eitaa logo
گلبرگ ازدواج
7.5هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
674 ویدیو
16 فایل
🌸همراهان گرامی این کانال صرفاًجنبه آموزشی درزمینه ازدواج مراحل قبل وبعدش رادارد لطفادرخواست هایی مبنی معرفی مورد برای ازدواج و نظایر آن را نفرمایید ارتباط با مدیریت: @basirat71 جهت مشاوره و راهنمایی: @z_s_zahedi تعرفه و رزرو تبلیغات: @Tabligh_monaseb
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 💕 : 💕دلایل »💍 رشد معنوی: ✅اگر ما قبول داریم که به این دنیا آمده ایم تا رشد کنیم و رشد بدهیم. ❗️بعضیها به خاطر خوشبختی ازدواج می کنند و دقیقا به همین دلیل خوشبخت نمی شوند. چون می خواهد خودش خوشبخت بشود. ❌ 💯ما نیازهایی داریم که در ازدواج قصد برآورده کردن آنها را داریم، مثل نیاز روحی و روانی، نیاز جنسی، نیاز دیده شدن، نیاز به همراهی و همدلی و.... آن کسی که به قصد خوشبخت شدن ازدواج می کند. چون فقط نیازهای خودش را می بیند زندگی خوبی نخواهد داشت. ما ازدواج می کنیم که هم خوشبخت بشویم و هم خوشبخت بکنیم. 😍 ما باید با شریک زندگی مان با هم رشد بکنیم. 👍😍 ✅ما در ازدواج به دنبال یک همراه می گردیم تا در قله های معنویت بالا برویم. ❇️پیامبر (ص): فضیلت خواب متاهل از فضیلت جوان مجردی که روزها روزه بگیرد و شبها به عبادت بگذراند بیشتر است.✔️ اگر در رشد معنوی کردن مجرد بودن بهتر بود حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) و سایر ائمه ازدواج نمی کردند. ✅پیامبر (ص): هیچ بنایی در اسلام محکم تر از بنای ازدواج نیست. @golbarg_ezdevaj
🌺دانستنی های 🌺 💞از نگاه قرآن، هدف از زندگی مشترک، رسیدن به آرامش است: ✨"وَ مِنْ آیاتِهِ أنْ خَلَقَ لَکُمْ مِّنْ أنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فى ذلِکَ لآیاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ" 💞و از نشانه‏ هاى او این که از [نوع‏] خودتان، همسرانى براى شما آفرید تا بدان‌ها آرام گیرید و میانتان، دوستى و رحمت نهاد. آرى! در این [نعمت‏] براى مردمى که می اندیشند، قطعاً نشانه‏ هایى است. ❓امّا این آرامش به چه کار می‌آید؟ 💞 آرامشی که محصول ازدواج است، سرمایه‌ای برای رسیدن به رشد و کمال انسانی است که فلسفۀ آفرینش ما در آن معنا می‌شود. ✨خداوند، در بارۀ نتیجۀ این سکون و آرامش می‌فرماید: "هُوَ الَّذِى أنْزَلَ السَّکِینَةَ فىِ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمانِهِمْ" اوست آن کس که در دل‌هاى مؤمنان، آرامش را فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند. 💞با توجّه به این آیه، باید گفت: انسان‌ها برای رسیدن به رشد ایمانی، نیازمند آرامش هستند. 💞یکی از ابزارهای لازم برای رسیدن به این آرامش، ازدواج است. 💞حال با کنار هم قرار دادن این دو آیه می‌توان گفت که نشانۀ موفّقیت در زندگی مشترک، آن است که ما در کنار هم احساس آرامش کرده، با سرمایۀ چنین آرامشی، پلّه‌های رشد و کمال را یکی پس از دیگری طی کنیم. 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول 🌺گلبرگ ازدواج🌺 @golbarg_ezdevaj
✅برای ازدواج، و قرارهای با عجله و شتابزده ندهید! 🌹در دوران شناخت و آشناییهای نهایی، از هرگونه قول دادن اجتناب کنید 🔺به قول و قرارهای دوستی ها و روابط غیرمجاز هرگز اعتنا نکنید @golbarg_ezdevaj
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_پنجاه_وچهارم 🌸 نیمه های شب بود، با صدای ایوب چشم باز
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 💔 آن روزها حال و روز خوشی نداشتیم. خانم برادر ایوب تازه فوت کرده بود و محسن، خواهر زاده ام، داشت با سرطان دست و پنجه نرم می کرد. فقط پنج سالش بود، ایوب طاقت زجر کشیدنش را نداشت. بعد از نماز هایش از خدا می خواست هر چه درد و رنج محسن است به او بدهد. 💜تنها آمدم تهران تا کنار خواهرم باشم. چند وقت بعد محسن از دنیا رفت. ایوب گفت: "من هم تا چهل روز بیشتر پیش شما نیستم" بعد از فوت محسن، ایوب برای روزنامه مقاله انتقادی نوشت، درباره کمبود امکانات دارویی و پزشکی اسمش را گذاشته بود: "آقای وزیر.....محسن مرد...." 💚مقاله اش با کلی سانسور در روزنامه چاپ شد. ایوب عصبانی شد. گفت دیگر برای این روزنامه مقاله نمی نویسد. از تبریز تلفن کرد: "شهلا...حالم خیلی بد است، تب شدید دارم." هول کردم: "دکتر رفتی؟" _ آره، می گوید توی خونم عفونت است. می دانی درد پایم برای چی بود؟ گیج شدم، ارتباط تب و عفونت و درد پا را نمی فهمیدم. _ آن ترکش کوچکی که از پایم رد شده بود، آلوده بوده، حالا جایش یک تومور توی پایم درست شده. 💛گفت می خواهد همانجا به دکتر اجازه دهد تا غده را دربیاورد. گفتم: "توی تبریز نه، بیا تهران." با ناله گفت: "پدرم را درآورده، دیگر...طاقت... ندارم." التماسش کردم: "همه برای دوا و دکتر می آیند تهران، آن وقت تو از تهران رفتی جای دیگر؟ تو را به خدا بیا تهران." 😓 💔 درگیر مراسم محسن بودم و نمی توانستم بروم تبریز التماس هم فایده نداشت، رفت اتاق عمل... بین عمل مسئول بیهوشی سهل انگاری کرد و به عصب پایش چند ساعت خون نرسید. تومور را خارج کردند، ولی عصب پایش مرد. بعد از آن ایوب دیگر با عصا راه می رفت. 🌸 پایی که حس نداشت چند باری باعث شد سکندری بخورد و زمین بیفتد. شنیده بودم وقتی عصب حسی عضوی از بین می رود، احساس آدم مثل خواب رفتگی است. آن عضو گز گز می کند. سنگینی می کند و آدم احساس سوزش می کند. اعصاب ضعیف ایوب این یکی را نمی توانست تحمل کند... 😭 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈با ما همراه باشید.... هر روز ، ساعت 15 🌷 @golbarg_ezdevaj
