eitaa logo
گُلابَتون
3.2هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
860 ویدیو
37 فایل
اینجا پاتوقِ مجازیِ ماست🏡📱 حسینیه انقلاب اسلامی دختران قم🇮🇷 اولین مجموعه‌ی فرهنگی_تربیتیِ مردمی و خودجوش و کاملا دخترانه در کل کشور...✌️🏻 ما عادت داریم اولین و جذاب‌ترین کارهای بزرگ و دخترونه رو تو کل شهر برپا کنیم😊 💌 ارتباط با ما: @hs_qom94
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥|ببینید؛ می‌دونی که چقدر دوستت دارم ای آقای من ❤️ چون دخترتان شدیم و خوشبخت شدیم، مدیون دعای مادرت زهرائیم...✨☘ 🌹🌹🌹🌹🌹 @golabbaton95 (عج)
🖋 در روزهای زندگی هرگاه که دلتنگ می‌شوم با تو سخن می‌گویم. حس بودن یک تکیه گاه و حامی قوی آن هم از جنس امام زندگی را آسان‌تر می‌کند و از دشواری های آن می‌کاهد. چه شیرین است اینکه میدانی در همه جا حاضر است و میتوانی با او سخن بگویی... ❤️ من معنای عشق را در شما یافتم و هرچیزی که یاد آور عشق باشد، مرا یاد شما می‌اندازد. عشق برای من درخرس‌های قرمز و قلب‌های نمادین که در یک روز خاص رد و بدل می‌شوند، معنا نمی‌شود... ✅ ❌ من کسی را دارم که بیش از همه به من عشق داده و همیشه در زندگی هوایم را داشته است. او از همه قوی‌تر و مهربان‌تر است و بهتر از هرکسی مرا می‌شناسد، مرا رشد می‌دهد و کمک می‌کند به انسان بهتری تبدیل شوم. عشقِ او روحم را بزرگ کرده و مرا در برابر سختی ها تاب و توان داده است. آیا دستاوردی از این بالاتر برای عشق می‌تواند وجود داشته باشد؟ مگر ما دخترها جز یک حامی بزرگ در زندگی‌مان چه می‌خواهیم ؟ دست پدرانه اش تمام هستی را در بر گرفته و همیشه در قلبمان حضور داشته... ✨💚 پدر جان ما ... مهدی جان ....در کجای عالم تکیه گاهی محکم تر از وجود شما می‌توان یافت؟ در لحظه لحظه زندگی‌مان حضورت را حس می‌کنیم و بیش از پیش چشم انتظار دیدار شما هستیم. به امید پایان این فراق و دیدن شادی جهانیان با ظهور شما.😍 🌱 اللهم عجل لولیک الفرج 🌱 🌼@golabbaton95 (عج)
🔺 🎉 دخترها این روزای قشنگ نیمه شعبان، اگر خونه رو ریسه های رنگی زدین، اگر برای اهل خونه شیرینی درست کردین، یا برای همسایه شیرینی و شربت آماده کردین و تو محله پخش کردین و هر ایده قشنگ دیگه، برامون عکس هاش رو بفرستین و در مسابقه نیمه شعبان شرکت کنین 📸 ⌛️فقط تا ۱۸ اسفند ماه ساعت ۲۰ فرصت دارین! جانمونی رفیق! 🎁 چون جایزه های نفیس و جذاب در انتظارتونه! 📸 عکس هاتون رو به ادمین کانال‌های گلابتون در پیامرسان ایتا و بله بفرستین ⬇️ @golabbaton95
نور عشق، همه جای خانه را در نوردیده، گویا صدای فرشتگان به گوش می‌رسد‌. لبخندتان در تلاقی با چهره مادر صحنه ایست که قلب را از شدت شوق به تلاطم وا می‌دارد. ❤️ ای دل آرام جهان! عمریست در آرزوی روی شما، اشک مهمان چشم هایم شده، خیال دیدن‌تان سر تا پای وجودم را غرق در شادی می‌کند. ✨ ای آرزوی دلهای منتظران! بیایید تا وعده حق خدا را به جهانیان ثابت کنید ،بیایید و باری دیگر عَلَم جدتان امام حسین (علیه السلام) را بلند کنید تا جهانیان دریابند که آمد آنکه برپا خواهد کرد عدل و داد را ... نگاه پدرانه تان، قلب مجروحم را تسلی می‌بخشد و چشمان گریانم، تنها خواهان لبخند رضایت شماست! بهترین پدر دنیا، میلادتان مبارک❤️😍 🌹🌹🌹🌹🌹 @golabbaton95 (عج)
