eitaa logo
گُلابَتون
3.2هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
40 فایل
اینجا پاتوقِ مجازیِ ماست🏡📱 حسینیه انقلاب اسلامی دختران قم🇮🇷 اولین مجموعه‌ی فرهنگی_تربیتیِ مردمی و خودجوش و کاملا دخترانه در کل کشور...✌️🏻 ما عادت داریم اولین و جذاب‌ترین کارهای بزرگ و دخترونه رو تو کل شهر برپا کنیم😊 💌 ارتباط با ما: @hs_qom94
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 دختر تقریبا ۱۲ ساله بود، کنار نمادی از کفن‌های خون آلودِ شهدای فلسطینی نشسته و دست رویشان میکشد. با بهت عجیبی نگاه میکرد، انگار در ذهنش چنین صحنه ای نمیگنجید؛ خیره و ناراحت مانده بود. مادرش دست روی شانه‌اش گذاشت و گفت:《دعا کن بچه های فلسطین هم آزاد بشن مامان، دعا کن اسرائیل نابود شه، دیگه هیچ بچه ای کشته نشه...》 🔻گلابتونی‌ها ماجراهای جالب‌تون در جشن‌ رو برامون بفرستید: @hs_qom94 🌸🌸🌸🌸 @golabbaton95
+بابا مرسی. خیلی داره بهم خوش میگذره... این جمله اییه که با شنیدنش برمی‌گردم و به عقب نگاه میکنم. پدر تمام هفته را سخت کار کرده ولی چون به دخترکش قول داده تا روز دختر او را به جشن بیاورد به همراه همسر و فرزند راهی جشن شده... دخترک خیلی کوچک است و برای اینکه از فضای جشن بهتر لذت ببرد پدرش او را روی گردن خود نشانده است. + بابایی تو هم دست بزن. _ باشه باباجون. مادر میگوید: من به عشق حضرت معصومه(س) ❤️ نام دخترم را معصومه گذاشته ام. 🌸🌸🌸🌸 @golabbaton95
🌸 حدودا پنج ساله است. دامن چین دار مشکی و بلیز توری سفید اش قند را در دل آدم آب میکند. چادر کوچکش را درمی‌آورد تا راحت بتواند فیلمبرداری کند. میپرسم: از چه چیزی فیلم میگیری؟ می‌گوید: از چیزایی که خوشم میاد. می‌پرسم: مثل چی ؟ می‌گوید: مثل آقای مجری ! دختر کوچولو هایی که قرآن میخونن... کبوترا... کاغذ رنگیای تو آسمون... می‌پرسم: اگر یه روزی مادر بشی چه لباسی برای دخترت میدوزی؟ می‌گوید: کاپشن صورتی... 🥹 🌸🌸🌸🌸 @golabbaton95
🌸 چادر مشکی و روسری سرمه ایِ گلداری بسر داشت. از سکناتش معلوم بود که "مادر" است. لحظه به لحظه ی جشن را با دخترش به اشتراک میگذاشت. عکس، پیام ویدیویی، گاه هم وُیس میگرفت و تمام جزئیات را برایش میفرستاد:《مامان جان جاتون اینجا خیلی خالیه، فیلم‌های جشن رو برات فرستادم دیدی؟ حرم بی بی دعا گوام، روزتم مبارک باشه عزیزم، بچه هارو از طرف من ببوس😘، نتونستم بیام سمنان ببینمتون❤️...》 🔻گلابتونی‌ها ماجراهای جالب‌تون در جشن‌ رو برامون بفرستید: @hs_qom94 🌸🌸🌸🌸 @golabbaton95
🌸 از اول جشن که آمده لحظه‌ای پرچم را زمین نگذاشته است در هیچ حالتی انگشتان کوچک و ظریفش از چوبه ی پرچم جدا نمی شود و با پخش هر مداحی و سرودی آن را تکان تکان میدهد. پدرش میگوید هربار تلویزیون فلسطین را نشان میدهد راجع به بچه هایشان از من میپرسد: بابا یعنی اینا الان توپ ندارن باش فوتبال بازی کنن؟ آدم بدا توپشون رو گرفتن؟ مامان باباشون کجان؟ من هم اینجا که اومدیم بهش گفتم: باباجان تو شرایط خیلی بدی هستن اگه میخوای بهشون کمک کنی. این پرچم رو که پرچم کشور فلسطینه بگیر دستت و جلو دوربینا تکون بده. وقتی همه طرفدار اونا باشن. اونوقت دیگه اسرائیلی ها اذیتشون نمیکنن. این شده که آقا پسر ما لحظه ایی پرچم رو از خودش جدا نمیکنه و با تمام قوا تکونش میده، خداقوت بهش. به امید شرکت در جشن پدر پسری در غزه با گلباران به جای بمباران 🌸 🔻گلابتونی‌ها ماجراهای جالب‌تون در جشن‌ رو برامون بفرستید: @hs_qom94 🌸🌸🌸🌸 @golabbaton95
🌸 مامان میشه بلندم کنی منم میخوام شعار بدم میخوام دست منم دیده بشم. به تازگی هفت ساله شده و دندان های جلویش که دندان شیری بوده اند همگی افتاده اند. گره ی روسریش رو محکم میکند مثل خانم باجی ها وبا همان دندان های یکی بود یکی نبودش مرگ بر اسرائیل سر میدهد. 🔻گلابتونی‌ها ماجراهای جالب‌تون در جشن‌ رو برامون بفرستید: @hs_qom94 🌸🌸🌸🌸 @golabbaton95
