بسم الله الرحمن الرحیم
آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن...
تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه...
با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...
بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی"
و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه،آخر مجلسم شستن دیگ هاست
و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"
که بالاخره این طور هم شد.
#شهید_حامد_جوانی
@mojgan_art
بسم الله الرحمن الرحیم
آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن...
تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه...
با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...
بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی"
و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه،آخر مجلسم شستن دیگ هاست
و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"
که بالاخره این طور هم شد.
#شهید_حامد_جوانی
@golbehi_art
هدایت شده از تصویرسازی های گلبهی
بسم الله الرحمن الرحیم
آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن...
تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه...
با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...
بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی"
و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه،آخر مجلسم شستن دیگ هاست
و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"
که بالاخره این طور هم شد.
#شهید_حامد_جوانی
@golbehi_art