🌸فروش ویژه عیدانه بهدخت🌸 دم دمای عید، وقت خرید و بازارگردیه! 🛍 🛋اگر سخت مشغول خانه تکانی هستید، 🛒اگر در شلوغی کارهای قبل از عید فرصت بازار رفتن و مغازه گردی‌های طولانی را ندارید 💯و دنبال یک خرید مطمئن، آسان و به صرفه هستید تا دیر نشده به فروشگاه مجازی بهدخت سر بزنید و از لباس‌های شیک بانوانه و دخترانه و روسری های رنگارنگ دیدن کنید. 😍⬇️ https://eitaa.com/behdokhtqom 🎀 پیشنهاااااد ویژه بزرگترها عیدی امسال، روسری های شاد و جوان پسنده بهدخت را به عزیزانتان هدیه دهید. 🌹🌹🌹🌹 @golabbaton95
📝روایت جشن نیمه شعبانِ ومامان بزرگ های خانه سالمندان طبقه‌ی سوم؛ اتاق نقاهت دستگیره در را فشار میدهم،باز نمی‌شود. در میزنم، پرستار در را باز می‌کند. با یک سلام وارد سالن می‌شوم. اولین چیزی که به چشمم می‌خورد، بادکنک‌های رنگارنگ روی دیوار و میزی‌ است که با پارچه‌ی گلدار آراسته شده بود. چقدر پرچم زرد مزین به نام یامهدی (عجل‌الله‌تعالی) درچشم جلوه می‌کرد. وقتی مامان‌بزرگ های خانه سالمندان را دیدم، این آیه برایم مدام یادآوری می‌شد و من را در فکر فرومی‌برد: ۞ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً ۚ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ۖ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ (٥٤-روم) خداست آن كس كه شما را ابتدا ناتوان آفريد، آنگاه پس از ناتوانى قوّت بخشيد، سپس بعد از قوّت، ناتوانى و پيرى داد. هر چه بخواهد مى‌آفريند و اوست داناى توانا. به سمت تخت اولین مامان بزرگ می‌روم؛سلامش می‌کنم... کمی منتظر می‌مانم تا جواب دهد، نمیشناسد؛ اما به هرحال لبخند می‌زند و او هم سلام می‌کند. به همین منوال ادامه میدهم تا با تمام مامان بزرگ‌ ها دیدارکنم و عید را تبریک بگویم. بعد گوشه‌ای ایستادم و به تک تکشان نگاه می‌کردم، به کسانی که نه من آنها را میشناختم نه آنها مرا... به کسانی که از تمام دنیا، فقط یک تخت داشتند آن هم در خانه سالمندان! ناراحتی روی سینه‌ام سنگینی می‌کرد اما سعی میکردم در این حال و هوا نمانم تا خاطرکسی پریشان نشود. 1⃣ 💚 💚 💚 💚 @golabbaton95 (عج)
📝روایت جشن نیمه شعبان مامان بزرگ های خانه سالمندان ظاهرش کمی با بقیه فرق می‌کرد، مثل بقیه لباس گلگلی تن نکرده بود. مانتو فیروزه ای رنگ پوشیده بود با کفش‌های قهوه‌ای که کمی پاشنه داشتند.برایم از زندگی اش میگفت. از اینکه چطور دیگران رهایش کرده اند. از خانه و زندگی ای که کاملا از آن بی‌خبر بود، از ۴ماه زندگی، بین کسانی که خود را جزو آنها نمیدانست. دست هایش می‌لرزید، در دست خودم آن ها را گرفتم و گرم فشردم. با صدای آرامتری می‌گفت: من کارمند دولتم،مثل اینها نیستم. من سالمم، خانه دارم، تخت خواب دارم، کمد دارم، لباس دارم و... همه ی عکس‌هایم در خانه مانده، عکس مادرم و عکس‌های بچگی ام، اینجا فقط همین یک عکس را از خودم دارم...) نیمی از حرف هایش را می‌شنیدم و نیمی دیگر را، هم بله هم نه... باورم نمی‌شد؛ مات و مبهوت قصه و غصه هایش مانده بودم. 2⃣ 💚 💚 💚 💚 @golabbaton95 (عج)
