فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
💕دو نـور خـدا مَحـرم همـدیگـہ میشـن
رو سـر همـہ اهـل زمیـن نقـل مـےپاشـن...
💞سـالـروز ازدواج حضـرت علـے علیـہالسـلام و حـضرت فـاطمـہ سـلاماللـہعلیـها مبـارک بـاد.
#روز_ازدواج
📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید
و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید.
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
ܢ̣ܢܚܩܢ ܝܢ̣ߺ ߊܠܢܚ݅ܣܥߊ ࡐ ߊܠࡎܥࡅ࡙ܧࡅ࡙ࡍ߭
🗓#رزق_سیویکم_خرداد_ماه
🌱شهید محمود آدینه
📅تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۰۱/۰۶
محل تولد: ملایر
📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۳/۳۱
محل شهادت: منطقه سردشت
💎نشانی: اراک، قطعه۱۰ ردیف۳ شماره ۱
📜برشی از زندگینامه شهید:
شهید محمود آدینه در ششمین روز از فروردین ماه سال 1342در روستای ده چانه متولد شد. دوران کودکی را که پشت سر گذاشت با خانواده به شهر اراک مهاجرت کردند. او با عضویت در بسیج از آغاز جنگ تحمیلی به صف مدافعان انقلاب اسلامی پیوست و با حضور در پایگاههای بسیج داوطلبانه در حال خدمت به جمهوری اسلامی بود. از سال 1360به جبهه اعزام شد و چند مرحله در مناطق عملیاتی حضور یافت. قاری خوش لحن قرآن سرانجام پس از چند ماه حضور داوطلبانه در خط مقدم جبهه در سی و یکم خرداد ماه در منطقه سردشت هنگام درگیری با گروهکهای ضد انقلاب به شهادت رسید.
#رفیق_شهید
#شهر_اراک
📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید.
و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید.
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
#مناسبتی
🔻انتشـار بـہ منـاسبـت ۳۱ خـردادمـاه سـالروز شـهادت شهیـد دکتـر مصطفـے چمـران 🔻
🌱 شاخه های درخت تنومند
آن روز که دکترچمران در مسجد قُلهک برای دانشجوها سخنرانی میکرد. گروهی از مارکسیستها و لیبرالها هم حضور داشتند.
بعد از پایان سخنرانی افرادی از این گروه ها
می خواستند با سوالات شبههناک خود، دکتر را مجبور به عقب نشینی از انقلاب و حضرت امام خمینی کنند.
دکتر باحوصله جواب سوال ها را می داد.
در ادامه یک مارکسیست از دکتر بپرسید: « قبول! امام، روحانی با صفا و بارزی است، ولی اکثر روحانیت این چنین نیستند و....»
دکتر در این لحظه کمی مکث کرد.
ناگهان اکبر گفت: آقای دکتر، اگر اجازه بدهید من جواب او را بدهم.
دکتر چمران اجازه داد و اکبر گفت:
اگر قرار باشد امام خمینی خوب باشد و روحانیت خوب نباشد، مثل این است که تمام شاخههای یک درختی را ببُری و یک چوبی آن وسط باشد!
دیگر آن درخت سایهای ندارد. پس باید مطیع روحانیت باشیم تا سایهی آنها (با هم) بر سر مردم باشد. امثال شماها میخواهید شاخههای این درخت تنومند را قطع کنید تا به امام برسید ....
ولی بدانید تا ما هستیم هیچ کاری از دستتان
بر نمی آید.
📗منبع: کتاب سوسنگرد به جای منچستر
📎https://shohud.ir/node/1639
#شهیداکبرچهرقانی(همرزم شهید دکتر مصطفی چمران)
#تاریخشهادت: ۱۳۵۹/۰۸/۲۸
#محلشهادت: سوسنگرد
#شهراراک
📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید
و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید.
