eitaa logo
گلبرگ سرخ
1.2هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1هزار ویدیو
8 فایل
🌹گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی استفاده از مطالب به جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت با ذکر صلوات به روح ملکوتی امام و شهدا آزاد می‌باشد . @Khademshohadiran
مشاهده در ایتا
دانلود
گلبرگ سرخ
ܢ̣ܢܚܩܢ ܝ‌ܢ̣ߺ ߊ‌ܠܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ ࡐ‌ ߊ‌ܠࡎܥ‌‌ࡅ࡙ܧࡅ࡙ࡍ߭ 🗓#رزق_پانزدهم_فروردین_ماه 🌱شهید محمد جمالی نسب
😂 🔸خستگی را از بدنمان بیرون کردی سال 1361 قبل از شروع عملیات والفجر مقدماتی مراجعه بسیجیان سلحشور به سپاه جهت آموزش اعزام به جبهه به طور چشمگیری افزایش یافته بود و مراکز آموزشی با کمبود شدید مربی مواجه شده بودند. تعدادی از برادران مربی شهرستان اراک به پادگان 21 حمزه تهران اعزام شده بودند. یک روز در آسایشگاه مربیان، در حال استراحت بودیم که یکی از برادران تهرانی یک جعبه شیرینی را به شهید جمالی نسب تعارف کرد. ایشان با تعجب پرسید: این دیگه چیه؟ ایشان گفت شیرینی رولت است. شهید جمالی نسب خنده ای😅 کرد و پرسید: چقدر پول این شده است، ایشان جواب داد 100 تومان. شهید جمالی نسب خیلی جدی گفتند: « من 200 تومان به شما می دهم بگویید چطور باید این را بخوریم» با این کلام آن شهید بزرگوار، همه دوستان خندیدند و گفتند: خستگی را از بدنمان بیرون کردی، سپس همه آن را خوردند و خدا را عارفانه و عاشقانه شُکر نمودند و گفتند: خدایا برای رزمندگان جبهه ها نیز این نعمت‌ها را فراوان گردان. ✍راوی: برادر مجتبی حسین آبادی 📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید. ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
با سلام به کانال گلبرگ سرخ خوش آمدید😍 🔴 آنچه برای دیدنش به این کانال دعوت شده‌اید.. 📌معرفی روزانه شهدای استان مرکزی 💢شما عزیزان به راحتی با هشتک‌های موجود می‌توانید به متن مورد نظرتان دسترسی پیدا کنید... 📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. مقام معظم رهبری 📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
😅 یکی از بچه های بسیجی در مسیر اهواز _ آبادان پشت یک ماشین تویوتا سوار می شود. تابوتی پشت آن بود که باران می گیرد. بسیجی می‌رود توی تابوت دراز می‌کشد تا چرتی بزند و خیس هم نشود. بعد از مسافتی که می روند، راننده چند زن بومی سوار می‌کند. البته به شیشه پشت سرش پرچم زده بود تا پَس سرش را آفتاب نسوزاند، به همین خاطر نمی‌بیند بسیجی در تابوت خوابیده است. کمی که پیش می‌روند ماشین در دست انداز می‌افتد و سرعتش کم می شود. بسیجی در تابوت را باز می کند و از زن ها می پرسد: «رسیدیم؟... » راننده از آینه بغل ماشین می‌بیند زن‌ها جیغ می کشند و از ماشین بیرون می‌پرند. همۀ آنها دست و پایشان می‌شکند. 📚منبع: کتاب نفس های خردلی ‌‌«خاطرات سرهنگ علی جلالی فراهانی» 🍃شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم. 📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. مقام معظم رهبری 📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی ۲۸۰۰ شهید شهر اراک ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
4.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😂 🌀صحبت شهید مرتضی کارچانی درباره تولدش بیست و دوم دی ماه، میگن ۲۴ سال قبل در چنین شبی در خانواده‌ مذهبی دیده به جهان گشودم. 🍃شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم. 📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. مقام معظم رهبری 📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی ۲۸۰۰ شهید شهر اراک ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
روز درگیری خمپاره‌ها را ولش کن، این پشه‌ها را چکار کنیم😅 روستا القراصی نزدیک کشتزارهای که پر بود از انواع حشرات و مخصوصا پشه هایی که از نیش‌شان در امان نبودیم دشمن کم کم داشت تهاجم خودش را شروع می‌کرد. با شلیک گلوله‌های خمپاره و نوعی از گلوله‌های دست ساز که شبیه کپسول‌های گاز بود اطراف ‌مان را زیر آتش گرفته بودند. انفجار این کپسول‌ها جهنمی که هر لحظه به ما نزدیک‌تر می‌شد بچه‌ها را نگران کرده بود. شهید مسلمی و شهید محمد زهره‌وند هم با ما بودند. محمد که سرشار از انرژی و روحیه بود، در حالی که کف دست ‌هایش را برای کشتن پشه‌ها به هم می‌کوبید برای روحیه دادن به بچه ها گفت: ((خمپاره‌ها را ولش کن، این پشه‌ها را چکار کنیم؟)) در آن لحظه خنده‌ای بر لب‌ها آمد و بچه‌ها روحیه گرفتند. 😅 🍃شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم. 📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی ۲۸۰۰ شهید شهر اراک ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
😅 چون کانکس‌ها به شدت گرم بود، دایی می‌گفت: « شب‌ها برویم بیرون بخوابیم.» شب‌ها زیاد پیش می‌آمد که عقرب ببینیم.🦂 یک شب زیادتر شدند؛ ترسیدم و گفتم: «دایی می‌دانی این جا عقرب دارد؟!» گفت: خُب در بیابان عقرب هست، عجیب نیست. گفتم: نزنندمان در خواب؟» گفت: «مگر تو دعایش را نمی‌خوانی؟!🤲 گفتم: دعای چی؟ حفظی!؟ و فکرم رفت سمت مفاتیح الجنان. گفت: «باع! تو از حفظ نیستی؟ بَه بَه بچه رزمنده. بلند شد و خیلی جدی با آن هیکل بزرگش ایستاد روی یک پا، لی لی کرد و گفت: روی پای راستت می‌پری و می‌گویی گوشتم تلخه، گوشتم تلخه، گوشتم تلخه؛ دیگر عقرب نمی‌زندت!! 😂 📚منبع: کتاب دایی «مروری بر خاطرات شهید ابوالفضل اسدی عراقی»