📝روایت جشن نیمه شعبان مامان بزرگ های خانه سالمندان ناهید خانم از وقتی فهمید مولودی خوانی داریم، رفته بود روسری شادتری پوشیده بود و گونه هایش هم کمی سرخ تر شده بود. صدایم کرد و به من سپرد تا چندبادکنک برایش ببرم. آنطرف تر مامان بزرگی گفت: به ما میوه هم می‌دهید؟! برای من سالم بیارید، خودم بلدم پوست بگیرم. دیگری دستم را محکم گرفت و با یک لهجه ی شیرین یزدی شروع به صحبت کرد و سر شوخی را باز کرد: ازدواج کرده ای؟! گفتم: نه حاج خانوم گفت:ببخشید اینو پرسیدم!،خیلی ببخشید،ناراحت شدی؟ گفتم: نهه اصلا! گفت: دختر فلان همسایه ازدواج کرده، چنین و چنان شده، صورتش را به چه روزی انداخته... خنده ام گرفته بود،شوخی بامزه‌ای بود؛شوخی ای که فقط از یک مادربزرگ برمی‌آمد! شوخی اش تمام نشده بود که مامان بزرگ دیگر صدایش زد: اشرف برقص! چشمانم گرد شد! خنده ام پهنا گرفت... شروع کرد به شعر خواندن! و تکان دادن دست هایش به حالت بانمکی. بلافاصله با دست زدن همراهی اش کردم، در عرض چند ثانیه تمام سالن باما همراه شدند! صدای دست زدن در سالن می‌پیچید و لبخندهای روی صورت نحیف مامان بزرگ ها بیشتر و بیشتر میشد... 3⃣ 💚 💚 💚 💚 @golabbaton95 (عج)
📝روایت جشن نیمه شعبان مامان بزرگ های خانه سالمندان آمده بودیم رد لبخند را روی صورت ماهشان ببینیم. برای مامان بزرگ ها، مسابقه طراحی کرده بودیم... چشم هایشان را با روسری می‌بستیم و مجری می‌پرسید: مامان مریم چیزی نمیبینی که؟! بعد یک پرتقال، لواشک یا پفک و... میگذاشتیم گوشه لپشان. درست که حدس می‌زدند، صدای تشویق و ذوق دخترها بلند می‌شد و آن ها هم از این شور و تشویق به ذوق می‌آمدند. آخر مسابقه جایزه هایشان را تقدیم کردیم، یک یادگاری از دختران حسینیه انقلاب اسلامی...🎁💚 آخرین لحظه های جشن نیمه شعبان، از همه مامان بزرگ ها خواستیم تا برای ما دخترانشان دعا کنند. مامان ناهید با صدای بلند گفت: الهی همتون عروس بشید‌ و صدای خنده سالن را پر کرد. و همینطور تک تکشان با دعاهای قشنگ بدرقه‌مان کردند و گوشه چشمانمان اشک خداحافظی نشست. . آمده بودیم رد لبخند را روی صورت ماهشان ببینیم اما این فرشته های خانه سالمندان بودند که ما دختران را با دعای عاقبت بخیری مادرانه، بدرقه کردند...🌹 4⃣ 💚 💚 💚 💚 @golabbaton95
این متفاوت ترین خادمی هیئت بود که تجربه کردیم، شور و امید و شادی در جشن نیمه شعبان خانه سالمندان جریان داشت؛ تا زمانیکه نگاه‌مان در چشمهای معصومشان گره خورده بود... تا زمانیکه حرفهایشان را میشنیدیم... تا زمانیکه روی تختشان مینشستیم... تا زمانیکه برایشان ژله بستنی بردیم و کامشان شیرین شد... تا زمانیکه صدای مولودی سالن را فراگرفته بود... تا زمانیکه همراهشان نمایش طنز و بانمک خانمی را نگاه می‌کردیم و میخندیدم... تا زمانیکه باهم همخوانی میکردیم و (اباصالح خوش آمدی)سر میدادیم... تا زمانی که مامان بزرگ های که مسابقه شرکت کرده بودند، را حسابی تشویق میکردیم و کادوهایشان را دستشان میدادیم... تا زمانیکه از آنها میخواستیم برایمان دعا کنند و آمین بگوییم؛ تا زمانیکه، کنارشان بودیم... نمیدانم عمر من کفاف میدهد تا یکبار دیگر ببینمشان یا نه؟عمر آنها چطور؟ آیا عذرا خانم تا اون موقع کمی آرامتر شده و بیقراری نمیکند؟ آیا رنگ سفید موهای بتول ِ۴۰ ساله،سیاه میشود؟ آیا کسی سکینه خانم را که از روی تخت نمی‌تواتد بلند شود، برای چند دقیقه به حیاط میبرد تا کمی محوطه را ببیند؟ آیا پرستار مهربان و باحوصله ی آنجا، خستگی اش کمتر میشود؟ آیا مرور این خاطرات قرار است توام با غمی باشد که انسان را رها نمی‌کند؟ آیا دعاهای ما برای تعجیل در ظهور آن ماه دل آرام مستجاب شده؟ آیا توانستیم با شادی دل مامان بزرگ های خانه سالمندان، دل حضرت را شاد کنیم؟ آیا روزی را تجربه میکنیم که زمین خالی از تنهایی ها و غم‌ها باشد؟ -اللهم عجل لولیک الفرج 5⃣ 💚 💚 💚 💚 @golabbaton95