ناطقه مرا مگر، روح قُدُس کند مدد
تا که ثنای حضرت، سیدهی نسا کند
مطلع نور ایزدی، مبدا فیض سرمدی
جلوه او حکایت از، خاتم انبیا کند
بسملهی صحیفهی، فضل و کمال و معرفت
بلکه گَهی تجلّی از، نقطهی تحت «با» کند
دائره شهود را، نقطهی مُلتقی بُوَد
بلکه سِزَد که دعویِ، لَو کُشِفَ الغِطا کند
حامل سرّ مستمرّ، حافظ غیب مستترّ
دانش او احاطه بر، دانش ما سوا کند
بضعهی سید بشر، ام ائمّه غُرَر
کیست جز او که همسری، با شَه لا فتی کند؟
وحی نبوتش نَسَب، جود و فتوتش حَسَب
قصهای از مروتش، سوره «هل أتی» کند
در جبروت، حُکمران؛ در ملکوت، قهرمان
در نَشَئاتِ کُن فکان، حُکم «بِما تَشاء» کند
قبله خلق، روی او؛ کعبه عشق، کوی او
چشم امید، سوی او؛ تا به که اعتنا کند
مُفتقرا! متاب رو؛ از درِ او به هیچ سو
زانکه مس وجود را، فضّهی او طلا کند.
آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی
@golchine_sheer
نمی خواهم بِرَنجانم کسی را بی سبب اما
چگونه مرگ یک مادر چهل تن متهم دارد
@golchine_sheer
شد عرصه گاه تنگ ولی ماند پشت در
چون ماندن علی به اُحد ماند استوار
#حمیدرضابرقعی
@golchine_sheer
من به هر کوچه ی خاکی که قدم بگذارم
ناخوداگاه به یاد تو می افتم مادر...
@golchine_sheer
بعد از نبی دلم به تو خوش بود، فاطمه
همسنگر علی چِقَدر زود میروی...
@golchine_sheer
همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همین دو سه تا بچه های تو
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختم با شکوه بگیرم برای تو...
@golchine_sheer
رَشک میبردند شهری بر من و احوالِ من
کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من
#وحشی_بافقی
@golchine_sheer
ناگزیر از سفرم بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟ مگر می شود از خویش گریخت
بال تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
#فاضل_نظری
@golchine_sheer