نکاتی برای 🔔📃 باورت را عوض کن نه همسرت 👤 آرون بک از روانشناسان معروف معتقد است که مهمترین علت مشکلات زناشویی وروابط انسانی، سوءتفاهم و خطاهای فکری و باورهای غیر منطقی است. به اعتقاد او تفاوت در نحوه نگرش افراد باعث بروز اختلاف میان همسران می شود همچنین او معتقد است که یکی از مهمترین علل اختلافات زناشویی انتظارات متفاوت زن و شوهر از نقش یکدیگر در خانواده است. 🔻گاهی باور های غیر منطقی شامل ارزشها و اعتقادات مذهبی، فرهنگی و خانوادگی است که در روش تربیتی از والدین و اطرافیان به فرد منتقل شده و طرفین هر کدام این باورها را با خود به خانه همسر آورده اند و این باورها را وحی منزل می دانند و به عنوان باورهای درست آنها را پذیرفته و خود را مجاب می کنند آنها را در زندگی زناشویی به کار ببندند. همین اصرار و پافشاری بر انجام این قبیل باورها زمینه ی اختلافات در روابط را فراهم می سازد. ✍️ دو نمونه از باورهای غیر منطقی که می توانند زندگی ما را نابود کنند: 1️⃣ ذهن خوانی: همسران باور دارند بدون نیاز به گفتن و اظهار کردن خواسته ها و انتظارات، طرف مقابل باید از احساسات، افکار و نیازهای آنها آگاهی داشته باشد و به آنها بها بدهد. 2️⃣ برچسب زنی: وقتی زن و شوهرها از عشق و شیفتگی فاصله می گیرند، هر حادثه دلسرد کننده ای برای توجیه برچسب زدن منفی به همسرشان کافی به نظر می رسد. 🔻زدن برچسب منفی مثل: تو تنبلی، عقب افتاده ای، تحقیر کننده ای، نامهربانی، بی احساسی، بی ادبی، بی شخصیتی، بیماری و... بعد از هر جر و بحثی بین همسران باعث می شود اعتماد به نفس طرف مقابل کاهش یافته و همسر او یک فرد ایرادگیر و ناسازگار تلقی شود که خود را بهتر از طرف مقابل می داند و مانع پیشرفت فرد مقابل می شود. 💙گلبرگ ازدواج💙 💙✨ @golbarg_ezdevaj ✨💙
💠پیامبر اکرم (ص): هر کس فرزندش به سن ازدواج برسد و توان ازدواج دادن او را داشته باشد ولی این کار را نکند، و از فرزندش لغزشی سر بزنید گناهش به گردن او هم است... @golbarg_ezdevaj
خوش‌خلقی نسبت به همسر، لطف نیست بلکه وظیفه شماست. با جمله‌ی: ‌«من اخلاقم اینجوریه، از روز اول دیدی!»، بدخلقی‌تان را توجیه نکنید! محبت به همسر وظیفه شماست؛ لطفا کم کاری نکنید! گلبرگ ازدواج 🌺 @golbarg_ezdevaj 🌺
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_پنجاه_وپنجم 💔 آن روزها حال و روز خوشی نداشتیم. خانم بر
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 🌸 زهرا آمده بود خانه ما، ایوب برایش حرف می زد. از راحت شدن محسن می گفت، از جنس دردهای محسن که خودش یک عمر بود تحملشان می کرد. از مرگ که دیر یا زود سراغ همه مان می آید. 💕توی اتاق بودم که صدای خنده ی ایوب بلند شد و بعد بوی اسفند، ایوب وسط حرف هایش مزه پرانی کرده بود و زده بود زیر خنده زهرا چند بار به در چوبی زد و اسفند را دور سر ایوب چرخاند: "بیا ببین شهلا، بالاخره بعد از کلی وقت خنده ی داداش ایوب را دیدیم. هزاااار ماشاالله، چقدر هم قشنگ میخنده. 💜 چند وقتی می شد که ایوب درست و حسابی نخندیده بود. درد های عجیب و غریبی که تحمل می کرد، آن قدر به او فشار آورده بود که شده بود عین استخوانی که رویش پوست کشیده اند. مشکلات تازه هم که پیش می آمد می شد قوز بالای قوز .. 💙جای تزریق داروی چرک خشک کن خیلی وقت بود که چرک کرده بود و دردناک شده بود. دکتر تا به پوستش تیغ کشید، چرک پاشید بیرون چند بار ظرف و ملحفه ی زیر ایوب را عوض کردند ولی چرک بند نیامد. دکتر گفت نمی توانم بخیه بزنم، هنوز چرک دارد. 💚با زخم باز برگشتیم خانه. صبح به صبح که چرکش را خالی می کردم، می دیدم ایوب از درد سرخ می شود و به خوردش می پیچد. حالا وقتی حمله عصبی سراغش می آمد تمام فکر و ذکرش آرام کردن درد هایش بود. می دانستم دیر یا زود ایوب کار دست خودش می دهد. آن روز دیدم نیم ساعت است که صدایم نمی زند. هول برم داشت. ایوب کسی بود که "شهلا،شهلا" از زبانش نمی افتاد. صدایش کردم.... ایوب........؟ جواب نشنیدم. 😦 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈با ما همراه باشید.... هر روز ، ساعت 15 @golbarg_ezdevaj
