانلإ کشاندن پای آن به جنگ و همچنین در پی ورود آمریکا به چنین جنگی است. مفروض این گمانه این است که آمریکا هیچ اطلاعی از این دست حملات ندارد و اسرائیل می‌خواهد آن را در برابر عمل و شرایطی ناخواسته قرار دهد. هر چند امروز تنش‌هایی میان واشنگتن و تل آویو وجود دارد، اما روابط فوق راهبردی عمیق دو طرف این گونه نیست که اسرائیل مستقلا و بدون قسمی هماهنگی دست به حملاتی در این سطح بزند. در واقع اسرائیل در شرایط کنونی به علت نبود عمق جغرافیایی راهبردی در چند جبهه همزمان نمی‌تواند بجنگد و آمریکا نیز تمایلی به گسترش جنگ در خاورمیانه ندارد که اگر غیر از این بود قبل از گشودن جبهه جنگ با ایران با شکستن معادله کنونی درگیری‌ها، چنین جنگی را ابتدا علیه حزب الله لبنان آغاز می‌کرد. از این رو، این حملات خواه با هماهنگی یا بدون هماهنگی آمریکا باشد، برونداد این باور دولت اسرائیل است که به جنگی منطقه‌ای تبدیل نمی‌شود. واقعیت این است که ورود به این سطح از حملات در امتداد حملات تدریجی و تصاعدی اسرائیل در بیش از یک دهه اخیر در سوریه و معطوف به فقدان بازدارندگی لازم در جبهه سوریه است که در کنار آن هم پس از ترور عالی‌ترین فرمانده نظامی ایرانی در بغداد و سطح واکنش به آن، به نوعی این قرائت در اسرائیل و آمریکا نیز شکل گرفته است که واکنش‌ها به این دست ترورها کنترل شده بوده و به جنگ ختم نمی‌شود و پراگماتیسم ایرانی در مواقع حساس بر تصمیم‌گیری‌های انقلابی می‌چربد. همچنین در سوریه، حضور نظامی روسیه و بی‌تفاوتی معنادار و تبانی گونه آن در قبال حملات اسرائیل مجال را برای تداوم این حملات، تشدید و ورود به سطح جدیدی از آن باز گذاشته است و همین امر رفته رفته باعث می‌شود که سوریه -که تهران به آن به عنوان حلقه ارتباطی جغرافیایی مهم میان "محور مقاومت" در منطقه می‌نگرد- به پاشنه آشیل حضور منطقه‌ای ایران تبدیل شود. @Sgolanbari
🔺معنای آنچه گذشت! صرف نظر از این که امروز در اصفهان چه اتفاقی افتاده است، اما شکل واکنش اسرائیل و ایران به آن بیانگر سه نکته مهم است: نخست این که چنان که قبلا نیز نگارنده پیش و بعد از پاسخ ایران تاکید داشت، هیچ طرفی به دلیل هزینه‌های گزاف جنگ، به دنبال آن نیست و قرار نیست جنگی رخ دهد و به طرق مختلف تلاش می‌شود که اوضاع به این سمت پیش نرود. دوم این که نوع مواجهه دو طرف با اتفاقات امروز نشان می‌دهد که این دور از تنش نظامی شدید، کنترل شده و کنش واکنش‌های دو سویه پس از حمله به سفارت ایران در دمشق فعلا به پایان رسیده و به احتمال زیاد بعید است که دیگر اسرائیل در آینده دست به حمله‌ای مستقیم در واکنش به پاسخ اخیر ایران بزند. سوم این که آینده به احتمال زیاد آبستن شروع دور تازه‌ای از جنگ غیر مستقیم در اشکال مختلف است. از این رو، چنان که قبلا نیز عرض شد، اسرائیل به احتمال زیاد تلاش خواهد کرد بیشتر از گذشته بر روی خرابکاری علیه تاسیسات حساس ایرانی و همچنین ترورهای غیر مستقیم متمرکز شود.
🔺علیه یک روایت! ✅اعتراضات در بزرگ‌ترین دانشگاه‌های آمریکا به شکل بی‌سابقه‌ای علیه نسل‌کشی در غزه بالا گرفته و به اعمال خشونت و دستگیری حدود 550 دانشجو و بعضا اساتید معترض کشیده شده است. این تحرکات یادآور اعتراضات گسترده دانشجویان در سال 1968 نسبت به جنگ ویتنام است. ✅اما این اعتراضات جلوه‌ای از پدیدار شدن دوگانگی عمیق در قبال اسرائیل در کشوری است که هم مهم‌ترین حامی اسرائیل است و نیز شاهد گسترده‌ترین اعتراضات دانشجویی در جهان علیه آن است. ✅این اتفاقات برونداد تحولی است که در این 7 ماه در افکار عمومی غرب علیه روایت اسرائیل و صهیونیسم درباره ماجرای فلسطین رخ داده است؛ روایتی که بیش از هفت دهه برای مقبولیت آن تلاش و مورد پذیرش نیز واقع شد؛ اما امروز مخالفت با آن و حمایت از روایت طرف مقابل به یک هنجار و ارزش تبدیل شده است. حمله به رفح در این شرایط تسریع بخش این شیفت پارادایمی است. ✅اتهام قدیمی یهودی ستیزی علیه معترضان عَلم می‌شود؛ ولی برنی سندرز سناتور یهودی آمریکایی در واکنش به این ادعای نتانیاهو می‌گوید که اعتراض به کشتار 34 هزار فلسطینی در شش ماه یهودی ستیزی نیست.
🔺اعلامیه غیر معمولی! شاخه نظامی حماس اعلام کرد که ابو عبیده سخنگوی آن طی ساعات آینده سخنانی را ایراد خواهد کرد. در طول این جنگ از ۸ ماه قبل تاکنون، سخنگوی قسام بارها سخنرانی کرده است. اما اعلامیه امشب شاخه نظامی حماس قدری غیر عادی به نظر می‌رسد. اخیرا عملیات‌های فلسطینی‌ها به ویژه در جبالیا پس از خروج و بازگشت نظامیان اسرائیلی افزایش چشمگیر و تامل‌برانگیزی یافته بود؛ تا جایی که بیشتر از روزها، هفته‌ها و ماه‌های نخست جنگ به نظر می‌رسد. حالا در سایه این وضعیت در شمال نوار غزه و تشدید حملات در رفح، بعید نیست که سخنگوی نظامی حماس بخواهد در سخنان جدید از عملیات مهمی خبر دهد و «چه بسا» این عملیات اسارت یک یا چند نظامی اسرائیلی باشد. فعلا بهتر است منتظر ماند و دید، اما اگر این پیش بینی صحت پیدا کند، اعلام اسارت احتمالی پس از هشت ماه جنگ، به عنوان یک متغیر دردسرساز نتانیاهو و کابینه جنگ را در تنگنای بیشتری قرار خواهد داد؛ تنگنا و بن بستی که باعث شد زاحی هنگبی رئیس شورای امنیت ملی اسرائیل دیروز به صراحت و‌ شدت زبان به انتقاد بگشاید و از نبود راهبردی برای خروج از این جنگ سخن بگوید. وی گفته است که با وجود گذشت این مدت طولانی نه حماس را نابود کردیم و نه گروگان‌ها را برگرداندیم و نه امنیت را برای بازگشت ساکنان شهرک‌های مجاور غزه فراهم کردیم.