eitaa logo
گُلابَتون
3.2هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
860 ویدیو
37 فایل
اینجا پاتوقِ مجازیِ ماست🏡📱 حسینیه انقلاب اسلامی دختران قم🇮🇷 اولین مجموعه‌ی فرهنگی_تربیتیِ مردمی و خودجوش و کاملا دخترانه در کل کشور...✌️🏻 ما عادت داریم اولین و جذاب‌ترین کارهای بزرگ و دخترونه رو تو کل شهر برپا کنیم😊 💌 ارتباط با ما: @hs_qom94
مشاهده در ایتا
دانلود
📸📝| روایت جشن گلابتون ۱۴۰۳ 💚بانوی آینه‌دار شهر من 9⃣ سوژه‌یابیش با من، اجراش با تو! قبول کرد. آرنجش را به پهلویم زد و گفت: یالا دیگه. سر تکان دادم که باشه. هر سه چهار دختری را که میدیدم، مناسب بودن شرایط و اوضاع را توی ذهنم بررسی می‌کردم که اجرای طرح سفیر خوب پیش برود. اما انتظار شرایط عادی دور از ذهن بود. محیط پُر بود از شلوغی و سر و صدا. آخر خودش دست به کار شد. رفت به طرف صف طول و دراز پذیرایی. فکر خوبی بود، اما شرایط خوبی،.. نه! چرا که در طول اجرای طرح، صف پذیرایی سوژه‌هایمان را جابه‌جا می‌کرد و ما مجبور بودیم مثل دنباله‌ی زنجیره‌شکل بادبادک، همراه دخترها برویم. به طرف سه چهار دختر رفت و بی‌مقدمه شروع کرد: سلام دخترا. روزتون مبارک. منو دوستم یه چالش باحال داریم. سوال می‌پرسیم، اگه جواب بدید بهتون جایزه میدیم. دوست دارید شرکت کنید؟ دخترها لبخند زدند و سر تایید تکان دادند. پرسیدم: بچه‌ها بنظرتون این سه تا قانون، از قوانین کدوم یکی از دانشگاه‌های دنیاست؟ داشتن ناخن بلند، آرایش غلیظ و پوشیدن لباس جذب در محیط دانشگاه ممنوع است. یک تگزاس آمریکا. دو دانشگاه شریف ایران و سه دانشگاه کابل افغانستان؟ دخترها به سرعت گفتند: تگزاس آمریکا. با دست دو انگشتی، تشویقشان کردیم و دوستم شروع کرد به توضیح دادن اینکه این قوانین وضع شده تا محیط علمی دانشگاه به محل مد و رقابت بر سر زیبایی بدل نشود و دانشجویان نیز از پیشرفت علمی فاصله نگیرند. دخترها هم به نشانه‌ی تایید جواب‌هایی را در تکمیل حرف‌های ما به زبان آوردند. حالا وقت دادن جوایز بود. همانطور که از کیسه‌ی صورتی رنگ جوایز را بیرون می‌آوردیم، پرسیدیم: شما از این جوجه سفالی‌های سفید رنگ که نماد آزادی هستن گرفتید؟ هر دو گفتند: بله توی جشن بهمون دادن. با لب‌های کش آمده به دوستم نگاه کردم. وقت مدیریت بحران بود. ایده‌ای در ذهنم جرقه زد. گفتم: خب پس؛ ما براتون یه جایزه‌ی دیگه داریم. همانطور که دست‌هایم را باز می‌کردم، گفتم: اینم جایزه‌ی شما. بیا تو بغلم.❤️ 💚@golabbaton95
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉| ببینید؛ جشن محفل قرآنی ستاره ها 🎶 ستاره های شهر هزار هزار تا بیت، شعر و سرود های شورانگیز و زیبا تقدیم شما🌸 ✨✨✨✨✨ @golabbaton95
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند ده هزااارتا دختر پر انرژی رو تصور کن! نه، چرا تصور کنی؟! همین الان ویدئو رو پلی کن! و جمع ۵۰ هزار نفری مون رو تماشا کن! 😎 ✨جشن محفل قرآنی ستاره ها 🌸 گلابتون ۱۴۰۳ 🌼🌼🌼🌼🌼 @golabbaton95
