eitaa logo
گلچین شعر
16.6هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
429 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب غزل! مرا به هوایی دگر ببر تا هرکجا که می‌بردت بال و پر ببر تا ناکجا ببر که هنوزم نبرده‌ای این بارم از زمین و زمان دورتر ببر اینجا برای گم‌شدن از خویش کوچک است جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر آرامشی دوباره مرا رنج می‌دهد مگذار در عذابم و سوی خطر ببر دارد دهان زخم دلم بسته می‌شود بازش به میهمانی آن نیشتر ببر خود را غزل، به بال تو دیگر سپرده‌ام هرجا که دوست داری‌ام امشب ببر ببر @golchine_sher
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بی کسی، ها می کنم هر شب دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار بادیوار نجوا می کنم هر شب کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب @golchine_sher
با همه‌ی بی‌سروسامانی‌ام باز به دنبال پریشانی‌ام طاقتِ فرسودگی‌ام هیچ نیست در پیِ ویران شدنی آنی‌ام آمده‌ام بلکه نگاهم کنی عاشقِ آن لحظه‌ی طوفانی‌ام دل‌خوشِ گرمای کسی نیستم آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام آمده‌ام با عطشِ سال‌ها تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام ماهیِ برگشته زِ دریا شدم تا تو بگیری و بمیرانی‌ام خوب‌ترین حادثه می‌دانمت خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟ حرف بزن ابرِ مرا باز کن دیرزمانی‌ست که بارانی‌ام حرف بزن حرف بزن سال‌هاست تشنه‌ی یک صحبتِ طولانی‌ام ها...به کجا می‌کِشی‌ام خوبِ من؟ ها...نکشانی به پشیمانی‌ام @golchine_sher
بعضی با برج های پدرهاشان بعضی دیگر با آرزوهاشان و بعضی با دنیاشان من و تو اما با نداری هامان بزرگ شدیم. آنقدر بزرگ که جایی در دنیای کوچکشان نداشتیم. @golchine_sher
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بی کسی، ها می کنم هر شب دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب @golchine_sher
از نگاه روی تو، دل سیر می‌گردد مگر آخر آدم با تو باشد، پیر می‌گردد مگر با نگاهی قلب من را کرده‌ای مالِ خودت شهر با یک حمله‌ای تسخیر می‌گردد مگر لحظه‌ی دیدارِ عکست نیز خشکم میزند بی طناب، این دست و پا زنجیر می‌گردد مگر عاشقم باشی نباشی، سرد باشی یا که گرم حس عاشق لحظه‌ای تغییر می‌گردد مگر در میان حس من، هر واژه عاجز مانده است آتش دل با سخن تعبیر می‌گردد مگر....!!!! @golchine_sher
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بی کسی، ها می کنم هر شب دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب @golchine_sher
از نگاه روی تو، دل سیر می‌گردد مگر آخر آدم با تو باشد، پیر می‌گردد مگر ‌‌ با نگاهی قلب من را کرده‌ای مالِ خودت شهر با یک حمله‌ای تسخیر می‌گردد مگر ‌ لحظه‌ی دیدارِ عکست نیز خشکم میزند بی طناب، این دست و پا زنجیر می‌گردد مگر ‌ عاشقم باشی نباشی، سرد باشی یا که گرم حس عاشق لحظه‌ای تغییر می‌گردد مگر ‌ در میان حس من، هر واژه عاجز مانده است آتش دل با سخن تعبیر می‌گردد مگر...!!! @golchine_sher
تو جان من شده بودی و من جوان شده بودم و اعتراف کنم شوق ناگهان شده بودم تو، هم نیامده، هم آمده، چه حال و هوایی عجب بیانی از آن حس بی‌بیان شده بودم کمی که نه – کمی از کم زیادتر، به گمانم دچار وسوسه و شوق توامان شده بودم نگاه کردی، می‌خواستم سلام بگویم که شرمسار تو از لکنت زبان شده بودم س س س س و زبانم به رمز نام تو را گفت و من، چقدر از این گفته شادمان شده بودم تو خواستی که بخوانم، سکوت کرد زمان هم که خوش‌قریحه‌ترین شاعر زمان شده بودم خروس‌خوان تو طلوعی در آسمان شده بودی و من دوباره غروب ستارگان شده بودم @golchine_sher
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو  باشد که خستگی بشود شرمسار تو  در دفتر همیشهٔ من ثبت می‌شود  این لحظه‌ها عزیزترین یادگار تو  از هر طرف نرفته به بن‌بست می‌رسیم نفرین به روزگار من و روزگار تو تا دست هیچ‌کس نرسد تا ابد به من  می‌خواستم که گم بشوم در حصار تو  احساس می‌کنم که جدایم نموده‌اند  همچون شهاب سوخته‌ای از مدار تو  آن کوپهٔ تهی منم آری که مانده‌ام  خالی‌تر از همیشه و در انتظار تو  این سوت آخر است و غریبانه می‌رود  تنهاترین مسافر تو از دیار تو  هرچند مثل آینه هر لحظه فاش‌تر هشدار می‌دهد به خزانم بهار تو   اما در این زمانهٔ عسرت، مس مرا  ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو @golchine_sher ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌
نشسته‌اند ملخ‌های شک به برگِ یقینم ببین چه زرد مرا می‌جوند، سبزترینم! ببین چگونه مرا ابر کرد، خاطره‌هایی که در یکایک‌شان می‌شد آفتاب ببینم شکستنی شده‌ام... اعتراف می‌کنم امّا ز جنس شیشه‌ی عمر تواَم؛ مزن به زمینم برای پرزدن از تو، خوشا مرام عقابان کبوترانه چرا باید از تو دانه بچینم؟ نمی‌رسند به هم، دستِ اشتیاق تو و من که تو همیشه همانی، که من همیشه همینم... @golchine_sher ‌‌
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بی کسی، ها می کنم هر شب دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب @golchine_sher