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
﷽🕊
🍃أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی
آنها کســانیاند که خدا قلبهاشان را برای تقـــوا امتحان کرده.💞
ܢ̣ܢܚܩܢ ܝܢ̣ߺ ߊܠܢܚ݅ܣܥߊ ࡐ ߊܠࡎܥࡅ࡙ܧࡅ࡙ࡍ߭
🗓#رزق_یکم_تیر_ماه
🌱شهید احمد گلمحمدی
📅تاریخ تولد: ۱۳۵۹/۱۲/۰۱
محل تولد: فرک، کمیجان
📆تاریخ شهادت: ۱۳۸۰/۰۴/۰۱
محل شهادت: تایباد، خراسان
💎نشانی: اراک، قطعه ۱۱، ردیف۱، شماره ۷
📜برشی از زندگینامه شهید:
در خانوادهای روستایی و مستضعف از اهالی روستای فرک از توابع شهرستان کمیجان به دنیا آمد. پس از انجام تحصیلات ابتدایی در زادگاهش به اراک مهاجرت کرد و مقطع راهنمایی را در اراک تحصیل کرد. برای تأمین معاش خود و خانواده به کار روی آورد و از این طریق به خانوادهاش کمک میکرد. او جوانی زحمتکش و مهربان و بزرگوار بود. روحیهای ساده و بیپیرایه داشت و نسبت به انجام فرایض دینی و اعتقادی راسخ داشت.او برای دفاع از ارزشهای اسلامی به خدمت مقدس سربازی نائل آمد و به عنوان سرباز نیروی انتظامی در دفاع از میهن عزیز از هیچ کوششی فروگذار نبود.
او در فرجامی خونین در ارتفاعات خواجه انجیر تایباد در جریان درگیری با اشرار مسلح افغان در تاریخ یکم تیرماه 1380 به مقام عظمای شهادت متنعم گردید و رستگاری جاوید یافت.
#رفیق_شهید
#شهر_اراک
📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید.
و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید.
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
May 11
هدایت شده از پنجِ پنج
مرد دستش را به دیوار اتاقک تکیه داد تا بایستد. رو کرد به رفقایش که مثل خودش از نفس افتاده بودند:
-مگه نگفتید همه جنازهها رو دفن کردیم؟! پس این کف دست بدون آرنج، این مچ پای بدون ساق، این ساعد بدون انگشت چیه که اینجاست؟!
همه سر به زیر انداختند. یکی آهسته گفت:
- جا موندن. اونقدر تعداد شهدا زیاد بود که نتونستیم بفهمیم هر کدوم اینها، تکهپارههای تن کدوم یکی بوده.
کسی پرسید:
-حالا چه کار کنیم؟
مرد نتوانست بایستد. دستهایش را به زانوهایش تکیه داد و خم شد. بغضی که از صبح بارها فرو خورده بود، روی صدایش جاری شد:
-همه رو در یک قبر دفن کنید؛ بدون نام، گمنام.
✍️مولود توکلی
تقدیم به مزار مطهری که در بمباران کارخانههای اراک در ۱۳۶۵/۵/۵ به نام شهید گمنام، پارههای تن چند شهید را در خود جای داده است.
🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷
۳۴روز مانده تا
روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱
پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷
روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـےها
https://eitaa.com/panj_panj
#جمعههای_دلتنگی💔
🌱استاد پناهیان:
باید گفت این «سطح متوسط» رابطه عاطفی
موجود در جامعه با امام زمان(عج)، آن چنان که باید باشد نیست. وضعیت موجود، بسیار پایینتر از حد مطلوب است.
این موج بسیار لذت بخشی که الحمدالله برای دعای ندبهها در کشور ما به راه افتاده تازه آغاز راه است نه سرانجام راه.
ما تا نقطه مطلوب خیلی فاصله داریم..!
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج💚
📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید
و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید.
