⁉️چرا #استاد_شهریار از پزشکی انصراف داد
♨️یکی از خاطراتش مربوط به همان دوران دانشجوی #پزشکی بودنش هست که میگفت: در زمان دانشجویی مطبی در تهران دایر کرده بودم و مریض میدیدم. روزی #دختری به مطبم آمد و گفت: "آقای دکتر دستم به دامنت پدرم دارد میمیرد‼️
🔹میگفت سریع وسایل پزشکیام را برداشتم و از در #مطب بیرون زدم. وقتی آنجا رسیدم دیدم خانهی مخروبهای است که کف آن معلوم بود که گلیمی یا زیلویی بوده که از #نداری بردهاند و فروختند.
🔹یک گوشه اتاق پیرمردی وسط لحاف شندرهای دراز کشیده و ناله میکرد. پدر را معاینه کردم. و چند قلم #دارو نوشتم و دست دخترک دادم و گفتم برو فلانجا از آشناهای من هست. این داروها را #مجانی بگیر بیاور. همه اینکارها را کردم و نشستم بالای سر بیمار زار زار #گریه کردن.
میگفت صاحب مریض (همان دخترک) آمده بود بالای سرم دلداریام میداد که: "عیب نداره #آقای_دکتر! خدا بزرگه، انشالله خوب میشه"‼️
🔹میگفت خب من با این روحیه چطور میتونستم پزشک بشم؟ راست هم میگفت. سید محمدحسین #بهجت_تبریزی نیامده بود که دکتر باشد! آمده بود تا شهریار شعر ایران شود...‼️
➖➖➖💠➖➖➖
🇮🇷 کانال خبری #گلبانگ_شمال
رسانه فعال استان مازندران/عضوشوید👇
@GOLBANG_SHOMAL
#پندآموز 👌
♦️ فقط یکبار گریه کردم...‼️
#ستارخان در خاطراتش میگوید:
🔸من هیچوقت #گریه نکردم، چون اگر گریه میکردم آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست میخورد #ایران شکست میخورد.
🔸اما یکبار گریستم و آن زمانی بود که ۹ ماه در #محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا
از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با #کودکی در بغل کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و باضعف شدید بوته را با خاک ریشه میخورد
گفتم الان مادر کودک مرا #ناسزا میدهد و میگوید لعنت به ستارخان.
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت:
"اشکالی ندارد فرزندم، #خاک میخوریم، اما خاک نمیدهیم."‼️
آنجا بود که #گریه کردم و اشک از چشمانم سرازیر شد....
➖➖➖💠➖➖➖
🇮🇷 کانال خبری #گلبانگ_شمال
رسانه فعال استان مازندران/عضوشوید👇
@GOLBANG_SHOMAL