✅ وقتی معضل می شود... متاسفانه تهیه جهیزیه یکی از بنیادی ترین مشکلات خانواده های ایرانی به هنگام دختر شده است. 😐 جوانان با چشم داشت های بی جا و درخواست وسائل غیرضروری، خانواده ها را زیر فشار می گذارند و از سوی دیگر، خانواده ها نیز با چشم وهمچشمی، بر درخواست های بی مورد جوانان دامن می زنند. 🍃 گاه بسیار پیش می آید که تهیه جهیزیه به اختلاف خانوادگی تبدیل می شود؛ که برآمده از نبود الگوی خرید جهیزیه است. به سخن دیگر، موردهای جهیزیه روشن نیست و هر خانواده برای خود الگویی جداگانه دارد. 👌حال آنکه ملاک باید تهیه وسائل غیراشرافی و بسیار ضروری باشد. مانند تهیه وسائلی که بدون آن نمی توان زندگی آسوده ای داشت. 📎امروز نداشتن تواناییِ مالی پدر عروس برای تهیه جهیزیه، مشکل بسیاری از خانواده های ایرانی است. این فرهنگ نادرست وجود دارد که تهیه همه وسائل زندگی، به دوش پدر عروس است؛ که چشم داشت های بی جا و خودخواهی ها به این مشکل دامن می زند و در صورت ناتوانی پدر، به کوچک شدن وی در میان فامیل می انجامد؛ و گاه زمینه ساز مشکلات پس از آن در زندگی خانوادگی می شود. ❓ چه باید کرد؟ قطعا اکثر جوانان علاقه دارند یک زندگی کامل و حتی مدرن را شروع کنند و در میان دوستان و هم دوره ای های خود بهترین ها را داشته باشند اما این خواسته چقدر با واقعیت تناسب دارد و آیا عادلانه هست یا خیر، موضوعی که باید در خانواده های ایرانی فرهنگ سازی جدی شود و هم خانواده دختر و هم خانواده این باور را در ذهن جوان خود تقویت کنند که شروع یعنی آغاز ساختن با یکدیگر. 💫 قرار نیست همه امکانات و تشریفات یک جا وارد یک خانواده نوپا شود و برای رضایت قلبی دختر و پسر یا ایجاد یک فضای رقابتی در میان جوانان همدوره، خانواده های دو طرف خصوصا خانواده دختر تا این حد متحمل مشکلات مالی گردد. ⚠️جوانان باید یاد بگیرند که حتی اگر توانایی مالی والدین خوب هم بود برای تامین مایحتاج زندگی حریص نباشند و به جای تمرکز بر تشریفات و تجملات، صرفا به ملزومات جهیزیه بسنده کنند. ✔️ جوانان می توانند دربارهِ لوازم ضروری زندگی مشترك زیاد سخت گیری نکنند و با مدلهای ساده تر زندگی را آغاز کنند. اما مشکل این است که جوانان می خواهند از همان آغاز، بهترین ها را داشته باشند؛ و از آن جایی که الگویی درست در خرید جهیزیه ندارند، خواستار وسائل گرانبها می شوند و خانواده شان را به دردسر می اندازند. ◽️▫️خردمندانه آن است که خانواده ها بر پایهِ توان مالی خود برای تهیه وسائل ضروری یک زندگی مشترک اقدام كنند و زیر فشار دیگران و خرید وسائل غیرضروری نروند و خود را بدهکار نکنند. 📢 به خانواده ها سفارش می شود که برای جوانان روشن کنند که آغاز یک زندگی نو با کمترین امکانات نیز شدنی است و نباید از همان آغاز، چشم داشت یک زندگی مرفه را داشته باشند. ________ ها بدانند ❤️گلبرگ ازدواج❤️ 🆔 @golbarg_ezdevaj
متاسفانه بعضی ها تلقی منفی و نادرستی نسبت به خانواده دارند⛔️ مثلا میگویند [فلانی خودش را بیچاره کرد و رفت زن گرفت] یا میگویند [میدانید یک خانم باهوش چه شوهر ی را انتخاب میکند؟! یک خانم باهوش اصلا ازدواج نمیکند!] 😒 این حرف ها به لحاظ روانی اثر بدی روی جوانان خواهد گذاشت و به مرور تلقی آنها را نسبت به ازدواج خراب میکند... یکی از دلایل تاخیر در ازدواج همین تلقی های ناصحیحی که از ازدواج شکل گرفته است . نشانه ی این تلقی های غلط همین تیکه کلام هایی است که درباره ی ازدواج درست کرده اند، یا اینکه بعضی ها سختی های تشکیل خانواده را بصورت مبالغه آمیز بیان میکنند یا درباره ی آن منفی بازی میکنند....! و متاسفانه کمتر کسی را دیدیم که از بابت زیبایی ها و خوبی های خانواده شکر کند... ازدواج محل امتحان ما است.✍ بیاید بپذیریم که قرار نیست بعد از ازدواج هیچ مشکلی نداشته باشیم .✌ قرار نیست یه همسر بی عیب و ایراد داشته باشیم.👌 🆔 @golbarg_ezdevaj
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_پنجاه_وششم 🌸 زهرا آمده بود خانه ما، ایوب برایش حرف
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 🌸 کنار دیوار بی حال نشسته بود. خون تازه تا روی فرش آمده بود. نوک چاقو را فرو کرده بود توی پوست سینه اش و فشار می داد. فورا آقای نصیری همسایه پایینیمان را صدا کردم. بچه ها دویدند توی پذیرایی و خیره شدند به ایوب می دانستم زورم نمی رسد چاقو را بگیرم. می ترسیدم چاقو را آن قدر فرو کند تا به قلبش برسد. 💔 چانه ام لرزید. ایوب جان...... چاقو....را ....بده...به ...من...آخر چرا .....این کار را....می کنی؟ آقای نصیری رسید بالا، مچ ایوب را گرفت و فشار داد. ایوب داد زد: "ولم کن....بذار این ترکش لعنتی را دربیاورم....تو را....به خدا شهلا....." 💘 بغضم ترکید. "بگذار برویم دکتر" آقای نصیری دست ایوب را از سینه اش دور کرد. ایوب بیشتر تقلا کرد. "دارم میسوزم، به خدا خودم می توانم، می توانم درش بیاورم. شهلا....خسته ام کرده، تو را خسته کرده." ❤️ بچه ها کنار من ایستاده بودند و مثل من اشک می ریختند. چاقو از دست ایوب افتاد. تنش می لرزید و قطره های اشک از گوشه چشمش می چکید. قرص را توی دهانش گذاشتم. لباس خونیش را عوض کردم. زخمش را پانسمان کردم و او را سر جایش خواباندم. 💖 به هوش آمد و زخم تازه اش را دید. پرسید این دیگر چیست؟ اشکم را پاک کردم و چیزی نگفتم. یادش نمی آمد و اگر برایش تعریف می کردم خیلی از من و بچه ها خجالت می کشید. 