#شعر_آیینی 🌷
#امیر_المؤمنین 🍃✨
آفرينش با دم گرم ولايت جان گرفته
نور او سر تا به پاى عالم امكان گرفته
در رگ و خونم تولاى على جريان گرفته
و برای او خدا از ماسوا پيمان گرفته
هركه در روز ازل سرمست از جام على شد
پرتو توحيد در آئينه ی او منجلى شد
فنفختُ فيه من روحى ، خدا با ياعلى گفت
همنوا با نغمه «كُن» حقتعالى ياعلى گفت
تا كند خلقت زمين و آسمانها ياعلى گفت
چون ورق زد دفتر تقدير ما را ياعلى گفت
ياعلى رمز شروع و اول هر كار باشد
چون على در امر خلقت نقطه پرگار باشد
مثل ذات حق على مرتضى همتا ندارد
هيچكس چون او مدالِ وال من والا ندارد
بى على يكدم مسلمان زيستن معنا مدارد
هر كه در دل عشق او دارد غم فردا ندارد
دست حق آب و گلم را با ولاى او سرشته
عشق حيدر را خدا در دفتر قلبم نوشته
عشق حيدر آبرويم نام حيدر گفتگويم
جز ره حيدر نپويم جز ولاى او نجويم
اوست شور و هايُ و هويم اوست ساقى و سبويم
دست از هستى به عشق ساقى كوثر بشويم
شاه مردان دو عالم مقتداى آسمانها
بهتر از راه زمين است آشناى آسمانها
در شب معراج پيغمبر كه مهمان خدا بود
همنفس با قدسيان در سير عرش كبريا بود
در شگفت از عشق اهل آسمان بر مرتضى بود
پاسخ جبريل زيبا بر سؤال مصطفى بود
كاى رسول از بس ملك مشتاق ديدار ولى شد
خلق بهر قدسيان در عرش تمثال على شد
از ازل پيمانه نوش زمزم حق اليقينم
خاكبوس ساقى كوثر اميرالمومنينم
در صف افتادگان كوى حيدر كمترينم
هرچه دارم از على دارم على دنيا و دينم
بى تولاى على كوه عمل كمتر ز كاه است
دشمن مولا به محشر روز اميدش سياه است
شير و شمشير خدا در اعتلا مولا على جان
دستيار مصطفى دست خدا مولا على جان
پاكباز عرصه ی مهر و وفا مولا على جان
ساقى كوثر ، امير لافتى مولا على جان
جرعه اى از ساغر عشقت به جانم ريز مولا
حلقه اخلاص را در گوش من آويز مولا
تا سحر باغ قنوت تو شكوفا بود هر شب
آسمان در اشك تو محو تماشا بود هر شب
هم صدا با غربت تو چاه و نجوا بود هر شب
روى دوشت كوله بار نان و خرما بود هر شب
كردى از اميد رنگين سفره هاى بينوا را
با حضورت نور دادى خلوت ويرانه ها را
آشنا گوش شب شهر مدينه با صدايت
مىشناسد كوچه هاى كوفه نقش رد پايت
زخمه بر تار فلك مى زد نواى ربنايت
شد بهشت آرزوى قدسيان صحن و سرايت
اى درود آسماني ها نثار تربت تو
سرمه چشم ملك گرد و غبار تربت تو
کمیل کاشانی
🍃🌸🌷🌾🍃🌸🌷🌾