🌻📕🌻📒🌻📗🌻📘🌻📙🌻
#برنامه_مهدوی_هر_یک_از_ایام_هفته_ویژه_همان_روز
#شنبه_قصه_مهدوی
#قصه_این_هفته_مهربانی
( تلفیق نکته اخلاقی - بهداشتی)
بنام خدای مهربون، خدای رنگین کمون، خدای دانا و توانا.
امیرعباس و عارفه کوچولو خواهر و برادر بودن.
عارفه و داداشی صبح زود پیش دبستانی میرفتن.
بخاطر همین شبا ساعت ۹ می خوابیدن تا صبح سرحال باشن.
اونا هرشب قبل خواب مسواک میزدن.
عارفه داداشی رو خیلی دوست داشت.
هر شب بدو بدو خودشو کنار روشویی می رسوند.
لیوان داداشی رو پر از آب میکرد.
بعد لیوان خودش رو پرآب می کرد.
وایمیستاد تا با داداشی باهم مسواک بزنن.
داداشی از این کار آجی عارفه خوشحال می شد.
یه شب داداشی پیشونی آجی رو بوسید و گفت: تو مهربونی. خیلی مهربونی. تو هرشب به یادم هستی. لیوانم رو پرآب می کنی. داداشی آجی عارفه مهربون رو خیلی زیاد دوست داره.
اونا، هرشب موقع خواب، به امام زمان مهربون با دهان خوشبو و دندونای سفید شب بخیر می گفتن.
بله بچه های عزیزم! امام زمان از مهربونیه امیرعباس و عارفه خانم خیلی خوشحال بودن. ما بچه های مهربونیم و به امام مهربونمون قول میدیم همیشه باهم مهربون باشیم. بیاد همدیگه باشیم. به امام مهربون شب بخیر بگیم.
🌈🌻☺️🌻☺️🌻☺️🌻☺️🌻🌈
-----~~🍃🌻🍃~~----
با ما همراه باشید
❤️@mahde_mahdavi_goolbargh65118
-----~~🍃🌻🍃~~-----