😔 💝صبح هدی با صدای بلند خداحافظی کرد. ایوب با چشم هدی را دنبال کرد تا وقتی در را به هم زد و رفت مدرسه گفت: "شهلا، هیچ دقت کرده ای که هدی خیلی بزرگ شده؟" هدی تازه اول راهنمایی بود خنده م گرفت.😄 آره خیلی بزرگ شده، دیگه باید براش جهیزیه درست کنم." خیلی جدی نگاهم کرد. _ "جهیزیه؟ اصلا، آن قدر از این کاسه و بشقابی که به اسم جهاز به دختر می دهند بدم میاید. به دختر باید فقط کلید خانه داد که اگر روزی روزگاری مشکلی پیدا کرد، سرپناه داشته باشد." + اووووه، حالا کو تا شوهر کردن هدی؟ چقدر هم جدی گرفتی!" 💓 دستش را گذاشت زیر سرش و خیره شد به سقف _ "اگر یک روز پسر خوب ببینم، خودم برای هدی خواستگاریش می کنم" صورتش را نیشگون گرفتم + "خاک بر سرم، یک وقت این کار را نکنی. آن وقت می گویند دخترمان کور و کچل بوده" خنده اش گرفت😀 "خب می آیند می بینند. می بینند دخترمان نه کور است و نه کچل. خیییلی هم خانم است" می دانستم ایوب کاری را که میگوید "میکنم"، انجام می دهد. برای همین دلم شور افتاد نکند خودش روزی پا پیش بگذارد. ☺ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈با ما همراه باشید.... هر روز ، ساعت 15 🌷 @golbarg_ezdevaj
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_پنجاه_وهفتم 🌸 کنار دیوار بی حال نشسته بود. خون تازه ت
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 💕 عصر دوباره تعادلش را از دست داد. اصرار داشت از خانه بیرون برود، التماسش کردم فایده ای نداشت. محمد حسین را فرستادم ماشینش را دستکاری کند که راه نیفتد. درد همه ی هوش و حواسش را گرفته بود. 🌸 اگر از خانه بیرون می رفت حتی راه برگشت را هم گم می کرد. دیده بودم که گاهی توی کوچه چند دقیقه می نشیند و به این فکر می کند که اصلا کجا می خواهد برود. از فکر این که بیرون از خانه بلایی سرش بیاید تنم لرزید. ⚜تلفن را برداشتم. با شنیدن صدای ماموران آن طرف، بغضم ترکید. صدایم را می شناختند. منی که به سماجت برای درمان ایوب معروف بودم، حالا به التماس افتاده بودم: "آقا تو را به خدا...تو را به جان عزیزتان آمبولانس بفرستید، ایوب حال خوبی ندارد، از دستم میرود آ.....می خواهد از خانه بیرون برود" - چند دقیقه نگهش دارید، الان می آییم. 💖 چند دقیقه کجا، غروب کجا...... از صدای بی حوصله آن طرف گوشی باید می فهمیدم دیگر از من و ایوب خسته شده اند و سرکارمان گذاشته اند. ایوب مانده بود خانه ولی حالش تغییر نکرده بود. دوباره راه افتاد سمت در _ "من دارم میروم تبریز، کاری نداری؟" از جایم پریدم .. + "تبریز چرا؟" _ میخواهم پایم را بدهم به همان دکتری که خرابش کرده بگویم خودش قطعش کند و خلاص.... 😦 + "خب صبر کن فردا صبح بلیت هواپیما می گیرم برایت " 💘 پایش را توی کفشش کرد. _ "محمد حسین را هم می برم." + "او را برای چی؟ از درس و مشقش می افتد." محمد حسین آماده شده بود. به من گفت: "مامان زیاد اصرار نکن، می رویم یک دوری می زنیم و برمی گردیم." ایوب عصایش را برداشت. _ "می خواهم کمکم باشد. محمد حسین را فردا صبح با هواپیما می فرستم." گفتم:" پس لا اقل صبر کن برایتان میوه بدهم ببرید." 💞 رفتم توی آشپزخانه + "ایوب حالا که می روید کی برمی گردید؟" جلوی در ایستاد و گفت: _"محمد حسین را که فردا برایت می فرستم، خودم .." کمی مکث کرد _"فکر کنم این بار خیلی طول بکشد تا برگردم" 💝 تا برگشتم توی اتاق صدای ماشین آمد که از پیچ کوچه گذشت. ساعت نزدیک پنج صبح بود. جانمازم را رو به قبله پهن بود. با صدای تلفن سرم را از روی مهر برداشتم. سجاده ام مثل صورتم از اشک خیس بود. گوشی را برداشتم. محمد حسین بلند گفت: "الو..مامان" + تویی محمد؟ کجایید شماها؟" محمد حسین نفس نفس می زد. - "مامان... مامان....ما....تصادف کردیم......یعنی ماشین چپ کرده" 💔 تکیه دادم به دیوار + "تصادف؟ کجا؟ الان حالتان خوب است؟" - من خوبم ....بابا هم خوب است....فقط از گوشش خون می آید. پاهایم سست شد .. نشستم روی زمین ... _الو ...مامان .............. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈با ما همراه باشید.... هر روز ، ساعت 15 🌷 @golbarg_ezdevaj
"عاشق" اگر می‌شوید عاشق رفتار آدم‌ها نشوید، آدم‌ها گاهی حالشان خوب است گاهی بد! "عاشق افکارشــــان" شوید که: افکــار حتی در بدترین حالتِ آدم‌ها نیز تغییر نمیکنند... 🆔 @golbarg_ezdevaj