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
گلـبرگ ســرخ
ܢ̣ܢܚܩܢ ܝܢ̣ߺ ߊܠܢܚ݅ܣܥߊ ࡐ ߊܠࡎܥࡅ࡙ܧࡅ࡙ࡍ߭ 🗓#رزق_بیست_و_چهارم_فروردین_ماه 🌱شهید علی حاجیان
👌#تلنگر
بیایید لحظهای فکر کنید این همه پیر و جوان که عاشقانه به سوی معبود خود میشتافتند و
با ارزشترین چیزشان یعنی «جانشان» را میدهند هدفشان چیست؟
آن جوانهایی که بستر نرم را رها کرده دست از پدر، مادر، خواهر، برادر، زن و بچه و همه و همه را رها کرده و جان شیرین را نثار میسازند،
آیا هدفشان جز اسلام است؟
در روز محشر جواب آن کودکان شهدا، آن بچههایی که شب بیدار میشوند و بهانه پدر میگیرند و پدر پدر میکنند تا خوابشان میرود، چیست؟
جواب آن مادرانی که تنها فرزندان خود را در راه این #انقلاب و #اسلام دادهاند را میخواهید چه بگویید؟
#شهید_علی_حاجیان
#شهر_اراک
📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید
و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید.
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
﷽🕊
🍃أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی
آنها کســانیاند که خدا قلبهاشان را برای تقـــوا امتحان کرده.💞
ܢ̣ܢܚܩܢ ܝܢ̣ߺ ߊܠܢܚ݅ܣܥߊ ࡐ ߊܠࡎܥࡅ࡙ܧࡅ࡙ࡍ߭
🗓#رزق_سوم_تیر_ماه
🌱شهید ماشاءالله قدیری
📅تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۱/۰۳
محل تولد: موچان - شازند
📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۰۴/۰۳
محل شهادت: روستای وزلی - منطقه نوسود
💎نشانی: اراک، قطعه ۲، ردیف ۵، شماره ۱
📜برشی از وصیتنامه شهید:
ای خواهر مسلمانم!
تو نیز زینب(س) زمان باش و در راه خدا مبارزه کن.
ای برادر عزیزم!
راه خدا بهترین و برترین راههاست. پوینده و کوشنده این راه باش.
ای ملت شهیدپرور ایران!
تنها راه نجات اسلام و رهایی مستضعفین و پیروزی نهایی پشتیبانی قاطع و بیدریغ خود را از دولت جمهوری اسلامی پیوستن به خط امام(ره) که همان خط اصیل اسلام و محمد(ص) است، در هر کجا هستید از روحانیتِ مبارز دفاع کنید تا اسلام را به تمام جهانیان بشناسانید.
خون شهیدان را پایمال نکنید. از توطئههای دشمن آگاه باشید و هیچوقت امام(ره) عزیز، رهبر انقلاب را تنها نگذارید.
#رفیق_شهید
#شهر_اراک
📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید.
و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید.
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
May 11
﷽🕊
🍃أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی
آنها کســانیاند که خدا قلبهاشان را برای تقـــوا امتحان کرده.💞
ܢ̣ܢܚܩܢ ܝܢ̣ߺ ߊܠܢܚ݅ܣܥߊ ࡐ ߊܠࡎܥࡅ࡙ܧࡅ࡙ࡍ߭
🗓#رزق_چهارم_تیر_ماه
🌱شهید محمدتقی عباسی
📅تاریخ تولد: ۱۳۱۱/۰۷/۱۰
محل تولد: انجدان اراک
📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۰۴/۰۴
محل شهادت: پاسگاه زید_عراق
💎نشانی: اراک، قطعه ۷، ردیف ۹، شماره ۴
📜برشی از خاطرات شهید:
سال 1360 مشغول ساختن خانه بودیم و واقعاً نیاز مبرم به پول داشتیم. شهید در این موقع رفت و مقداری پول قرض کرد. به جای اینکه بدهیهای خودش را بدهد، برای جبهه کلمن آب خرید و فرستاد.
اعتراض کردم و گفتم :« چرا این کار را کردی؟ لااقل یکی برای خودمان میآوردی.»
