ای دل نگفتمت که به چشمش نظر مکن؟
کز غم چنان شوی که نبینی به خواب خواب
#خواجوی_کرمانی
#نظر
و شاید من سر از کاخ عزیزی درمیآوردم
اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه
#حمیدرضا_برقعی
#یوسف
بیدلان را رخ زیبا ننمایی به چه وجه؟
عاشقان را ز در خویش برانی ز چه باب؟
میپرستان همه مخمور و عقیقت همه می
عالمی مرده ز بیآبی و عالم همه آب
#خواجوی_کرمانی
#گلایه
#می
هر که در شب رخ چون ماه تو بیند گوید
روز عید است مگر یا شب نوروز امشب
#خواجوی_کرمانی
#نوروز
سوختم ز آتش هجران و دلم بریان شد
ور نسازم چه کنم با دل بریان همه شب
#خواجوی_کرمانی
#هجران
دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب
ای عزیز من نه عیب، آن به که پنهانی بود
#حافظ
#پنهانی_بهتره
حکم مستوری و مستی همه بر خاتم توست
کس ندانست که آخر به چه حالت برود
#حافظ
#اللّهُمَّاجْعَلْعَواقِبَامُورِناخَیْراً
از دهانت بوسه ای جستم زکات حسن را
گفت خاموش ای گدا بر هیچ کی باشد زکات
#خواجوی_کرمانی
#هیچ
گر زکاتی بود این نعمت زیبایی را
روی زیبا بنما یک نظر از وجه زکات
#خواجوی_کرمانی
#زکات
چنگ در دامن دلدار زدم دوش بخواب
بود دستم بدل خویش که بیدار شدم
#حکیم_سبزواری
#خودتو_پیدا_کن_بقیهاش_تو_گوگل_هست
هر که در آتش سودای تو امروز بسوخت
ظاهـر آنـست که فـردا بود ایمـن ز عـذاب
#خواجوی_کرمانی
#سوختن #آتش