❣❣ ✨در مراسم خواستگاری براي شناخت كامل شخص مقابل سوالات مهم و اساسی كه بايد مطرح شود چيست؟ ❣❣❣❣❣❣❣❣ 💠موضوعات قابل طرح در گفت و گوى قبل از مراسم مختلف است؛ زيرا افراد عقيده‏ها، آرمان‏ها، هدف‏ها و خواسته‏ هاى گوناگون دارند. البته بعضى از مسائل و موضوعات عمومى است و ضرورت دارد جوانان قبل از براى آگاهى يافتن از ويژگى‏هاى جسمانى، روانى، اخلاقى يكديگر مطرح كنند و درباره آن‏ها به گفت و گو بنشينند. ناگفته پيداست، اين گونه جلسات حتماً بايد تحت اشراف ‏هاى دو طرف صورت گيرد؛ زيرا مذاكره مستقيم و بدون اطلاع خانواده و مطلوب عرف و در اكثر موارد مورد پسند شرع و عقل نيست و به جاى اين كه زوج جوان را به حقيقت برساند، مايه انحراف و مشكلات ديگر مى‏شود. در اين جلسات مى‏توان درباره مسائل زير گفت و گو كرد: ✨1. خط مشى كلى آينده‏ مراد تبيين مبناى زندگى آينده است؛ براى مثال جوان متدين مى‏خواهد زندگى اش بر اساس قوانين اسلام بنا شود. در اين جا بايد از ميزان پاى بندى افراد به ارزش‏هاى دينى و اخلاقى سؤال شود . يا مثلا تا چه اندازه به قوانين و دستورات اسلام و تكاليف عملي و ديني پايبند هستيد و مي خواهيد تا چه اندازه زندگي را بر اساس آن بنا كرده و در تصميم گيريها آنها را مورد توجه قرار مي دهيد؟ ✨2. اهداف زندگى‏ يعنى هدف هايى كه هر كدام قصد دارند در زندگى آينده شان دنبال كنند؛ هدف‏ها و آرمان‏هاى علمى و تحصيلى، اجتماعى، شغلى و...؛ براى مثال تا چه اندازه به ادامه تحصيل علاقه‏مند است و مشكلات تحصيل را تحمل مى‏كند. شغل مناسب و مورد علاقه‏اش چيست؟ جايگاه اجتماعى را داراى چه اهميتى مى‏داند؟ از نظر اقتصادى و مالى به چه سطحى مى‏انديشد و حداقل و حداكثر چقدر است؟ ✨3. چگونگى رابطه با خانواده و بستگان براى مثال به چه اندازه به رفت و آمد با اقوام و خويشان و نيز دوستان اهميت مى‏دهيد و بر آن اصرار مى‏ورزيد؟ به آداب و رسوم فرهنگى و اجتماعى رفتار با بستگان چقدر پايبنديد؟ ✨4. خواست‏ها و انتظارهاى دو طرف از يكديگر, مثلا از همسر مطلوب خود چه انتظاري داريد؟ ✨5. گفتگو درباره شغل ، مسكن و محل سكونت و امكانات زندگي ✨5 . پرسش از صفات اخلاقي و خصوصيات فردي يكديگر. ✨6. شيوه تربيت فرزندان مسؤوليت تربيت با چه كسى است و چگونه بايد آن را آموخت؟ ✨7. نقص‏هاى جسمانى و بيمارى‏هاى مزمن احتمالى يكديگر 🔵البته براي شناخت بهتر و پي بردن به سلايق و روحيه فرد مي توان سوالات فراوان و جزئي تر مطرح كرد كه به بعضي از آنها در 🔺دو پست🔺 بعدی اشاره مي شود و انتخاب سوالات به اختيار خودتان مي باشد. ادامه در پست بعدی 🔜🔜🔜🔜🔜 ❣❣❣❣❣❣❣❣❣ 🍃 @golbarg_ezdevaj 🍃
گلبرگ ازدواج
❣❣ #سئوالات_خواستگاری ✨در مراسم خواستگاری براي شناخت كامل شخص مقابل سوالات مهم و اساسی كه بايد مطرح
❣❣ ✨در مراسم خواستگاری براي شناخت كامل شخص مقابل سوالات مهم و اساسی كه بايد مطرح شود چيست؟ ❣❣❣❣❣❣❣❣ 💠توجه کنید اين كه بعضي سوالات مربوط به آقايان و بعضي مر بوط به خانمها مي باشد و بعضي نيز مشترك. 🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅 🔰بخش اول: سؤالات مربوط به آينده زندگي: 1- به نظر شما مهمترين عامل موفقيت در چيست؟ 2- ملاك خوشبختي و موفقيت را در چه مي بينيد؟ 3- افكار مذهبي همسرتان و خانواده او، چقدر براي شما اهميت دارد؟ 4- چه صفاتي را براي آينده خود لازم مي بينيد؟ 5- نظر شما در مورد مراسم و عروسي چيست؟ 6- نظر شما در مورد مهريه چيست؟ 7- زندگي در شهري ديگر را چگونه مي بينيد؟ 8- آيا آمادگي داريد كمبودهاي اقتصادي همسرتان و خانواده او را ناديده بگيريد؟ تا چه حد؟ 🔰 بخش دوم: سؤالات مربوط به خانواده همسر 1- از نظر اجتماعي، خانواده شما چه ايده هايي دارند؟(مثلاً در مورد جامعه، مردم، مشكلات و...) 2- سطح فرهنگي و طرز تفكر خانواده خود را چگونه ارزيابي مي كنيد؟ 3- خانواده شما چقدر مذهبي هستند؟ 4- شما سنتي هستند يا متجدد و يا معمولي؟ 5- خانواده شما شاد و پر جنب و جوش هستند يا ساكت و آرام؟ 6- خانواده شما سالار است يا سالار يا شايسته سالار؟ 🔰 بخش سوم: سؤالات مربوط به مسائل اقتصادي 1- انتظارات اقتصادي شما از همسرتان تا چه اندازه است؟ 2- نظر شما در مورد كار كردن همسرتان در خارج از منزل چيست؟ 3- چه كاري را براي اشتغال انتخاب خواهيد كرد؟ 4- تصور شما از صرفه جويي چيست؟ 5- چقدر معتقد به صرفه جويي و قناعت در منزل هستيد؟ 6- شما مايليد همسر شما در خريد لوازم زندگي، چه مسائلي را رعايت نمايد؟ 🔰بخش چهارم: سوالات مربوط به مسائل فرهنگي 1- تحصيلات شما چقدر است؟ 2- آيا قصد ادامه تحصيل داريد يا خير؟ در چه رشته اي و از چه طريقي و در كجا؟ 3- در طول سال چند كتاب غير درسي مطالعه ميكنيد؟ 4- مطالعات شما اغلب در چه زمينه هايي بوده است؟ 5- بهترين كتابهايي كه تاكنون خوانده ايد را اگر ممكن است نام ببريد؟ 6- معمولاً چه نشرياتي را مطالعه مي كنيد؟ 7- اگر ممكن است چند نفر از شخصيتهاي مورد نظر و احترامتان[ شخصيتهاي فرهنگي، مذهبي، هنري، سياسي و...] را نام ببريد و دليل محترم بودن آنها نزد شما چيست؟ 🔰بخش پنجم: سؤالات مربوط به مسائل روحي و عاطفي 1- از چه نوع افرادي احساس انزجار و ناراحتي مي كنيد؟ چرا؟ 2- اجتماعي بودن در نظر شما يعني چه؟ 3- خودتان را تا چه اندازه اي اجتماعي مي دانيد؟ 4- در اصلاح ديگران چگونه عمل مي كنيد و نوع واكنشهاي شما در مقابل مشكلات چگونه است؟ 5- چقدر خود را خونسرد مي دانيد؟ 6- منطقي بودن را چه مي دانيد؟ 7- چقدر در زندگي خود را منطقي ميدانيد؟ 8- واقع گرا هستيد يا احساساتي؟ 9- بيشتر تأثير گذاريد يا تأثير پذير؟ به چه ميزان؟ 10- چه چيزهايي موجب ناراحتي و عصبانيت شما مي شود؟ 11- در مواقع عصبانيت چه مي كنيد؟ 12- دروغ گفتن را در چه مواردي جايز مي دانيد؟ 13- در چه مسائلي سختگير هستيد؟ 14- آيا انتقاد پذير هستيد؟در مقابل انتقاد چه عكس العملي از خود نشان مي دهيد؟ 15- چگونه از ديگران انتقاد مي كنيد؟ 16- در اكثر اوقات شاد هستيد يا افسرده؟ 17- در زندگي چگونه تصميم مي گيريد؟ تا چه اندازه قدرت تصميم گيري داريد؟ 18- در مسائل اساسي زندگي شخصيتان، خودتان تصميم مي گيريد يا خانواده تان؟ 🔜🔜🔜 پست آخر در این قسمت، پست بعدی👇👇 ❣❣❣❣❣❣❣❣❣ 🍃 @golbarg_ezdevaj 🍃