گفت: «ما میتوانیم به راحتی آب بخوریم؛ ولی جبههها واجبتر هستند.»
آنقدر عاشق جبهه بود که میگفت: «وقتی آمدم مرخصی، تصمیم خواهم گرفت که همه با هم به جبهه برویم و آخر عمری همه با هم در جبهه بمانیم و اگر یکی از ما شهید شد دیگری به اسلام و رزمندگان خدمت کند.»
#رفیق_شهید
#شهر_اراک
📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید.
و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید.
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
May 11
#مناسبتی
🥀امام باقر علیه السلام:
مَثَلُ الْحَرِيصِ عَلَى الدُّنْيا مَثَلُ دودَةِ القَزْ؛ كُلَّمَا ازْدادَتْ مِنَ القَزْ عَلَى نَفْسِها لَفّا كانَ أَبْعَدَ لَها مِنَ الْخُرُوجِ حَتَّى تَمُوتَ غَمّا.
حــريـص بـہ دنـیا هـمانـند ڪـرم ابـریشـم اسـت ڪـہ هـر چــہ بـیشـتر دور خـود مـے تـَند، خـارج شـدن از پیلـہ بـر او سخـت تـر مـے شـود، تـا آن ڪـہ از غصــہ مـے میـرد.
📝کافی، ج ۲، ص ٣١٦
🖤شـهادت غمـبار بـاقـرالعلـوم، حضـرت امـام محـمد بـاقـر علـیـہ الـسلام تسـلیت بـاد.🖤
📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید
و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید.
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
﷽🕊
🍃أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی
آنها کســانیاند که خدا قلبهاشان را برای تقـــوا امتحان کرده.💞
ܢ̣ܢܚܩܢ ܝܢ̣ߺ ߊܠܢܚ݅ܣܥߊ ࡐ ߊܠࡎܥࡅ࡙ܧࡅ࡙ࡍ߭
🗓#رزق_پنجم_تیر_ماه
🌱شهید ولی اللّه کریمی
📅تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۰۴/۰۶
محل تولد: آقداش - خنداب
📆تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۴/۰۵
محل شهادت: منطقهی سردشت
💎نشانی: مفقودالجسد
📜برشی از زندگینامه شهید:
او برای درس شجاعت و ایستادگی و معرفت به دانشگاه جبهه رفت تا در این دانشگاه بر علم و دانش و معرفتش بیفزاید.
به عضویت بسیج درآمد و با دیدن آموزشهای نظامی به جبهه غرب اعزام شد. حدود 4 ماه در جبهه فعالیت کرد. جنگ بود و آتش و دود و خمپاره، جنگ بود و حس شیرین شهادت و جنگ بود و جوانانی که یکی پس از دیگری در راه دفاع از ناموس و شرف و عزت وطن خود راهی جبههها میشدند و او به دنبال گمشدهای بود و آرزویی که داشت که در پنجم تیرماه سال 1362 در منطقه عملیاتی سردشت هنگام درگیری با گروهکهای ضدانقلاب بر اثر اصابت ترکش به آن رسید.
#رفیق_شهید
#شهر_اراک
📌اگر می خواید رفیق شهید اراکی خودتون رو انتخاب کنید.
و یا با ۲۸۰۰ شهید شهر اراک آشنا بشید کانال گلبرگ سرخ را دنبال کنید.
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
May 11
هدایت شده از پنجِ پنج
قسمت اول
در پنجمین روز از پنجمین ماه سال ۱۳۶۵ عقربهها، ساعت ۹:۴۵ صبح را نشان میداد.
در محل کارم پشت میز قهوهای نشسته بودم، دلم پَر میزد برای جبهه و جنگ، اما باید من، این سوی خط در اتاق تعاون میماندم.
دل توی دلم نبود، برای لحظهای زمین لرزید. صدای مهیبی همه جای شهر را فرا گرفت.
