eitaa logo
مسائل و شبهات دینی و روز جامعه
76 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
43 فایل
پاسخ گویی ب شبهات و مسائل شرعی و روز جامعه، بهرام گل احمدی در صورت نیاز به پی وی بنده پیام بفرستید 09148049034
مشاهده در ایتا
دانلود
🍏 پاییز است و چه چیز عاشقانه تر از اینکه دفترت را بدهی به عموی قهرمانت [حاج قاسم سلیمانی] تا برایت یادگاری بنویسد. 🍏 او چهار توصیه نوشت که اولین آنها نماز شب بود. مهدی جان! تمام کسانی که به کمال رسیدند، خصوصاً کمالات معنوی که خود منشأ و پایه دنیوی هم می‌تواند باشد، منشاء همه آنها سحر است. 🍏 سحر را دریاب، در سن شما تاثیری شگرف دارد اگر چند بار آن را با رغبت تجربه کردی لذت آن موجب می‌شود و آن تمسک یابی ... عمویت ۱۷ آبان ۱۳۹۱. 📚 کتاب سلیمانی عزیز، نشر حماسه یاران، صفحه ۷۷.
💖 مهمان خانه اش بودم. زیاد می رفتم و می‌آمدم. گاهی شب هم می ماندم آنجا. تا صبح توی اتاق مهمان سر می‌کردم. 💖 یادم هست نیمه‌های شب با صدای حاجی از خواب بیدار شدم. فاصله اتاق حاجی تا اتاق مهمان کم نبود باز صدای گریه و ناله اش می آمد. 💖 حاجی که می نشست پای سجاده، [برای نماز شب] غرق خلوت با خدا می شد. پاک یادش می‌رفت این دنیا را. می رفت توی حال خودش؛ گریه می‌کرد ناله می‌کرد ضجه می زد، بندگی می‌کرد برای خدا. 💖 با خودم می‌گفتم: «کجای دنیا یک سرلشکر نظامی یک عارف حقیقیه؟» 📚 کتاب سلیمانی عزیز، نشر حماسه یاران، صفحه ۱۴۱، راوی سردار حسین معروفی.
های-آموزنده *همنشين حضرت موسي در بهشت* روزي حضرت موسي (ع) در ضمن مناجات به خداوند عرضه داشت: «مي خواهم همنشينم را در بهشت ببينم». جبرئيل بر او نازل شد و گفت: «اي موسي، قصابي که در فلان محل ساکن است، همنشين توست». حضرت موسي نزد قصاب رفت و اعمال او را زير نظر گرفت. شب که شد قصاب جوان مقداري گوشت برداشت و به سوي منزل روان گرديد. موسي از پي او روان شد. چون به در منزل رسيدند، موسي جلو رفت و پرسيد: «اي جوان مهمان نمي‌خواهي؟» گفت: بفرماييد! حضرت موسي (ع) وقتي به درون خانه رفت، ديد جوان با آن گوشت تازه غذايي تهيه کرد، آن گاه زنبيلي را که به سقف آويخته بود، پايين آورد و پيرزني کهنسال را از درون آن بيرون آورد. ابتدا او را شست و شو داد و آنگاه با دست خويش غذا را به او خورانيد. هنگامي که خواست زنبيل را به جاي آن بياويزد، زبان پيرزن به کلماتي نامفهوم حرکت کرد و هر دو خنديدند. سپس جوان قصاب براي حضرت موسي (علیه السلام) غذا آورد و با هم غذا را خوردند. چون موسي از ماجراي جوان پرسيد، پاسخ داد: «اين پيرزن مادر من است. چون درآمدم بالا نيست و نمي توانم براي او کنيزي استخدام نمايم، خدمتش را مي نمايم». موسي پرسيد: «آن کلماتي که مادرت بر زبان جاري کرد،و خنديديد چه بود؟» گفت :«هرگاه او را شست و شو مي دهم و غذا به او مي خورانم، دعايم ميکند و مي گويد: "خدا تو را ببخشايد و تو را در بهشت هم درجه و همنشين حضرت موسي گرداند!" حضرت موسي (ع) فرمود: اي جوان، من موسي هستم. اينک به تو بشارت مي دهم که خداوند دعاي مادرت را درباره تو مستجاب گردانيده است. جبرئيل به من خبر داد که تو در بهشت همنشين و هم درجه ي من خواهي بود.