فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید چطور به کارهای زشت و نا پسندش
افتخار میکند و آنها را با ذوق یکی یکی میشمارد...
اون یک روانی است فقط
کسی که اختلال روانی دارد میتواند اینجور
به کارهای زشت خودش افتخار..
#معرفی_کتاب📚
کتاب قصه دلبری ❤
شهید محمد حسین محمد خانی
به روایت همسر شهید : مرجان دُرعلی
به قلم : محمد علی جعفری
🍁💟📚
بخشی از کتاب 🍀:
از تیپش خوشم نمی امد . دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود . شلوار شش جیب پلنگی گشاد می پوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه
واستین بدون مچ ،که می انداخت روی شلوار .
در فصل سرما با اورکت سپاهی اش تابلو بود . یک کیف برزنتی کوله مانند ،یک وری می انداخت روی شانه اش .
شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ .
وقتی راه می رفت ،کفش هایش را روی زمین می کشید ؛ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد .
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد ، بیشتر می دیدمش .
به دوستانم می گفتم : این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه شصت پیاده شده و همون جا مونده .!
توصیه حتمی به خوندن 😉
@Golabatonnn🍀
🗽پویش آمریکا باید از منطقه برود.
👈به مناسبت هفته بسیج دانش آموزی
📲دانش آموزان عزیز می توانند در بخش های مختلف این پویش شرکت کرده و آثار خود را برای دبیرخانه این پویش ارسال نمایند.
#هفته_بسیج_دانش_آموزی
#سیزدهم_آبانماه
#روز_استکبارستیزی
#معرفی_کتاب📚
کتاب قصه دلبری ❤
شهید محمد حسین محمد خانی
به روایت همسر شهید : مرجان دُرعلی
به قلم : محمد علی جعفری
🍁💟📚
بخشی از کتاب 🍀:
از تیپش خوشم نمی امد . دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود . شلوار شش جیب پلنگی گشاد می پوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه
واستین بدون مچ ،که می انداخت روی شلوار .
در فصل سرما با اورکت سپاهی اش تابلو بود . یک کیف برزنتی کوله مانند ،یک وری می انداخت روی شانه اش .
شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ .
وقتی راه می رفت ،کفش هایش را روی زمین می کشید ؛ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد .
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد ، بیشتر می دیدمش .
به دوستانم می گفتم : این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه شصت پیاده شده و همون جا مونده .!
توصیه حتمی به خوندن 😉
@Golabatonnn🍀