بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری است
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی
#فاضل_نظری
@golchine_sheer
یکی دو روز مانده پشت سر
هزار شب نشسته پیش رو
شب مرا سحر نکن ولی
کجای این شبانه ام بگو
@golchine_sheer
نام تو چون قصه ی هر شب
می نشیند بر لب من
غصه ات پایان ندارد
در هزار و یک شب من
#حسین_صفا
@golchine_sheer
مرا از چشم ها انداخت خوبی های بی حدّم
که دل را می زند چیزی که بی اندازه شیرین است
#جواد_منفرد
@golchine_sheer
داغ فراق کربلایت بس که جانکاه است
شبهای جمعه هِق هِقم با آه ،همراه است
با یک حَرم، حُرّم کن و من را هدایت کن
والله غیر از راه تو هر راه بیراهه است
@golchine_sheer
جانا مراد بخت و جوانی وصال توست
کو جاودانه بخت جوان میدهد به من
#هوشنگ_ابتهاج
@golchine_sheer
قدرت عهد شباب،می توانست مرا
تا به خدا پیش بَرَد،
لیک بیهوده تلف گشت جوانی
هیهات
آن کسانی که نمی دانستند ،
زندگی یعنی چه؟ رهنمایم بودند،
عمرشان طی می گشت بیخود و بیهوده،
و مرا می گفتند که چو آن ها باشم،
که چو آنها دایم
فکر خوردن باشم،فکر گشتن باشم،فکر تأمین معاش،
فکر ثروت باشم،فکر یک زندگی بی جنجال ،فکر همسر باشم.
کس مرا هیچ نگفت
زندگی ثروت نیست،
زندگی داشتن همسر نیست،
زندگانی کردن فکر خود بودن و غافل ز جهان بودن نیست،
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت.
ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم.
حال می پندارم
هدف از زیستن این است رفیق:
من شدم خلق که با عزمی جزم پای از بند هواها گُسَلَم
گام در راه حقایق بنهم
با دلی آسوده
فارغ از شهوت و آز وحسد و کینه و بخل،
مملو از عشق و جوانمردی و زهد
در ره کشف حقایق کوشم،
شربت جرأت و امّید و شهامت نوشم،
زره جنگ برای بد و نا حق پوشم
ره حق پویم و حق جویم و پس حق گویم
آنچه آموخته ام بر دگران نیز نکو آموزم
شمع راه دگران گردم و با شعله ی خویش،
ره نمایم به همه گر چه سرا پا سوزم.
من شدم خلق که مثمر باشم، نه چنین زائد و بی جوش و خروش،
عمر بر باد و به حسرت خاموش
ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم
کاین سه روز از عمرم به چه ترتیب گذشت:
کودکی بی حاصل،نوجوانی باطل، وقت پیری غافل
به زبانی دیگر :
کودکی در غفلت ؛
نوجوانی شهوت ؛
در کهولت حسرت
@golchine_sheer
تو اذان گفتی و شیطان به هـوس افتاده
که مسلمان شودو پیش رُخت سجده کند
@golchine_sheer
چون سر آمد دولت شب های وصل
بگذرد دوران هجران نیز هم
#حافظ
@golchine_sheer
دیوانه تر از من چه کسی هست؟ کجاست؟
یک عاشقِ اینگونه، از این دست، کجاست؟
#علیرضا_آذر
@golchine_sheer
دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد
سر من مست جمالت دل من دام خیالت
گهر دیده نثار كف دریای تو دارد
#مولانا
@golchine_sheer
نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده
که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده
سیاهی شب هجر و امید صبح سعادت
سپید کرد مرا دیده تا دمید سپیده
ندیده خیر جوانی غم تو کرد مرا پیر
برو که پیر شوی ای جوان خیر ندیده
به اشک شوق رساندم ترا به این قد و اکنون
به دیگران رسدت میوه، ای نهال رسیده
ز ماه شرح ملال تو پرسم ای مه بی مهر
شبی که ماه نماید ملول و رنگ پریده
بهار من تو هم از بلبلی حکایت من پرس
که از خزان گلشن خارها به دیده خلیده
به گردباد هم از من گرفته آتش شوقی
که خاک غم به سر افشان به کوه و دشت دویده
هوای پیرهن چاک آن پری است که ما را
کشد به حلقه دیوانگان جامه دریده
فلک به موی سپید و تن تکیده مرا خواست
که دوک و پنبه برازد به زال پشت خمیده
خبر ز داغ دل شهریار می شوی اما
در آن زمان که ز خاکش هزار لاله دمیده
#شهریار
@golchine_sheer
افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست
افسرده آن دلی است که از همنفس گرفت
#فاضل_نظری
@golchine_sheer
زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد
#حافظ
@golchine_sheer
بعد من تنها نخواهی ماند، اما بعد تو
بر من تنها نمی دانی
چه ها خواهد گذشت...
#سجاد_سامانی
@golchine_sheer
ای کرده غمت غارت هوش دل ما
درد تو شده خانه فروش دل ما
رمزی که مقدسان ازو محرومند
عشق تو مر او گفت به گوش دل ما
#ابوسعید_ابوالخیر
@golchine_sheer
هر زمان از عشق پرسیدند،
گفتم آه ، عشق...
خاطرات بیشماری پشت این افسوس بود...
#سجاد_سامانی
@golchine_sheer
حالا که برای تو میسر گشته
بگذر دگر از حال من سرگشته
تو منظره قشنگ ساحل اما....
هر موج که سمتت آمده برگشته
#مجتبی_رمضانی
@golchine_sheer
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
#فریدون_مشیری
@golchine_sheer
ای در درون جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر
ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو
پیر از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وآنگه همه به نام و نشان از تو بی خبر
جویندگان جوهر دریای کنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بی خبر
چون بی خبر بود مگس از پر جبرئیل
از تو خبر دهند و چنان از تو بی خبر
شرح و بیان تو چه کنم زانکه تا ابد
شرح از تو عاجز است و بیان از تو بی خبر
عطار اگرچه نعرهٔ عشق تو میزند
هستند جمله نعرهزنان از تو بی خبر
#عطار
@golchine_sheer
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی می آید
#حافظ
@golchine_sheer
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود
از گوشه اي برون آي اي کوکب هدايت
#حافظ
@golchine_sheer
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد
#حمیدرضا_برقعی
@golchine_sheer
خونِ دل خوردن بُوَد ای دل سزای عاشقی
یا به زلفش دل مبند یا خود فِکَن
در صد بلا
#شباهنگ
@golchine_sheer