#خاطره_بازی
اسنپ امام رضا🚕💚
شب بود؛ دیر وقت از حرم اومدیم بیرون؛ منتظر تاکسی🚖 بودیم تا برگردیم 🏩هتل؛ از اونجایی که امام رضا علیه السلام به تمام👌 معنا با مرام و مهمون نوازن منم دیگه این اخلاق آقا خیلی خوب دستم😉 اومده، تا میتونم سعی میکنم تو مشهد از این آپشن(گزینه) استفاده کنم.
تو دلم گفتم: امام رضا کاش یه تاکسی صلواتی🥰 پیدا میشد.
هنوز تو رویاهام💭 داشتم ثبت درخواست میزدم📝 که یه ال ۹۰ جلوی پامون ترمز کرد.
شیشه رو پایین داد و گفت: حاج خانم کجا تشریف میبرید؟
گفتم: امام رضا ۳۱
گفت : بفرمایید سوار بشید.
مادرم گفت : پسرم ما هر روز که میایم ۲۵ تومن بیشتر نمیشه.
راننده گفت: مادر حالا کی حرف پول رو زد؟
قبلا حساب شده شما مهمون آقا 😇هستید.
مادرم گفت : نه پسرم؛ ببخشید من اینطور گفتم قصد جسارت نداشتم.
ولی آخه نمیشه که لطفا پولو بگیرید.
راننده گفت: مادر شما هر طور دوست داری با من حرف بزن تو گوشمم بزنی من چیزی نمیگم.☺️
من چیزی نداشتم، امام رضا خودشون این ماشین رو به من دادن.
من همه زندگیمو مدیون ❤️ آقام.
این کمترین کاریه که میتونم برا زوار آقا انجام بدم.