📸📝| روایت جشن گلابتون ۱۴۰۳ 💚بانوی آینه‌دار شهر من 1⃣0⃣ جشن تا پایان خودش فاصله‌ای نداشت. هوا هم کم‌کم روشنی‌اش را از دست می‌داد. تا اذان مغرب چند دقیقه‌ای مانده بود اما رنگ‌ و روی آسمان شبیه لحظات پس از مغرب بود. با اینکه طبق سین برنامه، جشن تا این لحظه باید تمام می‌شد اما زیر پوست میدان آستانه هنوز حال و هوای جشن نفس می‌زد. با دوستم مشغول گپ‌و‌گفت بودیم که صدای سوتی دنباله‌دار که در پی خود انفجار کوچکی به همراه داشت، توجهمان را جلب کرد. سرهای رو به آسمانِ جمعیت، جیغ و ذوق دخترها و گوشی‌های درحال فیلمبرداری، نگاه و حواسم را به آسمان برد. از پشت بام ستون‌های بزرگ میدان آستانه باریکه‌های نور به هوا پرتاب می‌شدند و بعد از چند ثانیه در زیباترین حالت ممکن انفجاری پُر نور و چشم‌گیر در دل آسمان رخ می‌داد. انگار کسی بعد از هر نورافشانی یک مشت اکلیل هم به آسمان می‌پاشید. صحنه‌ی بی‌نظیری بود. تلفیقِ چراغانی‌های حرم و محیط اطراف، انفجار نور و برقِ چشم‌نواز گنبد که از هر نوری نورانی‌تر بود، آدم را مست می‌کرد. باریکه‌های نور پشت سر هم به آسمان پرتاب می‌شدند و همراه با صدایی بلند اما دوست‌داشتنی، در دل همدیگر به انفجار نور تبدیل می‌شدند. از دختر بودنم و از جایگاهی که دین برایم قائل شده است، احساس شکوه‌مندی می‌کردم. در این لحظات حرف‌های آقای بوذری، زیر صدای لطیف این صحنه‌ی زیبا شد. حرف از پدر بود. از کسی که مهمترین دلیل حضور یافتنمان در این جشن است. از کسی در حسرت دیدارش به سر می‌بریم و به دلهایمان قول برگزاری جشنی فراتر از این جشن را به یمن ظهورش داده‌ایم. کسی که این روزها امیدوارتریم به شنیدن صدایش که بگوید: الایااهل‌العالم... انا المهدی... با همان افکار زیبای پدر دختری‌ام برمی‌گردم به صدای انفجار نورافشانی‌ها و بی‌اختیار یاد کودکان فلسطینی می‌افتم. باریکه‌ی نور دیگری در آسمان به چندین شاخه‌ی نوری تبدیل می‌شود و صدای انفجارش در گوشم سوت می‌کشد. می‌دانم که این صداها و یا حتی مهیب‌ترش هنوز هم برای کودکان غزه عادی نشده است. اما آنچه برای آنان بعد از این انفجارها رخ می‌دهد، ستاره‌باران شدن نیست. بمباران شدن است. و بعدش را هم فقط خدا می‌داند... در میان شادی، قلبم به درد می‌آید. از نبود پدر و از ترسی که در هر لحظه به جان خواهران و برادرانم در فلسطین می‌افتد. ناراحت نیستم که در دل جشن غمگین شده‌ام. چرا که مسلمان در هر شرایطی که باشد، درد عزیزانش را فراموش نمی‌کند. من دعاگوی برگزاری جشنی هستم که تمام آزادگان دنیا را مهمان خود خواهد کرد و برای استقامت آن قدسی دعا می‌کنم که قرار است اقامه‌ی نماز شکرِ ما را پیش چشمان جهان به تصویر بکشد. تو هم دعا کن. چرا که آمین‌گوی دعای ما صاحب‌الزمان است.❤️ تا رها گشتن از این دام نمانده قدمی چشم امید به پروازِ تو دارم، برخیز! 💚@golabbaton95