گلبرگ ازدواج
❣❣ #سئوالات_خواستگاری ✨در مراسم خواستگاری براي شناخت كامل شخص مقابل سوالات مهم و اساسی كه بايد مطرح
❣❣ ✨در مراسم خواستگاری براي شناخت كامل شخص مقابل سوالات مهم و اساسی كه بايد مطرح شود چيست؟ ❣❣❣❣❣❣❣❣ 🔰بخش ششم: سؤالات مربوط به مسائل مذهبي 1- اعتقادتان به خدا چگونه است؟ آيا اين توانسته شما را از گناه باز دارد؟ 2- آشنايي شما با مسائل و دستورات مذهبي چقدر است؟ 3- آيا مايل هستيد همسر شما تمايلات مذهبي داشته باشد يا خير؟ 4- رعايت را تا چه اندازه ضروري مي دانيد؟ تا چه حد آن را رعايت مي كنيد؟دليل آن چيست؟ 5- چقدر با قرآن آشنا هستيد؟ 🔰 بخش هفتم: سؤالات مربوط به روابط خانوادگي 1- ميزان دلبستگي شما به پدر و مادرتان تا چه حد است؟ 2- پدر و مادر شما چگونه با شما برخورد مي كنند؟ 3- چقدر در فاميل و خانواده محبوبيت داريد؟ دليل آن چيست؟ 4- عكس العمل والدين شما در مقابل شكستهاي شما در زندگي چگونه است؟ 🔰 بخش هشتم: اساسي ترين سؤالات خواستگاري 1- چه توقعاتي از زندگي آينده خود داريد؟ 2- چه توقعاتي از همسر آينده خود داريد؟ 3- آرزوهاي بزرگ شما چيست؟ 4- مشكلات را چگونه و تا چه حد تحمل مي كنيد؟ 💠برخي سؤالات نيز هست كه بهتر است به صورت غير مستقيم پرسيده شوند، مثلاً در مورد اطلاع از وجود بيماري خاص در طرف مقابل بگوييد: " من از نظر سلامتي روحي و جسمي مشكلي ندارم، شما چطور؟ " 💠 نكته مهم ديگر آنكه اگر نسبت به نوع خاصي از گرايشات سياسي يا فكري و عقيدتي و يا حتي شخص خاصي حساسيت مثبت يا منفي داريد، حتماً آن را به صورت كامل بيان نموده و نظر طرف مقابل را در مورد آن بدون تعارف و ملاحظه بخواهيد. 💠 لازم به ذكر است در چنين جلسه اي بايد دو طرف صادقانه از حقايق و ويژگيهاي واقعي يكديگر خبر دهند و در صدد گمراه كردن يا فريب دادن يكديگر بر نيايند بلكه بايد با كمال شجاعت و به طور صادقانه پاسخ گوي پرسش هاي يكديگر باشند. 💠در اين جلسات بايد به نكات زير توجه شود تا به شكل مناسب انجام گيرد و دو طرف به هدف خود دست يابند. 〽️1. گفت و گو بايد خونسردانه و با آمادگى قبلى و در فضايى آرام و بدون خوف و فشار از طرف ديگران صورت گيرد. 〽️2. گفت و گو پس از انجام خواستگارى رسمى از طرف خانوادها و تحقيق و آگاهى از بعضى شرايط كه در مرحله تفحص به دست مى‏آيد، انجام گيرد نه در ابتداى آشنايى و اولين جلسه . 〽️3. براى موفقيت بيش‏تر، دو طرف بايد در ابتداى جلسه از يكديگر بخواهند صادقانه به پرسش‏ها و مسائل مطرح شده پاسخ دهند تا از صفات اخلاقى و خصوصيات يكديگر آگاهى يابند. ♻️همچنين بايد از فاكتورهاى گوناگونى استفاده كرد. با سؤالاتى از قبيل «نظر شما درباره زندگى مشترك چيست و به نظر شما مطلوب و به دنبال آن زندگى مطلوب چگونه زندگى مى‏تواند باشد» مى‏توان تا حدودى با ديدگاههاى او و انتظار از زندگى آينده پى برد البته لازم به ذكر است همسر مورد نظر را نمى‏توان صرفا با طرح چند سؤال آن هم در يكى دو جلسه، شناسايى كرد چه اينكه اين جلسات بيشتر جنبه تشريفاتى دارد و طرفين به خاطر برخوردهاى اوليه ممكن است خيلى خوب نتوانند همديگر را ارزيابى كنند لذا علاوه بر اين جلسات گفتگو بايد راهكارهاى مطمئن‏ترى را ضميمه كرد تا مجموعا به يك نتيجه مطلوب رسيد و آگاهانه دست به انتخاب زد . ✅ و بعد از همه اين مسائل بايد با توكل به خداوند متعال و توسل به اهل بيت كمك خواست تا آنها نيز در يافتن يك همسرمناسب و كفو كه از هر نظر در زمينه‏هاى گوناگون به صورت نسبى نزديك به ما باشد، ما را يارى كنند. 🔚🔚🔚پایان🔚🔚🔚 ❣❣❣❣❣❣❣❣❣ 🍃 @golbarg_ezdevaj 🍃
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_پنجاه_وهشتم 💕 عصر دوباره تعادلش را از دست داد. اصرار
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 💔 آب دهانم را قورت دادم تا صدایم بغض آلود نباشد. + "خیلی خب محمد جان، نترس بگو الان کجا هستید؟ تا من خودم را به شما برسانم." - توی جاده زنجان هستیم، دارم با موبایل یک بنده خدا زنگ می زنم. به اورژانس هم تلفن کرده ام، حالا می رسد، فعلا خداحافظ.... 🌷 تلفنمان یک طرفه شده بود. چادرم را جمع کردم و نشستم توی پله ها و گوش تیز کردم تا بفهمم کی از خانه ی آقای نصیری سر و صدا بیرون می آید. یاد خواب مامان افتادم، یک ماه قبل بود، اذان صبح را می گفتند که مامان تلفن زد: "حال ایوب خوب است؟" 