10.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 + مامان مامان دوباره آدما اومدن جلوم من چیزی نمی‌بینم...😢 بین هیاهوی جمعیت میدان آستانه این صدا توجه ام را جلب می‌کند. سرم را پایین می‌آورم، صدا متعلق به دخترکیست که بین جمعیت ایستاده و روسری رنگی و چادر قشنگی به سر کرده و هرطور که هست سعی می‌کند از بین آدم بزرگ ها سِن را ببیند. مادرش آخر، بلندش می‌کند و روی شانه اش مینشاندش. باید میدید با چه اشتیاقی با سرود همخوانی می‌کند. در آن حال و هوا از مادرش می‌پرسم برای دخترت چه دعایی می‌کنی؟ می‌گوید اینکه همیشه همینطور سرزنده و خوش قلب باشد... چشمم به کارتی روی گردنش انداخته می‌افتد. می‌پرسم شما خادم حرم هستید؟ با بستن پلکش تایید می‌کند. دلم میخواهد بدانم هنگام غبار روبی ضریح مطهر بانو، آنجا که هم غبار از دل می‌زداید هم از سنگ های مرمر حرم، چه چیزی را از ته دل آرزو کرده... میپرسم و پاسخی که می‌شنوم ناخودآگاه اشک را از چشمانم سرازیر می‌کند: اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌸🌸🌸 @golabbaton95
🌸 یک کامیون پیتزا ! دستش را به دست دوستش گره زده و می‌گوید: کاش غزه هم در آرامش و صلح و صفا بود... دخترانش آزاد بودند و ترسی نداشتند... اگر فلسطین آزاد بشه منم یه کامیون پیتزا میبرم و به مناسبت روز دختر اونجا پخش می‌کنم... به اندازه ی ذره ایی خاطره ی تلخ روزهای سخت رو پاک کنم و خاطره خوش به جا بگذارم... 🔻گلابتونی‌ها ماجراهای جالب‌تون در جشن‌ رو برامون بفرستید: @hs_qom94 🌸🌸🌸🌸 @golabbaton95
🌸 روزه دختره و من با سه تا دخترِ دسته گلم اومدم!همزمان نوه ی کوچکش را با دست نشان داد و گفت: اینم اولین نوه ی منه؛ هم دخترام، هم نوه ام به یه اندازه دوست داشتنی ان. دخترام نور چشمی ان!🥰 اگر اجازه میدادم تا فردا صبح هم قربان صدقه دخترهایش می‌رفت. داشتم شک می‌کردم کم کم! باباها دختری بودن؟ یا مامان‌ها؟ وقتی پرسیدم برای دخترای ایران چه آرزویی دارین؟ لحنش همان لحن صمیمی قبل بود. همانطور که قربان صدقه می‌رفت: الهی عاقبت بخیر بشن...دوست دارم دخترای کل ایران با حجاب و فاطمی باشن.💚 🔻گلابتونی‌ها ماجراهای جالب‌تون در جشن‌ رو برامون بفرستید: @hs_qom94 🌸🌸🌸🌸 @golabbaton95
🌸 + زهرا بیا دستامون رو محکم بگیریم تا بین جمعیت گم نشیم، خیلیییی شلوغه آخه! - تونستی با محدثه تماس بگیری؟ بپرس کجا نشستن ؟؟؟ به نظرم امد ده یا نهایت دوازده سالشان باشد. تکاپویشان را که میبینم به سمتشان میروم. عجله دارند و میگویند که دوستشان آن جلوها برایشان جا گرفته و این ها دیر رسیده اند و نگران این هستند که جایشان پر شده باشد! دختری که روسری صورتی بر سر دارد، می‌گوید: من اومدم فقط حسین طاهری رو از نزدیک ببینم، برم! 🌸🌸🌸🌸 @golabbaton95
🌸 با زبان خسته، دلی شکسته سلام میدهند. هم در مجلس شادی شرکت کرده اند و هم حس و حالشان از معنویت سرشار شده..‌ یکی دوتایشان اتفاقی رد میشده اند. از دست زدن با مداحی و آتیش بازی حساب لذت برده اند‌. تا به حال تجربه ایی به این صورت نداشته اند و حسابی بهشان کیف داده است. این ترکیب بهشتی را در کجا میتوان یافت؟ شادی+ معنویت...💖 🌸🌸🌸🌸 @golabbaton95
🌸 🖋 دختر جوان و گندمگونی بود که روسری صورتی طلایی بسر داشت. مادربزرگش را برای زیارت به حرم آورده بود و شش دانگ حواسش به این بود که مادربزرگ زیر آفتاب نماند و اذیت نشود! برای چندمین بار چادرش را مرتب کرد و ویلچر را هل داد تا در جای خوب، او را مستقر کند که هم حال و هوای جشن را بشنوند و هم سری به غرفه ها بزند. سوغاتی هارا نیز از روی پای مادربزرگ برداشت و به دسته ی ویلچر آویزان کرد. مانند پروانه دور او میچرخید و از غرفه ها برایش خوراکی و آب می آورد. در دلم به حالِ خوبِ آن دختر جوان غبطه خوردم... به اینکه در روزِ دختر، برای بانو زائر آورده و چه خوب هم خادمی اش را میکند! و حالا یک جشن وسیع و بزرگ دخترانه را از حضرت معصومه (س) عیدی گرفته است. همانجا بود که نذر کردم وقتی مادر بزرگم به قم آمد، او را به حرم بیاورم و من هم... 🔻گلابتونی‌ها ماجراهای جالب‌تون در جشن‌ رو برامون بفرستید: @hs_qom94 🌸🌸🌸🌸 @golabbaton95