باز دوباره حمله هوایی، باز دوباره بمباران، صدای موشک، ویرانی و شهید.
معلوم بود که نقاطی از شهر بمباران شده است.
فقط خدا خدا میکردم خانههای مردم، این بار سهم موشکها نشده باشد.
سوار موتور شدم. سراسیمه خود را به محل بمباران رساندم.
پنج کارخانهی شهرم ویران شده بود، اما گویی تمام شهر زیر آوار بود.
برای لحظهای چشمانم فقط تاریکی و دود دید.
گوشهایم صدای همهمهی مردمی را میشنید که نگران و چشم انتظار خبری از عزیزانشان بودند.
کسی به من اجازهی ورود به محوطهی کارخانه را نمیداد. هر چه تلاش کردم راه به جای نَبُردم، دیگر نمیتوانستم بمانم. به اداره تعاون برگشتم. اما هوش و حواسم هنوز با قربانیان بمباران بود.
تلفن زنگ خورد. آن سوی خط کسی از من میخواست تا خود را به گلزار شهدا برسانم.
رفتم شاید کاری از من بربیاید.
به گلزار شهدا رسیدم. بوی خون همه جا را فرا گرفته بود. دور تا دورم پیکرهای بر زمین مانده بودند.
نگاهم به مردمانی افتاد که از هر سو شهیدی را با خود به گلزار می آوردند.
یکی را با آمبولانس، یکی را با مینی بوس و یکی را با موتور.
همهی مردم شهر دست به دست هم داده بودند تا پیکر شهدای کارخانهها بر زمین نماند.
اما جلوی درب آرامستان پُر از خانوادههای بود که میخواستند عزیزانش را ببینند.
پدرها، مادرها، خواهرها، برادرها، همسران و فرزندانی که میخواستند، آخرین دیدار را در ذهن خود حک کنند. اما مگر میشد!؟
مگر امکان داشت چهره شهدایشان را ببینند.
آخر آن روز، شبیه هیچ روزی نبود.
آخر آن روز، پنج کارخانهی بزرگ شهر به همراه کارگرانش در آتش سوخته بود.
به داخل محوطه برگشتم. با اینکه سالها در واحد تعاون، در منطقه جنوب کار کرده بودم، اما این صحنه برایم خیلی عجیب بود که در شهر و مرکز ایران با این حجم از بی رحمی موشکها مواجهه شوم؛ این همه اجساد تکه پاره، بدون دست، بدون پا. شاید برای لحظه ای ترسیدم، شوکه شدم. نمیدانم.
اما هر چه بود بر خود مسلط شدم، باید آرام میشدم و رسالتم را به پایان میرساندم.
خود را به درب آرامستان رساندم. با خانوادهها صحبت کردم. دلداریشان دادم.
دلم نمیخواست پدری، مادری، شاید هم فرزندی، عزیز خود را آنگونه که من دیده بودم ببیند.
دلم میخواست آخرین دیدار، برای خانوادهها فقط غم از دست دادن باشد، نه دیدن پیکرهای که تنها جرمشان سرپا نگه داشتن کارخانه های شهر بود.
برگشتم. شهدا دور تا دورم چیده شده بودند. امکانات خیلی کم بود، حتی سردخانهای نبود که بخواهیم شهدا را در آنجا نگه داریم.
باید همهی کارها را به سرعت انجام میدادیم، باید تمام شهدا را غسل و کفن میکردیم.
اولین شهید را که دیدم دَست نداشت. بُغض گلویم را فشرد. قطره اشکی آرام بر گُونهام سُر خورد.
نه! باید دوام می آوردم این تازه اول کار بود.
اولین شهید را در کفن پیچیدم. به سراغ شهید بعدی رفتم. دیدن هر پیکر، داغ دلم را تازه تر میکرد. اما باید صبور میبودم.
روز از نیمه گذشت بود و همچنان در کنار شهدایی که در کفن میپیچیدم، تکههای به جای مانده از شهدا را نیز کناری میگذاشتم و اشک میریختم.