🌹صدایش می لرزید و تند تند نفس می کشید. گفتم: "گوش شیطان کر، تا حالا که خوب بوده چطور؟" - هیچی شهلا خواب دیده ام. + خیر است ان شاءالله - دیدم سه دفعه توی آسمان ندا می دهند: 🌷"جانباز ایوب بلندی شهید شد" 🌷 🌻 صدای خانم نصیری را شنیدم، بیدار شده بودند. اشکم را پاک کردم و در زدم. آن قدر به این طرف و آن طرف تلفن کردم تا مکان تصادف و مکان نزدیک ان را پیدا کردم. هدی را فرستادم مدرسه زنگ زدم داداش رضا و خواهر هایم بیایند. محمد حسن و هدی را سپردم به رضا می دانستم هدی داییش را خیلی دوست دارد و کنار او آرام تر است. سوار ماشین آقای نصیری شدم. 🌺 زهرا و شوهر خواهرم آقا نعمت هم سوار شدند. عقب نشسته بودم. صدای پچ پچ آرام آقا نعمت و آقای نصیری با هم را می شنیدم و صدای زنگ موبایل هایی که خبرها را رد و بدل می کرد. ساعت ماشین ده صبح را نشان می داد. 🌼 سرم را تکیه دادم به شیشه و خیره شدم به بیابان های اطراف جاده. کم کم سر وصدای ماشین خوابید. محسن را دیدم که وسط بیابان افسار اسبی را گرفته بود و به دنبال خودش می کشید. روی اسب ایوب نشسته بود. قیافه اش درست عین وقت هایی بود که بعد از موج گرفتگی حالش جا می آمد، مظلوم و خسته. + ایوب چرا نشسته ای روی اسب و این بچه پیاده است؟ بلند شو.... محسن انگشتش را گذاشت روی بینی کوچکش، هیس کشداری گفت: 💔 "هیچی نگو خاله، عمو ایوب تازه از راه رسیده، خیلی هم خسته است. صدای ایوب پیچید توی سرم: "محسن می رود و من تا چهلمش بیشتر دوام نمی آورم. شانه هایم لرزید. ..... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈با ما همراه باشید.... هر روز ، ساعت 15 🌷 @golbarg_ezdevaj
دانستنی های ✨❤️ ❗️هفت معیار اشتباه در انتخاب همسر ❗️ 👈 عدم مشاوره 👈 انتخاب هیجانی 👈 احسـاس تنهـایی 👈 انتخاب از روی اجبار 👈 ازدواج به امــید تغییر 👈 انتخـاب از روی ظاهـر 👈 نداشتن شـناخـت کـافی 🌹گلبرگ ازدواج🌹 @golbarg_ezdevaj
💞ازدواج در ابتدا یڪ جعبه خالی است. شما باید هر آن چیز ارزشمندی را ڪه در درون خود دارید، داخل آن قرار دهید تا بتوانید به ازدواج خود هویت ببخشید! محبت، تدبیر، بلوغ، احترام، تعقل، گذشت، درڪ و امنیت همان چیزهایی هستند ڪه باید هرڪس ابتدا در درون خود بیابد و بسازد و سپس با عشق آنها را وارد این جعبه خالی ڪند. ازدواج موفق هرگز بی تدبیر به ثمر نمی نشیند! یڪ زندگی مشترڪ اصیل و ارزشمند نیازمند تزریق محبت و اصالت درونی هر یڪ از دو طرف به بذر نا شناخته ای است ڪه جز با به بلوغ رسیدن شخصیت هر یڪ از زن و مرد، جوانه نخواهد زد. انسانها ابتدا باید هنر بخشش، عشق ورزیدن، خدمت ڪردن، متعهد ماندن و امنیت بخشیدن را یاد بگیرند تا بتوانند جعبه ازدواج را با اطمینان و آرامش پر ڪنند. 🍃 @golbarg_ezdevaj 💕
✅ دوستت دارم اما آمادگی کردن را ندارم ‼️ 🔹شاید شما ھم این جمله را شنیده باشید نمی گوییم که مرد مقابل شما این ادعا را به دروغ مطرح کرده اما این جمله به شما می گوید که این مرد جز دوستی یا حتی یک رابطه رمانتیک، به دنبال چیز دیگری نیست. ♦️چنین مردی یا قصد ازدواج ندارد یا قصد با شما را ندارد. پس بیھوده منتظر ننشینید. 🔹بسیاری از دخترھا تصور می کنند اگر دشواری ھای یک را تحمل کنند و به قول خودشان این مرد ازدواج گریز را عاشق و وابسته کنند، به مقصودشان می رسند. 🔸اما باور کنید حتی اگر نقشه شما عملی شود، این مرد گزینه مناسبی برای نخواھد بود. @golbarg_ezdevaj
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_پنجاه_ونهم 💔 آب دهانم را قورت دادم تا صدایم بغض آلود
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 💛 زهرا دستم را گرفت. "چی شده شهلا؟" بیرون وسط بیابان دیگر کسی نبود. صدای آقا نعمت را می شنیدم که حالم را می پرسید. زهرا را می دیدم که شانه هایم را می مالید. خودم را می دیدم که نفسم بند آمده و چانه ام می لرزد. هر طرف ماشین را نگاه می کردم چشم های خسته ی ایوب را می دیدم. 💔 حس می کردم بیرون از ماشینم و فرسنگ ها از همه دورم. تک و تنها و بی کس با چشم های خسته ای که نگاهم می کند. قطره های آب را روی صورتم حس کردم. زهرا با بغض گفت: "شهلا خوبی؟ تو را به خدا آرام باش" اشکم که ریخت صدای ناله ام بلند شد. "ایوب رفت...من می دانم....ایوب تمام شد..." برگه آمبولانس توی پاسگاه بود. دیدمش.. رویش نوشته بود: 💔 "اعلام مرگ، ساعت ده، احیا جواب نداد" . توی بیمارستان دکتر که صورت رنگ پریده ام را دید، اجازه نداد حرف بزنم، با دست اشاره کرد به نیمکت بنشینم. - "آرام باشید خانم...حال ایشان....." چادرم را توی مشتم فشردم و هق هق کردم. +"به من دروغ نگو، هجده سال است دارم می بینم هر روز ایوب آب می شود. هر روز درد می کشد. می بینم که هر روز می میرد و زنده می شود. می دانم که ایوب رفته است....." 💔 گردنم را کج کردم و آرام پرسیدم: "رفته؟" دکتر سرش را پایین انداخت و سرد خانه را نشان داد. توی بغل زهرا وا رفتم. چقدر راحت پرسیدم: "ایوب رفته؟" 😭😭😭😭😭😭😭 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈با ما همراه باشید.... هر روز ، ساعت 15 @golbarg_ezdevaj
🔰نڪاتی درباره ازدواج ڪه پدر و مادرتان به شما نگفته اند ✔️🌈وقتی بلد نیستیم ارتباط برقرار ڪنیم، بعید است ازدواج خوبی داشته باشیم زیرا ازدواج به مهارت‌های ارتباطی بالایی احتیاج دارد. مهارت‌های ارتباطی موضوع پیچیده‌ای نیست. در درجه اول ارتباط با خودمان باید درست باشد. ڪسی ڪه خودڪم‌بین است ارتباط‌هایی دارد نه به خاطر عشق و تعهد بلڪه به خاطر این‌ڪه ضعف‌های درونی‌اش را پر ڪند. همسر چنین آدمی همیشه باید طوری عالی باشد ڪه این آدم، اعتمادبه‌نفس نداشته‌اش را از او دریافت ڪند، این می‌شود یڪ رابطه انگلی عاطفی. ✔️🌈وقتی خودشیفته هستی، ازدواج نڪن زیرا همیشه احساس می‌ڪنی حرف‌های تو، سلیقه تو، طرز حرف زدن تو، مطالعات تو، دین‌داری تو، اخلاقیات تو و سڪوت‌های تو خیلی خاص‌اند و همسرت باید فعلا تو و رازهای نبوغت را ڪشف ڪند. آدم‌های خودشیفته به راحتی توانایی نادیده گرفتن احساسات و شعور دیگران را دارند و ممڪن است به خودشان حق بدهند به راحتی خیانت ڪنند. ✔️🌈مراقب آدم‌هایی باش ڪه ظاهر اجتماعی موفقی دارند و خیلی حواسشان به همه جزییات زندگی تو هست! گاهی این افراد زمینه اختلال شخصیتی پارانویا دارند یعنی شڪ و بدبینی. بدبین‌ها زندگی خود و شما را پس از ازدواج جهنم می‌ڪنند. ایشان استعدادی عجیب و هوشی سرشار و عقلی ناقص دارند! تمام هم و غمشان این است ڪه تو در نامزدی قبلی خود چه تجربیاتی داشته‌ای، ڪدام رستوران‌ها رفته‌ای. همه ساعاتی ڪه باید صرف رشد تو در ارتباط عاطفی‌ات شود، حرام قانع ڪردن یڪ آدم مریض می‌شود. در دوره نامزدی می‌شود رفتارهای افراد شڪاڪ را شناخت. یادت نرود شڪاڪ ویروسی به تو می‌زند ڪه بعدا توجه نرمال یڪ آدم نرمال را خیلی ڪم و ناڪافی ببینی ✔️ 🌈مراقب باش خیلی ڪمال‌طلب نباشی زیرا ڪمال‌طلب perfectionist چنان همه چیز را سخت می‌گیرد (نامزدی،مراسم عروسی، تشریفات بعد از ازدواج) ڪه زندگی جهنم می‌شود. ڪمال‌طلبها فقط وارد بخش‌هایی از زندگی می‌شوند ڪه برنده بشوند و لذت بسیاری از فرصت‌های ناب زیستن را از دست می‌دهند ✔️🌈شاید از فلسفه ازدواج شنیده باشید. ازدواجی موفق است ڪه همه چیز شما نباشد. ما حال خوبمان را از چند منبع می‌گیریم: خانواده خود، ڪار خوب، تحصیلات، تاثیرگذاری اجتماعی، دوستان خودمان و ازدواج. وقتی همه حال خوب خود را به عهده همسر بگذاریم یا نامزدتان به عهده شما ‌بگذارد، بازی بسیار خطرناڪی آغاز شده است زیرا هیچ انسانی چنین قابلیتی ندارد ڪه در درازمدت شما را خوشحال نگه دارد دانستنی های 🆔 @golbarg_ezdevaj
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_شصت 💛 زهرا دستم را گرفت. "چی شده شهلا؟" بیرون وسط بی
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ ❤️ امکان نداشت ایوب برای عملیاتی به جبهه نرود و من پشت سرش نماز حاجت نخوانم. سر سجادش زار نزنم که برگردد. از فکر زندگی بدون ایوب مو به تنم سیخ می شد. ایوب چه فکری درباره من می کرد؟ فکر می کرد از آهنم؟ فکر می کرد اگر آب شدنش را تحمل کنم نبودنش هم برایم ساده است؟ 😔 چی فکر می کرد که آن روز وسط شوخی هایمان درباره مرگ گفت: "حواست باشد بلند بلند گریه نکنی، سر وصدا راه نیاندازی، یک وقت وسط گریه و زاری هایت حجابت کنار نرود، حجاب هدی، حجاب خواهر هایم، کسی صدای آن ها را نشنود. مواظب باش به اندازه مراسم بگیرید، به اندازه گریه کنید." 😞 زهرا آخرین قطره های آب قند را هم داد بخورم. صدای داد و بیداد محمد حسین را می شنیدم. با لباس خاکی و شلوار پاره و خونی جلوی پرستارها ایستاده بود. خواستم بلند شوم، زهرا دستم را گرفت و کمک کرد. محمد حسین آمد جلو... صورت خیس من و زهرا را که دید، اخم کرد. "مامان....بابا کجاست؟" 😔 زهرا دستش را روی دهان گذاشت تا صدای هق هقش بلند نشود. 😭 محمد حسین داد کشید: "می گویم بابا ایوب کجاست؟" رو کرد به پرستار ها ... آقا نعمت دست محمد را گرفت و کشیدش عقب، محمد برگشت سمت نعمت آقا: "بابا ایوب رفت؟ آره؟" رگ گردنش بیرون زده بود. با عصبانیت به پرستارها گفت: "کی بود پشت تلفن گفت حالش خوب است؟ من از پاسگاه زنگ زدم، کی گفت توی ای سی یو است؟ بابا ایوب من مرده...شما گفتید خوب است؟ چرا دروغ گفتید؟" 😭 دست آقا نعمت را کنار زد و دوید بیرون سرم گیج رفت، نشستم روی صندلی آقا نعمت دنبال محمد حسین دوید. وسط خیابان محمد حسین را گفت توی بغلش محمد خشمش، را جمع کرد توی مشت هایش و به سینه ی آقا نعمت زد. آقا نعمت تکان نخورد: "بزن محمد جان....من را بزن....داد بکش....گریه کن محمد...." محمد داد می کشید و آقا نعمت را می زد. 😭 مردم ایستاده بودند و نگاه می کردند. محمد نشست روی زمین و زبان گرفت. "شماها که نمی دانید...نمی دانید بابا ایوبم چطوری رفت. وقتی می لرزید شماها که نبودید. همه جا تاریک و سرد بود، همه وسایل ماشین را دورش جمع کردم و آتش زدم تا گرم شود، سرش را گرفتم توی بغلم....." 😭 بغضش ترکید و با صدای بلند گریه کرد: "سر بابام توی بغلم بود که مرد....... با..با.....ایوبم....توی بغل....من مرد....." 😭 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈با ما همراه باشید.... هر روز ، ساعت 15 @golbarg_ezdevaj
💕 آموزش ها و مهارت های را جدی بگیرید... 👌ازدواج موفق = دانستن و فراگیری نکات مهم، پیش از ازدواج و حتی سالها قبل از آن... 🆔 @golbarg_ezdevaj