هر چقدر چشم میچرخاندم شهیدی بود و پیکری و چشمان منتظر خانوادهای.
آن شب تا صبح من و دوستانم نخوابیدیم. صبح همهی شهدا را آراسته و معطر تحویل خانوادههایشان دادیم. در اراک مرسوم بود که شهدای گرانقدر را از میدان شهدا به سمت گلزار شهدا تشییع میکردند. اما این بار فرق داشت. این بار تعداد زیاد شهدا و جمعیت داغدار که در آرامستان دور هم جمع شده بودند، این دلهره را برای مسئولین به همراه داشت که مبادا دوباره هواپیماهای بعثی به این جمعیت حمله کنند و دوباره شهیدی به شهدای ما اضافه شود.
پس آرام و با بغضی در گلو، شهدا را از کنار غسالخانه به طرف گلزار تشییع کردیم.
گویی زمان مرا برد به مرداد سال ۱۳۶۱ که ۷۲ دسته گل را به یاد شهدای مفقودالاثر رمضان از جلوی مسجد آقا ضیاء الدین به سمت گلزار شهدا تشییع کردیم. اما، این تشییع کجا و آن تشییع کجا. مراسم تمام شد آرام، بی صدا، مظلومانه.
اما حالا من مانده بودم و تکههای پیکرهای قربانیان کارخانهها.
🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷
۳۱روز مانده تا
روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱
پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷
روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـےها
https://eitaa.com/panj_panj
هدایت شده از پنجِ پنج
قسمت دوم
آرام و بی صدا به گوشهای رفتم. باید به دور از چشم خانوادههای داغدار، رسالتی سنگینتر را به دوش میکشیدم. با همفکری دوستان تصمیم گرفتیم در مزار شهدا، در بین شهدای بمباران قبری را آماده کنیم و تکههای به جا مانده از شهدایی که قابل شناسایی نبودند را دفن کنیم.
قبری کَندم، با احترام تکههای پیکر مطهر شهدا را که در کفنی پیچیده بودم برداشتم.
بغض داشت خفهام می کرد. مگر چقدر توان داشتم؟!
از دیروز مدام شهید دیده بودم؛ حالا هم این تکههای پیکر، این سختترین کار عمرم بود.
گاهی به قبر نگاه میکردم؛ گاهی به کفنی که کنارم بود. برای آخرین بار یک دل سیر گریستم. اشک میریختم برای تکه پیکرهایی که تا دیروز جانی داشتند و امروز قطعه قطعه شده و کنار صدها دست و پای دیگر جا گرفته بودند؛ اشک برای این شهدای مظلوم. اشک برای بیرحمی جنگ، جنگِ نابرابرِ موشکها.
گاهی گریستم وُ گاهی بر سَر و روی خود زدم.
اما، به هر جان کندنی که بود کار را تمام کردم.
گویی باری را که بر شانه ام سنگینی میکرد بر زمین گذاشتم.
آن روز تمام شد هرچند سخت و تلخ.
اما باید امروز و سی و اندی سال بعد این خاطره روایت میشد تا مردمان این شهر بدانند شهر چگونه شهر ماند.
دخترکان این شهر بدانند زن، زندگی، آزادی را به بهای قبری دادند که کسی ندانست پیکر چند شهید را در خود جای داده بود.
آری شهر! این چنین شهر ماند، اما ای کاش ارزان و رایگان نفروشیم.
پاورقی:
روز پنج مرداد سال 1365 روزی که حمله هوایی توسط عراق اتفاق افتاد و پنج کارخانه اراک ( آلومینیوم سازی، هپکو، ماشین سازی، آذرآب، واگن پارس ) بمباران شدند. در این روز 87 نفر از شهروندان اراکی شهید و بیش از 390 نفر جانباز میشوند.
✍اعظم چهرقانی
🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷
۳۱روز مانده تا
روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱
پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷
روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـےها
https://eitaa.com/panj_panj